شیخ آتش افروز---سهروردی

شیخ آتش افروز -نیما طاهری-
شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرك سهروردی،‌ ملقب به الموید بالملكوت، خالق ابرایا و قدح الزند - آتش افروز و شگفتی آفرین - و معروف به شیخ مقتول، شیخ شهید و شیخ اشراق در سال 549 هجری در شهر سرورد دیده به جهان گشود.

شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرك سهروردی،‌ ملقب به الموید بالملكوت، خالق ابرایا و قدح الزند - آتش افروز و شگفتی آفرین - و معروف به شیخ مقتول، شیخ شهید و شیخ اشراق در سال 549 هجری در شهر سرورد دیده به جهان گشود. شهر سهرورد( گل سرخ)، در جنوب زنجان و غرب سلطانیه در ایالت جبال، یعنی ماد كهن واقع شده بود. این شهر در قرن ششم هجری هنوز آبادان و پر رونق بود. سهروردی پس از سپری كردن ایام كودكی در سهرورد، برای فراگیری دانش رهی مراغه شد. در مراغه نزد مجدالدین جیلی به فراگیری حكمت پرداخت. فخرالدین رازی هم شاگرد این استاد بود و در همانجا با سهروردی آشنا شد،‌این دو با هم مباحثاتی نیز داشتند.
سهروردی پس از چندی،‌برای ادامه ی تحصیل راهی اصفهان شد، اصفهان در آن روزگار مهم ترین فرهنگ شهر ایران زمین بود. در آن شهر نزد ظهیر الدین قار یبه خوبی با مبانی فلسفه ی مشا آشنا شد. از آن پس زندگی پر فراز و نشیب و همیشه در سفر وی آغاز شد. به دیدار مشایخ بسیاری رفت و مجذوب اندیشه ی عرفانی شد. چندی در دیاربكر اقامت كرد،در آنجا با دل گرم ترین پذیرایی دربار سلجوقیان سهروردی در ذهن ماردینی نقش بست بسیار و جالب و گویا است. وی درباره ی سهروردی به دوستان خود می گوید:» نمی دانید كه این جوان به چه آشتی می سوزد و با چه شعله ای می درخشد. در عمر خود كسی راكه همانند آن باشد ندیده ام. اما از افراط شور او و از بی احتیاطی او در حفظ زبان خود، نسبت به او بیمناكند. از آن می ترسم كه این افراط و بی احتیاطی به بهای جان اش تمام شود.« سهروردی به سفر خود ادامه داد از آناطولی به شامات رفت،‌مناظر زیبای شام وی را مسحور خود كرد. در یكی از سفرهای خود از دمشق به حلب رفت و در آن جابا ملك ظاهر شاه، پسر صلاح الدی ایوبی ملاقات كرد. ملك ظاهر شاه مجذوب حكیم جوان، سهروردی شد و از وی خواست كه در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی كه مسحور و مجذوب مناظر آن دیار شده بود. شادمانه پیش نهاد ملك ظاهر شاه را پذیرفت و در حلب ماند. اما دیری نگذشت كه كار بحث و مناظره ی وی با علمای قشری و مجریان شریعت و قضات بالا گرفت. در جامعه و فرهنگی كه نهان زیستی و مهر كردن دهان و دوختن لب، شیوه ی تداوم و بقای زندگی است،‌بدیهی است آن كه اسرار هویدا كند،‌بر سردارخواهد رفت.
سر سبز سهروردی را نه فقط زبان سرخ، بل عقل سرخ وی بر باد داد. سهروردی سودای حكیم فرمانروا را در سر می پروراند. سیف الدین آمدی حكایت می كند:»در حلب با سهروردی ملاقات كردم. گفت كه ملك روی زمین به دست من خواهد افتاد. پرسیدمش كه از كجا این حرف را می گوید؟ پاسخ داد خواب دیدم مثل این كه دارم آب دریا را سر می كشم. گفتم شاید تعبیر خوابی كه دیدی چیزی از قبیل شهرت علمی و امثال آن باشد. ولی دیدم كه او از اندیشه ای كه در دلش جای گرفته است دست بردار نیست.« سهروردی سودای برانداختن نظام درم و دینار را در سر می پروراند. شمس الدین تبریزی در این باره به صراحت می گوید:» این شهاب الدین می خواست كه این درم ودینار بر گیرد كه »سبب فتنه است و بریدن دست ها و سرها«. معاملت خلق به چیزی دیگر باشد«هم چنین نباید از یاد برد كه در آن زمان صلاح الدین ایوبی تازه توانسته بود خاندان فاطمی مصر را،‌كه از مهم ترین امیدهای اسلام باطنی اسماعیلیه بود در هم بكوبد. و از آن جا كه واژگان سهروردی گاهی بسیار نزدیك به ادبیات اسماعیلیه و فاطمیان بود؛ قضات به راحتی می توانستند برای وی پرونده ی محكمه پسند، بسازند. و چنین بود كه علمای جلیل القدرت سهروردی را به جرم الحاد، فساد در دین،‌دعوی به نبوت، مرتد و كافر، مهدورالدم اعلام كردند. و به دستور صلاح الدین ایوبی و به رغم مخالفت های ملك ظاهر شاه، سرانجام در پنجم رجب 587 هجری برابر با 29 ژوئیه 1191 میلادی،‌وی را در سن سی وهشت سالگی در زندان حلب به قتل رساندند.
تقسیم بندی آثار شیخ اشراق
با وجود این كه مجال تجربه ی زندگی طولانی از سهروردی،‌توسط حاكمان و عالمان حاكم دریغ شد،‌اما وی توانست با وجود فرصت اندك آثار بسیاری خلق كند. از سهروردی چهل و نه اثر به جای مانده است . از این چهل و نه اثر سیزده جلد آن به فارسی و بقیه به زبان عربی است. پژوهشگران،‌آثار سهروردی را به شیوه های گوناگون تقسیم بندی كرده اند.
دسته ی اول:‌آثاری كه به طور ویژه به مبانی فلسفه ی اشراق می پردازد. در این دسته تنها می توان كتاب حكمه الاشراق را جای داد. زیرا این كتاب باتمام آثار سهروردی متفاوت است و در حقیقت سنگ بنای فلسفه ی اشراقی وی به حساب می آید. وی د راین اثر سیمای تمام عیار فلسفه ی تاسیسی خود را جلوه گر می سازد. به گفته ی خود سهروردی،‌كلید درك اندیشه ها و یافته های او در همین كتاب است.
دسته ی دوم: در این دسته، چهار اثر آموزشی و نظری سهروردی كه همگی به زبان عربی است،‌قرار می گیرد. این چهار كتاب عبارت اند از: التلویحات، المشارع و المطارحات، المقاومات،‌اللمحات. در این آثار نخست از فلسفه ی مشایی،‌با خوانش ویژه ی سهروردی سخن رفته است. سپس بر این پایه،‌فلسفه ی اشراق مورد بررسی قرار می گیرد. هر چهار كتاب دارای سه بخش منطق، طبیعیان و الهیات است. التلویحات، مهم ترین كتاب در این دسته از آثار سهروردی است. در حقیقت المطارحات به منزله ی شرحی است بر التلویحات، اللمحات در حكم خلاصه ی آن است و المقاومات الحاقی است بر التلویحات.
دسته ی سوم: در این دسته،‌رساله ها و كتاب های فارسی و عربی قرار دارد كه در حقیقت درون مایه آن ها،‌خلاصه و یا شرح تفصیلی آثار دسته ی اول ودوم است. دراین دسته دو رساله مهم هیاكل النور و الالواح العمادیه قرار دارد كه به زبان عربی نوشته شده است و توسط خود سهروردی به فارسی برگردانیده شده است. رساله فی اعتقاد الحكما به زبان عربی و رساله های پرتونامه و بستان القلوب به زبان فارسی نیز در این دسته جای می گیرد.
دسته ی چهارم: در این دسته حكایت های رمزی و داستان های عرفانی سهروردی قرار دارد. آثاری كه به گفته ی جعفر میر صادقی:‌»با وجود پیچیدگی و رمز آمیز بودنشان،‌قبل از هر چیز قصه اند.. قصه هایی كه از نظر خوش ساختی و ایجاز با بهترین نمونه های داستان كوتاه قرن بیستم قابل مقایسه اند. شروع مطلب در هر یك از این قصه ها آن چنان استادانه و میخ كوب كننده است كه حتی نظیر آن را در بهترین داستان های كوتاه معاصرمان هم به ندرت می بینیم.« زبان بیشتر این رساله ها فارسی است و برخی از آنها عبارتند از :‌عقل سرخ،‌صفیر سیمرغ، آواز پر جبرییل،‌لغت موران، فی حالت طفولیت ، روزی با جماعت صوفیان،‌الغربه الغربیه و نیز رساله ی فی المعراج كه هنوز منتشر نشده است.
دسته ی پنجم: نوشته ها،‌ترجمه ها،‌تفسیرها و شرح هایی است كه سهروردی به رشته ی تحریر درآورده است. آثاری چون شرح فارسی اشارات بوعلی سینا،‌ترجمه ی رساله الطیر بوعلی،‌و از همه مهم تر رساله ی فی حقیقه العشق یا مونس العشاق كه برگرفته از رساله ی فی العشق بوعلی سینا است. همچنین تفسیر چند سوره از قرآن و برخی از احادیث نبوی كه تاكنون منتشر نشده است،در این دسته از آثار جای می گیرد.
دسته ی ششم: نیایش ها ومناجات نامه هایی كه همه گی به زبان عربی است والواردات و التقدیسات خوانده می شود. این آثار نیز تا كنون منتشر نشده است

مراسم ازدواج زردشتیان و ایران باستان

مراســم ازدواج زرتشتیان و ایران باستان






در ایران باستان و بنا بر قوانین دوره ی ساسانی، دختران خود همسر خویش را انتحاب می کردند. هنگامی که بهرام گور،پادشاه معروف ساسانی از دختران یک مرد روستایی ساده درخواست ازدواج می کند.....


در ایران باستان و بنا بر قوانین دوره ی ساسانی، دختران خود همسر خویش را انتحاب می کردند. هنگامی که بهرام گور،پادشاه معروف ساسانی از دختران یک مرد روستایی ساده درخواست ازدواج می کند؛ روستایی، پاسخ را به دختران خود وا می گذارد.. در شاهنامه زنان دلاور و خردمندی چون کتایون و تهمینه، همسر خویش را انتخاب کرده و برای یافتن همسر خود همه ی مرزهای سیاسی و طبقاتی را زیر پا می گذارند.
زرتشت نیز در اوستا برای ازدواج و تشکیل خانواده منزلت والایی دیده است. در یسنا آمده است: عروس و داماد! این کلمات را به شما می گویم: زندگی سرشار از شادی داشته باشید و به حقوق یکدیگر احترام بگذارید. بی گمان زندگی شیرینی خواهید داشت. زرتشتیان که تعداد آنها در دنیا بیش از ٣۰۰ هزار نفر و در ایران ٣۰ هزار نفر می باشد پس از گذشت قرن ها مراسم مربوط به ازدواج خود را نگه داشته و بنا بر باورهای دیرین خود رفتار می کنند. به این مراسم نگاه کنیم که چه اندازه زیبا هستند. بیاییم این آداب انسانی و والا را پاس داریم.


خواستگاری
خواستگاری زرتشتیان به این روش است که مادر و خواهر پسر در صورت تمایل خانواده دختر با چند نفر از بستگان نزدیک برای خواستگاری دختر می روند. در بیشتر مواقع خانواده پسر نامه‌ای که در باره ی خواستگاری از سوی پسر به پدر دختر نوشته شده همراه خود می برند. این نامه را بیشتر برای شگون روی کاغذ سبز رنگ و در پاکتی سبز می گذارند و با یک دستمال سبز و یک کله قند همراه با مقداری سنجد و آویشن به منزل دختر می برند. جواب نامه چند روزپس از آن از سوی خانواده دختر با همان روش به سرای پسر برده می شود. در این نامه پدر دختر، موافقت خود را بیان می دارد و به دنبال آن نامزدی آغاز می شود.

نامزدی
در روز نامزدی پسر همراه خانواده خود به خانه دختر می رود و همراه با بردن انگشتر نامزدی هدایایی (از قبیل کیف، کفش، پارچه ،‌سکه طلا) به دختر می دهد.دادن این هدایا همراه با مراسم ویژه ای است. در جلوی همه این هدایا دو لاله که در داخل هر کدام یک شمع روشن قرار دارد همراه آیینه،‌گلاب‌پاش، یک کله قند و نقل با خود می برند و پس از پیش کش کردن این هدایا از سوی پسر به دختر، آنان انگشتر نامزدی را در دست همدیگر می کنند. چند روزپس از نامزدی،‌خویشان دختر نیز با دو لاله روشن ونقل و کله قند سبز پوش،‌گل، پارچه و هدایای دیگر به خانه پسر می روند و آنها را به خانواده پسر هدیه می کنند. در این دیدار، دختر همراه پدر و مادر وخویشان خود نمی رود زیرا این کار را گونه ای سبکی ازسوی دختر می دانند. پسر می تواند بعد از انجام مراسم نامزدی به خانه دختر رفت و آمد کند .پس از مدتی،‌که به آمادگی دو خانواده بستگی دارد، روز عروسی را که باید روزی نیک و مبارک باشد برمی گزینند.

عروسی
چند روز پیش از عروسی، عروس و داماد و خویشان بسیار نزدیک به خرید وسایل عروسی می روند. از سوی داماد لباس عروسی (کیف و کفش،‌چند قواره پارچه،‌طلا و لوازم آرایش…) و از سوی دختر لباس دامادی و هدایای دیگر ( کفش، پیراهن …) خریداری می شود. دو سه روز پیش از عروسی از سوی خویشان عروس جهیزیه را به خانه‌ای که باید عروس و داماد با هم در آن زندگی کنند می برند و خانه را خود تزیین و آماده می کنند. هم چنین در این روز همراه با بر پا کردن جشن کوچکی، با نخی که از سوی خانواده دختر فرستاده شده رختخواب عروسی به یاری خانواده پسر دوخته می شود. گرد همایی برای مراسم عروسی را انجمن گویند.در یزد مراسم زیبای حنابندان نیز رواج دارد و دست و پای دختر و پسر را با نقش های زیبا می آرایند.عقد و عروسی زرتشتیان در یک روز انجام می گیرد. روز عروسی،‌عروس و داماد وخویشان نزدیک پیش از شامگاه برای انجام مراسم عقد در نیایشگاه حاضر می شوند. دراین مراسم در پیشاپیش عروس و داماد،‌کتاب اوستا، دو لاله ی روشن،‌آیینه،‌نقل سفید، انار و تخم مرغ به وسیله اقوام نزدیک به معبد برده می شود. عروس و داماد در جای ویژه ای که در جلوی سفره عقد است می‌نشینند.

سفره ی پیمان (گواه) یا عقد
سفره ی عقد یا گواه بر روی زمین گسترده می شود. این سفره از ترمه یا مخمل و ابریشم است و از سوی مادر عروس نسل به نسل نگه داری شده است . سفره باید رو به خاور یا برآمدن خورشید گسترده شود و بر روی آن این چیزها دیده می شود:گل سرخ. سینی از هفت سبزه. دو کله قند. کاسه ی عسل. سکه ی طلا. شاخ یا کاسه نبات. منقل برای اسفند. برنج. سبزی خشک. نمک. رازیانه. چای. کندر. خشخاش. انار. سیب. نانی محلی که بر آن مبارک باد نوشته اند. اوستا. آینه ی بخت. لاله( شمعدان)
عروس و داماد روبروی هم می نشینند. بر فراز سرشان توری از حریر سپید نگه می دارند و دو کله قند را به هم می سایند تا مراسم بله برون یا بله گفتن عروس به پایان رسد و می خوانند:
مسابم و مسابم!...........چی چی مسابی؟
مهر و محبت مسابم!.......برای کی مسابی؟
برای عروس و دوماد!
داماد لباس سفید چین دار و عروس ساری چین دار سفید می پوشد. بر گردن آن ها گلوبندی از گل آویزان می کنند و بر پیشانی آن ها خالی سرخ رنگ می گذارند. نخست عروس بر تخت می نشیند و سپس داماد را دوستان وخویشان به نزد او می آورند و به هنگام عروسی در دهان یکدیگر با انگشت عسل می گذارند.بنا بر دینکرد به هنگام عروسی و برای آگاهی همگان طبل و شیپور می نوازند. این مراسم را شاه جان گویند. روبروی عروس و داماد موبد و کنارشان خانواده‌های نزدیک می‌نشینند. آنگاه مراسم عقد در حضور دو شاهد که یکی از خانواده دختر و دیگری از خانواده پسر می باشد انجام می گیرد. سپس موبد شروع به خواندن بخش هایی از اوستا نموده و اندرز زناشویی می دهد. بعد از طرفین می‌پرسد که آیا به ازدواج با هم خوشنود هستند یا نه. پس از شنیدن جواب بله از هردو، نوشتن ازدواج در دفتر رسمی رزتشتیان انجام میگیرد و عروس و داماد وشاهدان آنرا گواهی میکنند . پس از پایان مراسم عقد،‌تخم مرغی که در سر سفره عقد بوده به وسیله (موبد) به پشت بام پرتاب می شود. با اینکار موبد حقوقی را که پدر نسبت به دختر خود داشته با قیچی بریده به این تخم مرغ مصالحه کرده از خانه بیرون می اندازد باین هدف که پدر دیگر حقی به دختر ندارد.
سپس ده موبد در حالی که گلاب و آیینه در دست دارد جلو مهمانان آمده همراه با نگاه داشتن آیینه روبروی آنان به آن ها گلاب می دهد و یک نفر دیگر که پشت سر ده موبد حرکت می کند به مهمانان شیرینی می دهد. آنگاه ده‌موبد سینی بزرگ پر از لورک یا آجیل را برداشته به تقسیم آن بین مهمانان که بیشتر سهم خود را به خانه می برند می‌پردازد.پس از انجام مراسم عقد، موبد،‌عروس و داماد را در معبد دور آتش مقدس می گرداند. آنگاه عروس و داماد به مجلس جشن عروسی می روند و پس از پایان مراسم جشن، عروس و داماد به وسیله خویشان نزدیک به خانه داماد برده می شوند. در این مجلس موسیقی زنده نواخته می شود و مهمانان با ترانه های بومی به رقص و پایکوبی می پردازند. انار و هندوانه و شیرینی می خورند. غذا بیشتر گوسفند بریان کرده، مرصع پلو و شیرین پلو می باشد. مراسم بین سه تا هفت روز به درازا می کشد. گاه نیز با آوردن مطرب ها به اجرای گونه ای نمایش های رو حوضی می پردازند. حوض میان خانه پر از سیب و انار و هندوانه است و بر تختی روی حوض، مردمان به تماشای نمایش کمدی و شادی می پردازند. در چند عروسی دیدم که زنی با بستن چند قاشق به انگشتان پای خود، که بر هرکدام صورتی را نقاشی کرده بودند، بر پشت نیم پرده ای خوابیده و نمایش شاد عروسکی را اجرا می کرد.
در مراسمی دیگر دو شخصیت نمایش، یکی در نقش عروس و دیگری در نقش داماد برای هم می خواندند:
آی دخترک ترگلک ورگلک خوش قد و بالا.........عقدت می کنم، عقد مدارا
تو که عقدم می کنی، عقد مدارا..................منم عروس می شم حجله می شینم
تو که عروس می شی حجله می شینی.......منم دوماد می شم، پهلوت می شینم
بادا بادا مبارک بادا

پا انداز (پاگشا)
در یزد و کرمان زرتشتیان عروس را با آداب ویژه ای به خانه داماد می برند. بدین ترتیب که سمت راست عروس، خواهر داماد و سمت چپ او خواهر عروس (یا یکی از زنان خانواده ی عروس) قرار گرٿته زنان فامیل در حالی که صف چهار یا پنج نفری تشکیل داده‌اند پشت سر عروس به سوی خانه داماد حرکت می کنند. چون به کوچه ای باریک ( کوچه ی آشتی کنان) می رسند، می ایستند و می خوانند:
این کوچه تنگه؟ بله......عروس قشنگه؟ بله
دست به زلفاش نزنید....مروارید بنده. بله
بادا بادا مبارک بادا.......ای یار مبارک بادا
همراهان عروس از جلوی منزل هر زرتشتی عبور کنند، در برابرش، آتش افروخته بر روی آن اسفند و کندر دود می کنند. زنان شاباش می کشند . بدین گونه که سر در گوش و دوش یکدیگر نهاده و فریاد شادمانه بر می آورند. در جلو در خانه، جلوی پای عروس و داماد آتش می افروزند. خانواده داماد برای ورود عروس پاگشا یا پانداز می دهند که بیشتر پول و طلاست. در خانه به مهمان ها شربتی به نام (شربت در حجله ) می دهند. در هنگام ورود عروس و داماد به حجله مادر شوهر هدیه‌ای( گوشواره، انگشتر، دستبند و سینه ریز) به عروس می دهد. پس از ورود عروس و داماد به حجله،‌در حضور عده ای‌ از زنان خانواده نزدیک آنها،‌عروس و داماد به پاشویی یکدیگر می پردازند. ابتدا سینی را در زیر پای عروس و داماد قرار میدهند. عروس و داماد از ظرفی ،مقداری سبزی که به آن (مرو) و (مور) یا مورد سبز می گویند، و مقداری شیر و آب که همه با هم مخلوط شده برداشته هر دو پای عروس را با آن می شوید و سپس عروس پای داماد را می شوید به این نشان که مانند گیاه مورد همیشه زندگی آنها سبز و خرم باشد و مانند آن شیر همواره از گناهان پاک گردند و مانند آن ریشه( مورد) زندگیشان دراز و پردوام باشد.
در این هنگام مهمانان عروس و داماد را تنها می گذارند. عروس و داماد اناری شیرین را که در روی سفره گواه بوده در اتاق حجله با هم می خورند تا به اندازه دانه‌های آن دارای اولاد گردند. بامداد روزدیگر رختخواب عروس و داماد بوسیله خواهر شوهر (یا خواهر زن) بزرگتر جمع می شود. رسم است که داماد سکه‌ای برای خواهر خویش در رختخواب می گذارد و خواهر شوهر موقع جمع کردن رختخواب، آنرا برمی دارد. بامداد همان روز نیز از طرف خانواده عروس مقداری ماست (بعنوان روسفیدی ) همراه شیرینی و پشمک (برای شیرین کامی ) برای خانواده‌های نزدیک عروس و داماد فرستاده‌می شود.

پا تختی
داماد عصر همانروز ( که روز پاتختی است) قبل از آمدن مهمانان به وسیله چندتن از مردان فامیل همراه موبد با دو لاله روشن و مقداری شیر که با برگ گل و آب مخلوط میباشد برسر آب روان میرود و پس از خواندن پاره هایی از اوستا به وسیله ی موبد،‌آنرا در آب روان می ریزد تا بدین ترتیب هر گونه آلودگی قبل از زناشویی او شسته شود و مانند آب و شیر و گل پاک باشد. دربازگشت، داماد برای دست‌بوسی وسپاس از رنج هایی که پدر برای دختر خود کشیده است به خانه پدرزن می رود و با بوسیدن دست مادر و پدر زن خود از تلاش آن ها در تربیت دخترشان که حالا زن اوست سپاسگزاری می نماید. پدر زن هدیه‌ای به داماد می دهد. سپس داماد به خانه خود باز می گردد. در بازگشت داماد، در پاگرد خانه، عروس کاسه‌ای از نقل و شیرینی به نشان پذیرایی از داماد به سر او می ریزد. دراین هنگام خویشان و دوستان هدایایی را که آماده کرده‌اند به عروس و داماد می دهند. آنگاه داماد به نشان شیربها، اناری را که به آن ٣٣ یا ۱۰۱ سکه زده شده همراه یک جفت کفش به مادر زن هدیه می کند و یک جفت کفش نیز به خواهر زن می دهد. روز سوم عروسی روز آش رشته است. رشته این آش باید به دست عروس بریده شود و به دست داماد به دیگ ریخته شود. این آش را نیز همراه با برگزاری جشن کوچکی بین دوستان و خویشان بخش می کنند.
رسم است که عروس و داماد پیش از رفتن به جای دیگر همراه خویشان خود به زیارتگاه و مکان مقدسی و در یزد به پیر سبز و چکچک و پیر بانو می روند. پس از زیارت، در یک روز خوب هفته، مادر شوهر و پدر شوهر، عروس و پسرشان را به خانه خود مهمان می کنند و هنگام ورود آن ها هدایایی به نشان پاگشا به آن ها می دهند. همین کار را مادر زن و پدرزن نسبت به داماد و دختر خود انجام داده و هدایایی به نشان پاگشا به آنها می دهند. پس از آن خویشان نزدیک عروس و داماد را به خانه‌هایشان مهمان می کنند. گاهی این مهمانی ها به درازا می کشد، زیرا عروس و داماد هر هفته در خانه یکی از خویشان مهمان می شوند. این مهمانی ها نیزهمراه با تشریفات ویژه ای است. هنگام ورود عروس و داماد یک شاخه گل و گیاه سبزی یا یک دانه انار (یا سیب و یا نارنج) به آن ها داده مقداری (آویشن) که با شیرینی و سنجد و بادام و غیره مخلوط است بر سر آنها می ریزند و چندین مرتبه با صدای بلند که همراه با خوش حالی است نسبت به عروس و داماد شادباش می گویند. زدن دف و خواندن ترانه های شادمانه و خوردن انار و هندوانه و شیرینی نیز در تمام این مراسم رایج است.

مراسم ازدواج زردشتیان و ایران باستان

مراســم ازدواج زرتشتیان و ایران باستان






در ایران باستان و بنا بر قوانین دوره ی ساسانی، دختران خود همسر خویش را انتحاب می کردند. هنگامی که بهرام گور،پادشاه معروف ساسانی از دختران یک مرد روستایی ساده درخواست ازدواج می کند.....


در ایران باستان و بنا بر قوانین دوره ی ساسانی، دختران خود همسر خویش را انتحاب می کردند. هنگامی که بهرام گور،پادشاه معروف ساسانی از دختران یک مرد روستایی ساده درخواست ازدواج می کند؛ روستایی، پاسخ را به دختران خود وا می گذارد.. در شاهنامه زنان دلاور و خردمندی چون کتایون و تهمینه، همسر خویش را انتخاب کرده و برای یافتن همسر خود همه ی مرزهای سیاسی و طبقاتی را زیر پا می گذارند.
زرتشت نیز در اوستا برای ازدواج و تشکیل خانواده منزلت والایی دیده است. در یسنا آمده است: عروس و داماد! این کلمات را به شما می گویم: زندگی سرشار از شادی داشته باشید و به حقوق یکدیگر احترام بگذارید. بی گمان زندگی شیرینی خواهید داشت. زرتشتیان که تعداد آنها در دنیا بیش از ٣۰۰ هزار نفر و در ایران ٣۰ هزار نفر می باشد پس از گذشت قرن ها مراسم مربوط به ازدواج خود را نگه داشته و بنا بر باورهای دیرین خود رفتار می کنند. به این مراسم نگاه کنیم که چه اندازه زیبا هستند. بیاییم این آداب انسانی و والا را پاس داریم.


خواستگاری
خواستگاری زرتشتیان به این روش است که مادر و خواهر پسر در صورت تمایل خانواده دختر با چند نفر از بستگان نزدیک برای خواستگاری دختر می روند. در بیشتر مواقع خانواده پسر نامه‌ای که در باره ی خواستگاری از سوی پسر به پدر دختر نوشته شده همراه خود می برند. این نامه را بیشتر برای شگون روی کاغذ سبز رنگ و در پاکتی سبز می گذارند و با یک دستمال سبز و یک کله قند همراه با مقداری سنجد و آویشن به منزل دختر می برند. جواب نامه چند روزپس از آن از سوی خانواده دختر با همان روش به سرای پسر برده می شود. در این نامه پدر دختر، موافقت خود را بیان می دارد و به دنبال آن نامزدی آغاز می شود.

نامزدی
در روز نامزدی پسر همراه خانواده خود به خانه دختر می رود و همراه با بردن انگشتر نامزدی هدایایی (از قبیل کیف، کفش، پارچه ،‌سکه طلا) به دختر می دهد.دادن این هدایا همراه با مراسم ویژه ای است. در جلوی همه این هدایا دو لاله که در داخل هر کدام یک شمع روشن قرار دارد همراه آیینه،‌گلاب‌پاش، یک کله قند و نقل با خود می برند و پس از پیش کش کردن این هدایا از سوی پسر به دختر، آنان انگشتر نامزدی را در دست همدیگر می کنند. چند روزپس از نامزدی،‌خویشان دختر نیز با دو لاله روشن ونقل و کله قند سبز پوش،‌گل، پارچه و هدایای دیگر به خانه پسر می روند و آنها را به خانواده پسر هدیه می کنند. در این دیدار، دختر همراه پدر و مادر وخویشان خود نمی رود زیرا این کار را گونه ای سبکی ازسوی دختر می دانند. پسر می تواند بعد از انجام مراسم نامزدی به خانه دختر رفت و آمد کند .پس از مدتی،‌که به آمادگی دو خانواده بستگی دارد، روز عروسی را که باید روزی نیک و مبارک باشد برمی گزینند.

عروسی
چند روز پیش از عروسی، عروس و داماد و خویشان بسیار نزدیک به خرید وسایل عروسی می روند. از سوی داماد لباس عروسی (کیف و کفش،‌چند قواره پارچه،‌طلا و لوازم آرایش…) و از سوی دختر لباس دامادی و هدایای دیگر ( کفش، پیراهن …) خریداری می شود. دو سه روز پیش از عروسی از سوی خویشان عروس جهیزیه را به خانه‌ای که باید عروس و داماد با هم در آن زندگی کنند می برند و خانه را خود تزیین و آماده می کنند. هم چنین در این روز همراه با بر پا کردن جشن کوچکی، با نخی که از سوی خانواده دختر فرستاده شده رختخواب عروسی به یاری خانواده پسر دوخته می شود. گرد همایی برای مراسم عروسی را انجمن گویند.در یزد مراسم زیبای حنابندان نیز رواج دارد و دست و پای دختر و پسر را با نقش های زیبا می آرایند.عقد و عروسی زرتشتیان در یک روز انجام می گیرد. روز عروسی،‌عروس و داماد وخویشان نزدیک پیش از شامگاه برای انجام مراسم عقد در نیایشگاه حاضر می شوند. دراین مراسم در پیشاپیش عروس و داماد،‌کتاب اوستا، دو لاله ی روشن،‌آیینه،‌نقل سفید، انار و تخم مرغ به وسیله اقوام نزدیک به معبد برده می شود. عروس و داماد در جای ویژه ای که در جلوی سفره عقد است می‌نشینند.

سفره ی پیمان (گواه) یا عقد
سفره ی عقد یا گواه بر روی زمین گسترده می شود. این سفره از ترمه یا مخمل و ابریشم است و از سوی مادر عروس نسل به نسل نگه داری شده است . سفره باید رو به خاور یا برآمدن خورشید گسترده شود و بر روی آن این چیزها دیده می شود:گل سرخ. سینی از هفت سبزه. دو کله قند. کاسه ی عسل. سکه ی طلا. شاخ یا کاسه نبات. منقل برای اسفند. برنج. سبزی خشک. نمک. رازیانه. چای. کندر. خشخاش. انار. سیب. نانی محلی که بر آن مبارک باد نوشته اند. اوستا. آینه ی بخت. لاله( شمعدان)
عروس و داماد روبروی هم می نشینند. بر فراز سرشان توری از حریر سپید نگه می دارند و دو کله قند را به هم می سایند تا مراسم بله برون یا بله گفتن عروس به پایان رسد و می خوانند:
مسابم و مسابم!...........چی چی مسابی؟
مهر و محبت مسابم!.......برای کی مسابی؟
برای عروس و دوماد!
داماد لباس سفید چین دار و عروس ساری چین دار سفید می پوشد. بر گردن آن ها گلوبندی از گل آویزان می کنند و بر پیشانی آن ها خالی سرخ رنگ می گذارند. نخست عروس بر تخت می نشیند و سپس داماد را دوستان وخویشان به نزد او می آورند و به هنگام عروسی در دهان یکدیگر با انگشت عسل می گذارند.بنا بر دینکرد به هنگام عروسی و برای آگاهی همگان طبل و شیپور می نوازند. این مراسم را شاه جان گویند. روبروی عروس و داماد موبد و کنارشان خانواده‌های نزدیک می‌نشینند. آنگاه مراسم عقد در حضور دو شاهد که یکی از خانواده دختر و دیگری از خانواده پسر می باشد انجام می گیرد. سپس موبد شروع به خواندن بخش هایی از اوستا نموده و اندرز زناشویی می دهد. بعد از طرفین می‌پرسد که آیا به ازدواج با هم خوشنود هستند یا نه. پس از شنیدن جواب بله از هردو، نوشتن ازدواج در دفتر رسمی رزتشتیان انجام میگیرد و عروس و داماد وشاهدان آنرا گواهی میکنند . پس از پایان مراسم عقد،‌تخم مرغی که در سر سفره عقد بوده به وسیله (موبد) به پشت بام پرتاب می شود. با اینکار موبد حقوقی را که پدر نسبت به دختر خود داشته با قیچی بریده به این تخم مرغ مصالحه کرده از خانه بیرون می اندازد باین هدف که پدر دیگر حقی به دختر ندارد.
سپس ده موبد در حالی که گلاب و آیینه در دست دارد جلو مهمانان آمده همراه با نگاه داشتن آیینه روبروی آنان به آن ها گلاب می دهد و یک نفر دیگر که پشت سر ده موبد حرکت می کند به مهمانان شیرینی می دهد. آنگاه ده‌موبد سینی بزرگ پر از لورک یا آجیل را برداشته به تقسیم آن بین مهمانان که بیشتر سهم خود را به خانه می برند می‌پردازد.پس از انجام مراسم عقد، موبد،‌عروس و داماد را در معبد دور آتش مقدس می گرداند. آنگاه عروس و داماد به مجلس جشن عروسی می روند و پس از پایان مراسم جشن، عروس و داماد به وسیله خویشان نزدیک به خانه داماد برده می شوند. در این مجلس موسیقی زنده نواخته می شود و مهمانان با ترانه های بومی به رقص و پایکوبی می پردازند. انار و هندوانه و شیرینی می خورند. غذا بیشتر گوسفند بریان کرده، مرصع پلو و شیرین پلو می باشد. مراسم بین سه تا هفت روز به درازا می کشد. گاه نیز با آوردن مطرب ها به اجرای گونه ای نمایش های رو حوضی می پردازند. حوض میان خانه پر از سیب و انار و هندوانه است و بر تختی روی حوض، مردمان به تماشای نمایش کمدی و شادی می پردازند. در چند عروسی دیدم که زنی با بستن چند قاشق به انگشتان پای خود، که بر هرکدام صورتی را نقاشی کرده بودند، بر پشت نیم پرده ای خوابیده و نمایش شاد عروسکی را اجرا می کرد.
در مراسمی دیگر دو شخصیت نمایش، یکی در نقش عروس و دیگری در نقش داماد برای هم می خواندند:
آی دخترک ترگلک ورگلک خوش قد و بالا.........عقدت می کنم، عقد مدارا
تو که عقدم می کنی، عقد مدارا..................منم عروس می شم حجله می شینم
تو که عروس می شی حجله می شینی.......منم دوماد می شم، پهلوت می شینم
بادا بادا مبارک بادا

پا انداز (پاگشا)
در یزد و کرمان زرتشتیان عروس را با آداب ویژه ای به خانه داماد می برند. بدین ترتیب که سمت راست عروس، خواهر داماد و سمت چپ او خواهر عروس (یا یکی از زنان خانواده ی عروس) قرار گرٿته زنان فامیل در حالی که صف چهار یا پنج نفری تشکیل داده‌اند پشت سر عروس به سوی خانه داماد حرکت می کنند. چون به کوچه ای باریک ( کوچه ی آشتی کنان) می رسند، می ایستند و می خوانند:
این کوچه تنگه؟ بله......عروس قشنگه؟ بله
دست به زلفاش نزنید....مروارید بنده. بله
بادا بادا مبارک بادا.......ای یار مبارک بادا
همراهان عروس از جلوی منزل هر زرتشتی عبور کنند، در برابرش، آتش افروخته بر روی آن اسفند و کندر دود می کنند. زنان شاباش می کشند . بدین گونه که سر در گوش و دوش یکدیگر نهاده و فریاد شادمانه بر می آورند. در جلو در خانه، جلوی پای عروس و داماد آتش می افروزند. خانواده داماد برای ورود عروس پاگشا یا پانداز می دهند که بیشتر پول و طلاست. در خانه به مهمان ها شربتی به نام (شربت در حجله ) می دهند. در هنگام ورود عروس و داماد به حجله مادر شوهر هدیه‌ای( گوشواره، انگشتر، دستبند و سینه ریز) به عروس می دهد. پس از ورود عروس و داماد به حجله،‌در حضور عده ای‌ از زنان خانواده نزدیک آنها،‌عروس و داماد به پاشویی یکدیگر می پردازند. ابتدا سینی را در زیر پای عروس و داماد قرار میدهند. عروس و داماد از ظرفی ،مقداری سبزی که به آن (مرو) و (مور) یا مورد سبز می گویند، و مقداری شیر و آب که همه با هم مخلوط شده برداشته هر دو پای عروس را با آن می شوید و سپس عروس پای داماد را می شوید به این نشان که مانند گیاه مورد همیشه زندگی آنها سبز و خرم باشد و مانند آن شیر همواره از گناهان پاک گردند و مانند آن ریشه( مورد) زندگیشان دراز و پردوام باشد.
در این هنگام مهمانان عروس و داماد را تنها می گذارند. عروس و داماد اناری شیرین را که در روی سفره گواه بوده در اتاق حجله با هم می خورند تا به اندازه دانه‌های آن دارای اولاد گردند. بامداد روزدیگر رختخواب عروس و داماد بوسیله خواهر شوهر (یا خواهر زن) بزرگتر جمع می شود. رسم است که داماد سکه‌ای برای خواهر خویش در رختخواب می گذارد و خواهر شوهر موقع جمع کردن رختخواب، آنرا برمی دارد. بامداد همان روز نیز از طرف خانواده عروس مقداری ماست (بعنوان روسفیدی ) همراه شیرینی و پشمک (برای شیرین کامی ) برای خانواده‌های نزدیک عروس و داماد فرستاده‌می شود.

پا تختی
داماد عصر همانروز ( که روز پاتختی است) قبل از آمدن مهمانان به وسیله چندتن از مردان فامیل همراه موبد با دو لاله روشن و مقداری شیر که با برگ گل و آب مخلوط میباشد برسر آب روان میرود و پس از خواندن پاره هایی از اوستا به وسیله ی موبد،‌آنرا در آب روان می ریزد تا بدین ترتیب هر گونه آلودگی قبل از زناشویی او شسته شود و مانند آب و شیر و گل پاک باشد. دربازگشت، داماد برای دست‌بوسی وسپاس از رنج هایی که پدر برای دختر خود کشیده است به خانه پدرزن می رود و با بوسیدن دست مادر و پدر زن خود از تلاش آن ها در تربیت دخترشان که حالا زن اوست سپاسگزاری می نماید. پدر زن هدیه‌ای به داماد می دهد. سپس داماد به خانه خود باز می گردد. در بازگشت داماد، در پاگرد خانه، عروس کاسه‌ای از نقل و شیرینی به نشان پذیرایی از داماد به سر او می ریزد. دراین هنگام خویشان و دوستان هدایایی را که آماده کرده‌اند به عروس و داماد می دهند. آنگاه داماد به نشان شیربها، اناری را که به آن ٣٣ یا ۱۰۱ سکه زده شده همراه یک جفت کفش به مادر زن هدیه می کند و یک جفت کفش نیز به خواهر زن می دهد. روز سوم عروسی روز آش رشته است. رشته این آش باید به دست عروس بریده شود و به دست داماد به دیگ ریخته شود. این آش را نیز همراه با برگزاری جشن کوچکی بین دوستان و خویشان بخش می کنند.
رسم است که عروس و داماد پیش از رفتن به جای دیگر همراه خویشان خود به زیارتگاه و مکان مقدسی و در یزد به پیر سبز و چکچک و پیر بانو می روند. پس از زیارت، در یک روز خوب هفته، مادر شوهر و پدر شوهر، عروس و پسرشان را به خانه خود مهمان می کنند و هنگام ورود آن ها هدایایی به نشان پاگشا به آن ها می دهند. همین کار را مادر زن و پدرزن نسبت به داماد و دختر خود انجام داده و هدایایی به نشان پاگشا به آنها می دهند. پس از آن خویشان نزدیک عروس و داماد را به خانه‌هایشان مهمان می کنند. گاهی این مهمانی ها به درازا می کشد، زیرا عروس و داماد هر هفته در خانه یکی از خویشان مهمان می شوند. این مهمانی ها نیزهمراه با تشریفات ویژه ای است. هنگام ورود عروس و داماد یک شاخه گل و گیاه سبزی یا یک دانه انار (یا سیب و یا نارنج) به آن ها داده مقداری (آویشن) که با شیرینی و سنجد و بادام و غیره مخلوط است بر سر آنها می ریزند و چندین مرتبه با صدای بلند که همراه با خوش حالی است نسبت به عروس و داماد شادباش می گویند. زدن دف و خواندن ترانه های شادمانه و خوردن انار و هندوانه و شیرینی نیز در تمام این مراسم رایج است.

دانستنیهای ایران باستان

تقديم به روح خداوندگار فرهنگ - تاريخ و ادب پارسي
فردوسي بزرگ
دريغ است که ايران ويران شود
کنام شيران و پلنگان شود
ايران سرزميني است كه بايد با جان و دل از آن محافظت نمود زيرا قلب آسيا ايران است
كشوري با هزاران سال كوله بار تمدن و فرهنگ كه همواره وطن پرستان ايراني از آن پاسداري كردند
بزرگاني همچون كاوه آهنگر – آرش كمانگير – كورش بزرگ – داريوش بزرگ – نوشيروان عادل –
بابك خرمدين – مازيار – فردوسي بزرگ – مهرداد – تيرداد و . . . كه اميدوارم ما بتوانيم ادامه دهنده
راه آنان باشيم . ايدون باد .



ناگفته هاي تاريخ ايران زمين

آيا ميداند : اولين مردماني كه سيستم اگو يا فاضلاب را جهت تخليه آب شهري به بيرون از شهر اختراع
كرد ايرانيان بودند

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه اسب را به جهان هديه كردند ايرانيان بودند

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه حيوانات خانگي را تربيت كردند و جهت بهره مندي از آنان استفاده

كردند ايرانيان بودند
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه مس را كشف كرد ايرانيان بودند

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه آتش را در جهان كشف كردند ايرانيان بودند

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه ذوب فلزات را آغاز كردند ايرانيان بودند در شهر سيلك در اطراف
كاشان

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه كشاورزي را جهت كاشت و برداشت كشف كردند ايرانيان بودند

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه نخ را كشف كردند و موفق به ريسيدن آن شدند ايرانيان بودند

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه سكه را در جهان ضرب كردند ايرانيان بودند

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه عطر را براي خوشبو شدن بدن ساختند ايرانيان بودند

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه كشتي يا زورق را ساختند به فرمان يكي از پادشاهان زن ايراني بوده
است

آيا ميدانيد : اولين ارتش سواره در دنيا توسط سام ايراني اختراع شد با 115 سرباز

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه حروف الفبا را ساختند در 7000 سال پيش در جنوب ايران ، ايرانيان
بودند

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه شيشه را كشف كردند و از آن براي منازل استفاده كردند ايراينان بودند

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه زغال سنگ را كشف كردند ايرانيان بودند

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه مقياس سنجش اجسام را كشف كرد ايرانيان بودند

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه به كرويت زمين پي بردند ايرانيان بودند

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه پا به قاره آمريكا گذاشتند ايراينان و ارتش داريوش بوده است و
كريستف كلب و واسكودوگاما بر اثر خواندن كتابهاي ايراني كه در كتابخانه واتيكان بوده به فكر قاره
پيمايي افتاده اند

آيا ميدانيد : كلمه شاهراه از راهي كه كورش بين سارد پايتخت كارون و پاسارگاد احداث كرد گرفته
شده

آيا ميدانيد : ابوريحان بيروني به چرخش زمين پي برده بود واين گاليله نبوده است كه نخستين بار به
چرخش زمين اشاره كرده است
.
آيا ميدانيد : كورش بزرگ در شوروي سابق شهري ساخت به نام كورپوليس كه خجند امروزي نام دارد

آيا ميدانيد : كورش بزرگ پس از فتح بابل به معبد مردوك رفت و براي اداي احترام به بابلي ها به
خداي آنان ستايش كرد و در همان معبد كه بيش از 1000 متر بلندي داشت براي اثبات حسن نيت خود
به آنان تاج گذاري كرد

آيا ميدانيد : اولين هنرستان فني و حرفه اي در ايران توسط كورش بزرگ در شوش جهت تعليم فن و
هنر ساخته شد

آيا ميدانيد : ديوار چين با بهره گيري از ديواري كه كورش در شمال ايران در سال 544 قبل از ميلاد
ساخت ، ساخته شد

آيا ميدانيد : اولين سيستم استخدام دولتي به صورت لشگري و كشوري به مدت 40 سال خدمت و سپس
بازنشستگي و گرفتن مستمري دائم را كورش كبير در ايران پايه گذاري كرد

آيا ميدانيد : كمبوجبه فرزند كورش بدليل كشته شدن 12 ايراني در مصر و به جاي عذر خواهي فرعون
مصر از ايرانيان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود و به همين دليل كمبوجيه با 250 هزار سرباز ايراني
در روز 42 از آغاز بهار 525 قبل از ميلاد به مصر حمله كرد و كل مصر را تصرف كرد و بدليل آمدن
قحطي در مصر مقداري بسيار زيادي غله وارد مصر كرد . اكنون در مصر يك نقاشي ديواري وجود دارد
كه كمبوجيه را در حال احترام به خدايان مصر نشان ميدهد . و به هيچ وجه دين ايران را به آنان تحميل
نكرد و بي احترامي به آنان ننمود

آيا ميدانيد : داريوش بزرگ طرح تعلميات عمومي و سوادآموزي را اجباري و به صورت كاملا رايگان
بنيان گذاشت كه به موجب آن همه مردم مي بايست خواندن و نوشتن بداند كه به همين مناسبت خط
آرامي يا فنيقي را جايگذين خط ميخي كرد كه بعدها خط پهلوي نام گرفت . ) داريوش به حق متعلق به
زمان خود نبود و 2000 سال جلو تر از خود مي انديشيد )

آيا ميدانيد : داريوش بزرگ در پايئز و زمستان 518-519 قبل از ميلاد نقشه ساخت پرسپوليس را
طراحي كرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با كمك چندين تن از معماران مصري بروي كاغد
آورد

آيا ميدانيد : داريوش بزرگ بعد از تصرف بابل 25 هزار يهودي برده را كه در آن شهر بر زير يوق
بردگي شاه بابل بود آزاد كرد

آيا ميدانيد : داريوش در سال دهم پادشاهي خود شاهراي بزرگ كورش را به اتمام رساند و جاده
سراسري آسيا را احداث كرد كه از خراسان به مغرب چين ميرفت كه بعدها جاده ابريشم نام گرفت
آيا ميدانيد : اولين بار پرسپوليس به دستور داريوش بزرگ به صورت ماكت ساخته شد تا از بزرگترين
كاخ آسيا شبيه سازي شده باشد كه فقط ماكت كاخ پرسپوليس 3 سال طول كشيد و كل ساخت كاخ ۶۵
سال به طول انجاميد

آيا ميدانيد : داريوش بزرگ براي ساخت كاخ پرسپوليس كه نمايشگاه هنر آسيا بوده 25 هزار كارگر به
صورت 10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به كار گماشته بود و به هر استادكار هر 5 روز يكبار
يك سكه طلا ) داريك ( مي داده و به هر خانواده از كارگران به غير از مزد آنها روزانه 250 گرم گوشت
همراه با روغن – كره – عسل و پنير ميداده است و هر 10 روز يكبار استراحت داشتند

آيا ميدانيد : داريوش بزرگ در هر سال براي ساخت كاخ به كارگران بيش از نيم ميليون طلا مزد مي
داده است كه به گفته مورخان گران ترين كاخ دنيا محسوب ميشده . اين در حالي است كه در همان زمان
در مصر كارگران به بيگاري مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد كه با شلاق همراه بوده است

آيا ميدانيد : تقويم كنوني ) ماه 30 روز (به دستور داريوش پايه گذاري شد و او هياتي را براي اصلاح
تقويم ايران به رياست دانشمند بابلي “دني تون” بسيج كرده بود . بر طبق تقويم جديد داريوش روز اول
و پانزدهم ماه تعطيل بوده و در طول سال داراي 5 عيد مذهبي و 31 روز تعطيلي رسمي كه يكي از آنها
نوروز و ديگري سوگ سياوش بوده است

آيا ميدانيد : داريوش بزرگ پادگان و نظام وظيفه را در ايران پايه گذاري كرد و به مناسبت آن تمام
جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزير بايد به خدمت بروند و تعليمات نظامي ببينند تا بتوانند از
سرزمين پارس دفاع كنند

آيا ميدانيد : كمبوجيه فرزند كورش بزرگ يكي از ستخت گير ترين پادشاهان تاريخ ايران در راه اجراي
عدالت و قانون بوده است . يك نمونه بارز آن كه مورخين بارها از آن ياد كرده اند ريشه كن كردن
رشوه گيري در دولت شاهنشاهي او بود . وي شخصي را كه از مقامات دولتي ايران بود و خبر رسيد از
مردم رشوه گرفته است را پوست بدنش را كند و آنرا پر از كاه كرد و در دروازه اصلي شهر آويزان
كرد و پسر همان شخص را به جاي پدر نشاند و به او گفت كه هر زمان شيطان خواست كه تو را فريب
دهد عاقبت رشوه گيري پدرت را ببين و از اين كار دوري كن .

آيا ميدانيد : داريوش بزرگ براي اولين بار در ايران وزارت راه – وزارت آب – سازمان املاك –
سازمان پست و تلگراف ) چاپارخانه (را بنيان نهاد

آيا ميدانيد : اولين راه شوسه و زير سازي شده در جهان توسط داريوش ساخته شد

آيا ميدانيد : نخستين سروده جهان متعلق به ايرانيان است . گاتهاي زرتشت كه سروده هاي پند آموز
زرتشت است به عنوان نخستين اشعار جهاني برگزيده شده است . در ايران پيش از اسلام موسيقي نقشي
بسيار مهم در زندگي مردم ايران داشت به طوريكه در نبرد "ايسوس" و شكست شاهنشاه داريوش سوم
هخامنشي و آتش كشيده شدن ايران به دست اسكندر گجستك 320 نوازنده و موسيقيدان زن ايراني
اسير وي شد . يا شاهنشاهي بهرام گور و آوردن دهها موسيقيدان و نوازنده از هند به ايران و پخش
كردن آن افراد در شهرهاي ايران براي شاد كردن مردمان ايرا ن . يا موسيقيدان مشهور شاهنشاه
خسروپرويز باربد - نكيسا و بامشاد . همه اين اصول به ريشه دين بهي ) زرتشت (باز ميگشت كه فرمان
به شاد بودن مردمان داده بود . در كارنامه شاهنشاه اردشير پاپكان در 1800 سال پيش اسامي سازهاي
ايراني رايج در بين مردمان ايران به اين ترتيب آمده است : عود معمولي ) تار (رود هندي – بربط –
چنگ – تبيره ) طنبور (– سه تار عود سه تار – زنگ – ناي – قره ني – سنتور – نقاره – طبل – تنبك –
سنج – چنگ بادي – شينك . ولي پس از اسلام موسيقي و ساز و شادي حرام و گناه اعلام شد !

آيا ميدانيد : داريوش بزرگ براي جلوگيري از قحطي آب در هندوستان كه جزوي از ايران بوده سدي
عظيم بروي رود سند بنا نهاد

آيا ميدانيد : داريوش در سال 521 قبل از ميلاد فرمان داد : من عدالت را دوست دارم ، از گناه متنفرم
و از ظلم طبقات بالا به طبقات پايين اجتماع خشنود نيستم

آيا ميدانيد : در دوره شاهنشاهي اشكانيان برق و باطري براي نخستين بار در جهان كشف شده بود . اين
باطري از دل خاكهاي بغداد كه قلمرو پادشاهي ايران بود و توسط ايرانيان ساخته شده بود در سال 1938
توسط كونيگ آلماني بدست آمد و به ثبت رسيد و هم اكنون در موزه بغداد نگهداري ميشود
.
آيا ميدانيد : ساختمانهاي ضد زلزله در عصر هخامنشيان پايه گذاري شده است . بناهاي ساخته شده در
2500 سال پيش در مجتمع پاسارگارد تحمل زلزله با شدت 7 ريشتر را دارند.اين بنا ها بر روي دو پي
قراردارند كه پي اول از سنگ و ملات و ساروج بوده و پي دوم فقط از سنگ مي باشد كه بر روي پي اول
مي لغزد و به اين ترتيب مي تواند در برابر زلزله مقاومت كند .اين شيوه جز جديدترين تكنولوژي سازه
مي باشد كه در دنيا انجام مي شود و ايرانيان در زمان هخامنشيان به آن پي برده بودند و چقدر اسفناك
است كه پس از 2500 سال در اين كشور زلزله 5 ريشتري باعث مرگ 40000 ايراني مي شود. همانطور
كه آگاه هستيد ايران در خط زلزله خيز جهان قرار دارد و بناهاي پرسپوليس و پاسارگاد كه از 2500 سال
پيش تاكنون باقي مانده است گواي اين سند است

آيا ميدانيد : سيستم اداره كشور به صورت پادشاهي براي نخستين بار در جهان توسط ايران پايه گذاري
شده است . اين سيستم كه الان در كشورهاي پيشرفته اي از قبيل : انگلستان - سوئد - اسپانيا - تايلند –
ژاپن ) امپراتوري يا همان پادشاهي (- دانمارك - بلژيك - لوكزامبورگ - هلند - نروژ - استراليا و . . .
اجرا ميشود در بيش از 6000 سال پيش توسط كيومرث ها و جمشيد ها و هوشنگ ها اجرا و بنيان نهاده
شد . به صورتي كه جمشيد شاه تمام مردان روحاني و مذهبي را به قشر راهنماي مردم تبديل كرد و
اجازه ورود آنان به مسائل داخلي جامعه را نداد و به آنان مكاني در خارج از شهر داد تا به ارشاد ديني
مردم بپردازند . آثار به ثبت رسيده شده در مسجد سليمان خوزستان ) مربوط به هوشنگ شاه ) يكي از
افتخارات ديرينه ايران دارد . نمونه اي از اقدامات پادشاهان 6000 سال پيش ايران :
هوشنگ شاه داراي انجمن پادشاهاي و رايزني حكومتي بود است
هوشنگ شاه سپاهي نظامي براي دفاع از ايران تشكيل داد
هوشنگ شاه جشن سده را كه جشن ملي بود و هم اكنون هم وجود دارد را بنا نهاد و آنرا جشن شادي
براي شكف آتش براي اولين بار در دنيا نام نهاد
هوشنگ شاه در طول چهل سال پادشاهي خود بر هفت كشور تسلط داشت و آن كشورها را تحت حمايت
ايران قرار داد

بعد از وي جمشيد شاه بر تخت نشست و ذوب فلزات و نرم كردن آهن را آغاز كرد و از آن ابزار آلات
جنگي و دفاعي ساخت
جمشيد شاه با آب و خاك و آهك و . . . خشت و ساروج ساخت و از آن ها گرمابه و . . . ساخت

آيا ميدانيد : كلمه تخت جمشيد واقعي نيست و تنها يك نام براي محفوظ ماندن كاخهاي داريوش بزرگ
است تا از دست ويرانگر سپاه اسلام به دور بماند . تخت جمشيد در لغت به معني محل تاجگذري و تخت
شاهنشاهي جمشيد شاه پيشدادي كه به مقام والايي مهر ايزدي رسيده بود و در نزد جهان آن روزگار در
6000 سال پيش ارزش و مقام بزرگي داشته است . به همين دليل كاخ هاي داريوش بزرگ نام حقيقي
اش شهر پارسه است و يوناني ها آن را پرسپوليس ناميدند به معني پرس = پارسه - پارس + پوليس =
شهر و در كل به معني شهر پارسه ناميدند و تخت جمشيد تنها يك نام رويايي است كه پس از ورود اسلام
به ايران روي آن گذاشته شد تا سپاه ويرانگر اسلام آنرا مورد هجوم قرار ندهد . همانطور كه آرامگاه
كورش بزرگ را ايرانيان تغيير نام دادند و نام مقبره مادر سليمان را روي آن گذاشتند . يا نمونه ديگر
تخت سليمان كه هيچ مفهوم تاريخي ندارد و در اصل آتشكده آذرگشنسب نام داشته و تنها براي محفوظ
ماندن اين مكانها از دست اعراب بدوي و شتر سوار مردم باهوش ايران نام اين مكانهاي ارزشمند را تغيير
دادند

آيا ميدانيد : تاريخچه نام سرزمينهاي آذربايجان ما برگرفته شده از سنت نيك زرتشت گرامي است .
اين نام از زبان پهلوي گرفته شده است و در حقيقت آتروپاتان بوده است . به چم ) معني (نگهدارنده
آتش . به مرور زمام آن تغيراتي گرفت و آذرآبادگان شد و هم اكنون آذربايجان

آيا ميدانيد : پرچم كشور تركيه كنوني برگفته شده از آيين ميترايي سرزمين ايران است . رنگ سرخ و
ماه آن به گفته مورخان بيرق شناس همان آيين ميترايي و مهر و خورشيد است . اين كشور تا قبل از
يورش سپاه اسلام يكي از شهرهاي كوچك ايران بوده است و فرهنگ و سنت مردمانش بسيار برگرفته
شده از سنتهاي ايراني است

آيا ميدانيد : شهر فيروز آباد كنوني در استان فارس همان اردشيرخره - شهر بنا شده توسط شاهنشاه
ارشير ساساني است

آيا ميدانيد : امپراتوري شاهنشاهي اشكانيان در اواخر حكومتش به بيش از 240 كشور و حكومت مستقل
تقسيم شده بود و ايران تجزيه شده بود و اين اردشير پاپكان بود كه بارديگر ايران را از نابودي حتمي
نجات داد و همه شهرهاي تجزيه شده را گردهم در آورد و امپراتوري ساساني را بنا نمود كه برگرفته از
تمدن كهن پارس بود

آيا ميدانيد : پايتخت كشور از دست رفته ايراني - آذربايجان - كه باكو نام دارد ريشه تاريخي نامگذاري
اش از باگوان - باگاوان - بادكوبه - پهلوي ايراني گرفته شده است . اين واژه در پارسي باستان به چم )
معني (سرزمين خدايان بوده است كه پس از يورش سپاه اسلام تغيير لغتي پيدا نمود و باكويه ناميده شد

آيا ميدانيد : پايتخت عراق كنوني كه بغداد ناميده ميشود واژهاي كاملا ايراني است و اين شهر پايتخت
ايران بوده است ) تيسفون (. بغداد به معني بغ + داد به چم ) معني (داده شده از طرف خداوند . در
تاريخ ايران باستان آمده است كه در اين شهر شاهنشاه انوشه روان هفته اي يكبار دادگستري مينموده و
داد مظلومان را بررسي ميكرده است

آيا ميدانيد : شاهنشاه شاهپور ساساني در كنار كاخ پرسپوليس ) تخت جمشيد (رفت و نياكان خود را
ستايش كرد . وي نخست يزدان پاك را ستايش كرد - سپس نياي خود را ستايش كرد - سپس
شاهنشاهاني كه پرسپوليس را ساختند ) داريوش و خشيارشا (را ستايش كرد و براي آنان از خداوند طلب
آمرزش نمود و در نهايت در كنار اين بناي باشكوه ايراني شراب نوشيد

آيا ميدانيد : بسيار از آيين هاي دين مسيحيت برگرفته شده از آيين ميترايي ايراني است كه در هفت
هزار سال پيش در سرزمين مقدس ايران بوجود آمده است . حتي اسامي روزهاي آنان نيز ريشه اي
ايراني دارد . مانند : دوشنبه ) مه شيد ايراني ( = ماندي يا شنبه ) كيوان شيد = ساتورن ايراني ( =
ساتوردي و يا يكشنبه ) مهرشيد ايراني (= ساندي كه همان روزي است كه كنستانيتن در سال سيصد و
بيست و يك ميلادي آنرا تعطيل رسمي و روز جهاني مهر اعلام نمود

آيا ميدانيد : كشور تركستان كنوني همان توران باستاني است و در زمانهاي شاهنشاهي كياني و
پيشدادي سالها با ايران جنگيدند . سپس با به قدرت رسيدن شاهنشاهي هخامنشي و اشكاني و ساساني يكي
از شهرهاي كوچك ايران شد .

آيا ميدانيد : شاهنشاه كمبوجيه فرزند كورش بزرگ در نخستين اقدام بعد از نشستن بر اريكه
شاهنشاهي آسيا به مدت 3 سال تمام خدمات نظامي ) سربازي (و ماليات ها را براي مردمان كشورهاي
تحت كنترل ايران بخشيد . به طوري كه هرودوت مينويسد پس از مرگ وي با اينكه مشكل روحي پيدا
كرده بود ولي تمام كشورهاي آسيا براي وي گريستند .

آيا ميدانيد : واژه پاردايز در زبان انگليسي از باغهاي سلطنتي كورش بزرگ گرفته شده است . كورش
در پايتخت امپراتوري خود باغهاي عظيمي را بنا نهاد كه آنها را پرديس نام نهاده بود و به مرور زمان آن
به پارادايز انگليسي تبديل شد .

آيا ميدانيد : پس از يورش سپاه اسلام به ايران مردمان بهدين ايران زمين را "گبر" خوانده شدند . گبر
واژه اي است از پهلوي به چم ) معني (مرد و در كردي و بلوچي نيز همين معنا را دارد . ولي اعراب به
زرتشتيان ايران واژه گبر دادند به چم كافر . از ديگر نامهايي كه به ايرانيان نسبت دادند واژه مجوس بود
كه گرفته شده از مگوش در زبان پهلوي به چم ) معني (مغ و پيشواي ديني زرتشتي است . ولي سپاه اسلام
مجوس را به معني پيروان كافر و آتش پرست به ايرانيان يكتا پرست نسبت دادند . از ديگر واژه هايي كه
اعراب وحشي بر مردمان پاك ايران نام نهادند واژه عجم بوده است . به طوري كه علي بن ابي طالب در
خطبه اي به مردم ميگويد : سلام بر شما مردمان كوفه كه شما شوكت عجمان را از بين برديد ) تاريخ
طبري - جلد 6 - ص 2208

آِيا ميدانيد : فيلسوف ايراني زرتشتي "ابن المقفع" توسط مسلمانان حاكم بر ايران تكه تكه شد . ابن المقفع
نامش پيش از اينكه به ظاهر مسلمان شده باشد روزبه بوده است . ولي از شدت خفقان و فشار مذهبي
اسلامي در آن دوران خود را به ظاهر مسلمان مي نامد ولي در باطن زرتشتي اصيل بود . نام پدرش
دادويه بود و از شهر اردشير خوره ) فيروز آباد كنوني (بود . وي دانشمندي بزرگ بود كه كتابهاي كليله
و دمنه - سيرت انوشيروان - خداي نامه - كتب ارسطو و . . . را به عربي و فارسي ترجمه نمود . مورخين
گفته اند روزي او از كنار درب مهر ) آتشكده اي (عبور ميكرد و به زبان بلند شعري خواند : اي خانه مهر
گر شدم از تو برون - با چشمي اشكبار و قلبي پر خون - سوگند به خاك درت اي درگه مهر - تن بردم و
دل نهادم آنجا به درون . اين شعر وي را عده اي شنيدند و به خليفه تازي حاكم بر ايران خبرش را
رساندند و وي دستور داد كه او را تكه تكه كنند به اين صورت كه نخست دست اش را بريدند و سپس
پاهايش را بريدند آنگاه دستهاي و پاهاي بريده را در جلوي ديدگان ابن المقفع در آتش انداختند و
سوزاندند و سپس بدنش را با خنجري پاره پاره كردند . اين بزرگ مرد ايران در سال 143 هجري در
سن 36 تكه تكه شد ولي خاطره اش هميشه جاويد است .

آيا ميدانيد : اين جمله از نوشيروان عادل است : كشور با بي ديني اداره ميشود و دوران ميگذرد ولي
ظلم پايدار نيست و بزرگترين دولتها را سرنگون خواهد كرد . ) تاريخ مسعودي - مروج الذهب )

آيا ميدانيد : ايرانيان تا سالهاي سال اسلام را نپذيرفتند و دهها سال با مسلمانان نبرد كردند . تاريخ
طبري – اين هشام – البلاذري – ابن خلدون از معتبر ترين اسناد اين وقايع است . بلاذري مينويسد خانواده
هاي پارسي از آنجهت اسلام پذيرفتند كه دادن جزيه و خراج - به اعراب وحشي را براي خود ننگ بزرگي
ميدانستند .

آيا ميدانيد : حكيم سهروردي معروف به شيخ اشراق كه در سال 549 پا به جهان گشود در سال 587
هجري توسط شيخ صلاح الدين عيوبي خليفه مصر و شام در سن 38 سالگي كشته شد . او از نورالانوار
ستايش بسيار ميكند كه همان آتش زرتشت است . وي در كتب خود از حكماي ايران مانند جاماسب -
فرشوشتر و بزرگمهر به نيكي ياد ميكند .

آيا ميدانيد : فردوسي بزرگ كه در سال 329 هجري پا به جهان گشود و 35 سال از عمر باشكوه خود
را براي زنده كردن ايران از دست اعراب وحشي سپري كرد . وي در سال 416 چشم از جهان گشود ولي
مسلمانان متحجر آن زمان بر جسد وي نماز نگذاشتند و اورا كافر و آتش پرست خطاب كردند زيرا او
همه كتاب حماسي و جهاني خود را در ستايش تمدن پيش از اسلام صرف كرد . در سال 1313 آرامگاه
ابدي وي با الهام از آرامگاه كورش بزرگ به دستور رضا شاه بزرگ بنا گشت و جشني جهاني با حضور
عده زيادي از خاور شناسان كشورهاي مختلف براي گرامي داشت هزار فردوسي برگذار شد .

آيا ميدانيد : انوشيروان دادگستر بدون محافظ از دربار خارج ميشده است . به گفته فردوسي بزرگ
روزي موبدان به وي گفتند كه مردم نگرانند كه تو بدون لشگر و محافظ به درون شهر مي آيي ؟
شاهنشاه پاسخ داد كه اگر دادگر باشم اين بهترين محافظ و پاسدار براي من است .

آيا ميدانيد : شهر قزوين را جغرافيا نويسان بزرگ شادشاپور ميدانند . اين شهر توسط شاهنشاه شاپور
اول بنا گشت و به همين مناسبت نام شاد شاهپور را بروي آن گذاشت . كه درياي كاسپين يا خزر را نيز
درياي قزوين ميخوانند . زيرا قزوين از شهرهاي بزرگ و مهم آنروزگار به حساب مي آمده است .

آِيا ميدانيد : شهر هرات افغانستان يكي از شهرهاي مهم ايران بوده است . در فرگرد اول ونديداد نام
هرات آمده است . در كنيبه داريوش بزرگ در بيستون نام هرات بعنوان شهري ايران آمده است . در
كتب ديني زرتشتي ) بند 18 فرگرد اول ونديداد (آمده است ششمين شهري كه من ) اهورامزدا )
آفريدم و اهريمن از آنجا دور شد هرات است .

آيا ميدانيد : مهم ترين شهرهاي خاورميانه را يا ايرانيان ساختند و يا ترميم كردند .


بن مايه اين نوشتار :
واژه نامه ايران - دكتر جهانگير اوشيدري
مروج الذهب - مسعودي
سرزمين جاويد - پرفسور گيريشمن - واريژان موله - دكتر هرتزفلد
نسكهاي پهلوي - جاماسب جي دستور - آسانا - كتابخانه ملي ايران
آرمانهاي شهرياران ايران باستان : دلفگانگ كنادت
تاريخ طبري
شاهنامه فروسي بزرگ
گردآوري : ارشام پارسي
پاينده ايران سرزمين كهن مهر و تمدن__
وبلاگ اهورا2500

دستگاه های موسیقی ایرانی

دستگاه های موسیقی ایرانی دستگاه های خسروانی یا دستان های نوای خوش ایران، که فارابی از آن ها با نام «طرائق» یا «رواسین» یاد می کند، گوشه ها، راه ها و ردیف های فراوان داشته و به گمان درست هر گوشه را آهنگسازی در زمانی و به مناسبتی ساخته و آن را به انبوه آهنگ های دیگر ایرانی افزوده است.
برخی از این راه ها با خط موسیقی ویژه ای که در ایران رایج بوده است نوشته می شده اما هنگامی که سیه روزی های ایران مکرر شد و یورش و تاراج چنگیز و تیمور نیز در رسید و کتاب ها یکایک بسوخت و کم کم نت نویسی و نت خوانی فراموش شد. در تلاطم امواج فقر و یاس و تیره روزی ایرانیان، اگر گاهی موسیقیدان شوریده ای پیدا می شد، بدون نت تعدادی از آن آهنگ ها یا نغمه ها را فرا می گرفت و روز به روز شماره ی آن ها کم می شد، تا به این جا رسیده است که اکنون درآنیم، و شمار راه های نوای خوش، به اندازه ی یک دهم ره هایی نیست که نام آن ها در دفترهای باستان مانده، و نام چند راه و ردیف در کتاب های گذشته هم نیامده، آن نیز معلوم نیست !
برخی از راه ها در چند دستگاه تکرار می شوند چونان،‌ عشاق که در راست پنجگاه و سپاهان (اصفهان) و دشتی هر سه هست یا خسروانی که در ماهور و راست پنجگاه است و نشابورک که در نوا و شور نواخته می شود.
بدین دلیل شماره ی دستگاه ها از دید برخی موسیقیدانان متفاوت است یا آنکه برخی، راه های منصوری، اصفهان، افشاری، دشتی، بیات ترک (زند) را دستگاه به حساب می آورند و برخی، این ها را گوشه هایی از همایون و شور می شمارند.
اما آنچه که مهم است این است که از انبوه راه های باستانی، چند راه باقی مانده و اکنون شناخته و نواخته می شود. از میان گفته های پریشان، روایت «مهدی قلی هدایت» را که استاد «معروفی» آن را نقل کرده، و «دکتر برکشلی» نیز آن را آورده و تایید کرده است، در اینجا می آوریم :
1. دستگاه ماهور

دارای 34 گوشه است :
درآمد، کراغلی، داد، خسروانی، دلکش خاوران، طرب انگیز، طوسی، آذربایجانی، فیلی، زیرافکند، ماهور صغیر، ابول،‌ حصار ماهور، نیریز، شکسته، نهیب، عراق، محیر،‌آشور یا آشور آوند، زنگوله، سروش،‌ اصفهانک، راک هندی، صفیر، نغمه، راک عبدالله، ساقی نامه، صوفینامه، پروانه، بسته نگار، حربی، شهر آشوب، خوارزمشاهی و تسلسل.
2. دستگاه راست پنجگاه

دارای 33 گوشه :
زنگوله، صفیر، زنگوله ی کبیر، نغمه، خسروانی، روح افزا، نیریز، پنجگاه، سپهر، عشاق، نوروز عجم، بحر نور، قره چه، مبرقع، نهیب، عراق، محیر، آشور، اصفهانک، بسته نگار، حزین، طرز، ابوالچپ، راوندی،‌ لیلی و مجنون، نوروز عرب، نوروز صبا، نوروز خارا، نفیر و فرنگ، ماوراالنهر، راه، راک عبدالله، شهر آشوب و حربی.
3. دستگاه چهارگاه

دارای 25 گوشه :
درآمد، بدر، پیش زنگوله، نغمه، زنگوله، زابل، بسته نگار، مویه، حصار، پس حصار، معربد، مخالف، مغلوب، دوبیتی، کرشمه، حزین، حزان، حدی، پهلوی، رجز، ارجوزه ، منصوری، شهر آَشوب، حاشیه و لزگی.
4. دستگاه شور

دارای 62 گوشه :
آواز، نغمه، زیرکش سلمک، سلمک، گلریز، صفا، چهار مضراب، ابوعطا، بزرگ، دو بیتی، خارا، قجر، حزین، ملا نازی، شهناز، قره چه، رهاوی، دستان عرب، سیخی، حجاز، بسته نگار، بغدادی، چهارپاره، برگردان، افشار، رهاب،‌مسیحی، حسینی، نهیب، عراق، نهفت، شکسته، جامه دار، قرایی،‌مثنوی پیچ، شاه ختایی، اوج، غم انگیز، عقده گشا، سملی،‌کوچه باغی، ‌نشابورک، ضرب اصول، نیشابور، گریلی، دشتی، گیلکی، گبری،‌ بیات کرد، بیدکانی، حاجیانی، سرنج، چوپانی، دشتستانی، آذربایجانی، بیات ترک ، خسروانی، روح الارواح، مهربانی،‌سرور الملکی.
5. دستگاه سه گاه

دارای 25 گوشه :
درآمد، آواز، نغمه، زنگ شتر، زابل، بسته نگار، آواز مویه، حصار، زنگوله، حزان، پس حصار، معربد، مخالف، حاجی حسنی،‌ مقلوب،‌ دو بیتی، حزین،‌ دلگشا، رهاوی، ‌مسیحی،‌ ناقوس، تخت تاقدیس، شاه ختایی، مداین، نهاوند.
6. دستگاه همایون

دارای 33 گوشه :
مولیان، چکاوک، بیداد، نی داود، باوی، ابوالچپ، راوند، موره، لیلی و مجنون، گوشه ی طرز، نوروز عرب، نوروز صبا، نوروز خارا، نفیر و فرنگ، شوشتری، میگلی، بختیاری، دلنواز، غزال، موالف، دناصری (دناسیری)، جامه دران، فرح، شهرآشوب، پروانه، بیات اصفهان، بیات راجع، سوز و گداز، جوابه، راز و نیاز، چهار مضراب، مثنوی، فرح انگیز.
7. دستگاه نوا

دارای 16 راه :
گردانیه (کردانیا) نغمه، بیات راجع، حزین، مویه، عشاق، نهفت، گواشت، عشیران، نشابورک، خجسته، مجلسی،‌ ملک حسینی، بوسلیک، نی ریز، نستوری، و شش مقام سروش، بدر، چوپانی، مداین، مثنوی پیچ و دشتستانی که در کتاب هدایت دیده نشده اما در کتاب علینقی وزیری موجود است.
همه ی این گوشه ها امروز شناخته می شود، و استاد ِدرگذشته «نورعلی برومند» همه را نواخته و نت های آن اکنون در دست است و خوشبختانه جویندگان می توانند بدان دست یابند

نامهای ایرانی با معانیشان

آراسته ترین اسامی ایرانی

آرا آراستن و زیبا کردن
آرمیلا نام دختران در ایران باستان
آرمیتان شخصیتی در شاهنامه و دختر جمشید
آروشا درخشان - نورانی - باهوش
آرتا نام شهر در زمان زند که به روی دختران میگذاشتند
ارنواز شخصیتی در شاهنامه و دختر جمشید
آرتمیس گوینده راستی- نام دریاسالار زن
آرتنوس صادق - راستگو - نام دختر داریوش
آسا نام دختر شاپور دوم ساسانی- بزرگ و علیحضرت
آتاناز نامی ایرانی
آتنا نامی ایرانی
آتوسا دختر کورش بزرگ همسر داریوش بزرگ مادر خشیار
آتوشه نام عمه یا خاله شاپور شاه
آوید نامی ایرانی
آویسا آب پاک و تمیز
آیدا همچون ماه و مهتاب
آیدان چهره زیبا همچون ماه - آیسان
آیلا نور ماه و مهتاب- آیناز
آذرمهر آتش مقدس ایرانیان- آذرمینا
آذرنوش نام زنان ساسانی و همچنین آتش مقدس ایران
آزیتا نام شاهزاده - ملکه و پرنسسز در ایران
آرش نام قهرمان وطن پرست ملی ایران
آراد نام فرشته
آرآسب نام کورش اول
اَفشین نام یکی از شاهزادگان ساسانی که به بابک خرمدین خیانت کرد
آبتین شخصیتی در شاهنامه - پدر فریدون
آترین نام یکی از پادشاهان خوزستانی در زمان داریوش بزرگ
آرتاباز نام فرمانده ارشد گردونه های کورش بزرگ
آرتام نام والی فریگیه در زمان کورش بزرگ
آریاداد برخواسته از نسل آریا - داده شده آریایی
آرتین نام هفتمین پادشاه ماد
آریا نام فرمانده ارتش کورش بزرگ در جنگ کوناکزا
آریامس آریای بزرگ - از شاهزادگان سغد در زمان اسکندر گجستک
آریامهر دارنده مهر - از سرداران داریوش سوم
آریوداد ایرانداد اوستا
آریومهر از سرداران داریوش سوم
آلیش قابل اشتعال
آمیتریس نام دختر داریوش دوم و همسر خشایارشا
آموتیا نام دوشیزه در زمان زندیه
آناهیتا نام فرشتگان اهورامزدا
آندیا همسر اردشیر اول
آنیتا نام دختران در زمان زند- به معنی پرورش گیاه
آیوت یکی از بهدینان در فروردین یشت
آرتامن از همپیمانان داریوش بزرگ در براندازی بردیا
آریاناز نامی ایرانی
آذرگون دختران در زمان اشکانی ویس و رامین
آریارمن از نخستین پادشاهان ایران در 2600 سال پیش - نیای داریوش
آرتاباز یکی از فرماندهان کورش بزرگ
آذرمهر آتش مهر
آرتونیس دختر ارته باذ و خواهر برسین
آرمه ئیتی فروتنی - پاکی - نگهبان زمین
آذرمیدخت دختر همیشه جوان - دختر خسروپرویز - زنی که شاه شد
آسیمن نامی پهلوی که همان سیمین امروزی است
آماستریس دختر داریوش سوم
اَدرک دختر یزدگرد سوم ساسانی
اَردویسور فرشته آب در ایران باستان
آرته دخت شهبانو اشکانی همسر اردوان
اَرشیت دوست ترین - نامی از دوره هخامنشی
اَمِستریس شهبانوی خشایارشا
اوراشی زن پسر سیامک
آتری به معنی آتش - از نامهای باستانی
آپامه خوشرنگ و زیبا - دختر اردشیر دوم هخامنشی
آرتا از نامهای باستانی
آندیا زن اردشیر درازدست شاهنشاه هخامنشی
آئیریک نیای یازدهم زرتشت
آئین کیش - راه و روش
آئین گُشنَسب سپهبد ایرانی در نبرد با بهرام چوبینه
آپاسای منشی شاهنشاه شاپور یکم ساسانی
آتروترسه پسر اسفندیار
آتروپات سردار ایرانی که والی آذربایجان بود - سردار داریوش
آترونوش آذرنوش - پاکدین زرتشتی
آرتاپارت نگهبان ویژه کوروش بزرگ
آرتام یکی از والی های شهنشاهی کوروش بزرگ
آرتین هفتمین پادشاه ماد
آریاز راهنما و راهبر - نامی اوستایی
آبنوش از زنان ویس و رامین
آپاما دختر سپیتمن سردار ایرانی
آرتادخت وزیر خزانه داری اردوان چهارم اشکانی
آرتیستون دختر کورش بزرگ - زن داریوش
آرگون شهبانوی اردشیر یکم هخامنشی
آروکو فرزند کوروش هخامنشی
آریابد نگهبان و سردار سرزمینهای آریایی
آریاراد پسر آریامنش پادشاه کپدوکیه
آیوت یکی از بهدینان زرتشتی
اَرتاریا پسر خشایارشاه
اَرتامن از متحدین داریوش بزرگ بر ضد مغ دروغین
اَرتاوند فرمانده ناوگان خشیارشا
اَرتور در کتاب ماتیکان هزاردستان از برزگان بوده است
اَرتَمَن یکی از سرداران ماد در روزگار کوروش
اَرتَبرزین در اوستا یعنی برترین راستی - سرداری هخامنشی
اَردین راستین و بزرگوار
اَرزین فرمانده امپراتوری ایران در حمله اسکندر گجستک
اَرسیما نماینده داریوش سوم برای گفتگو با سکندر ملعون
اِستاتیرا همسر داریوش سوم
اشتوکان نامی اوستایی و رقیب زریر
اشاداد کسی که از راستی و نیکی سود جسته است
ائیریه من ایران منش در روزگار ساسانی
ادیشه نامی پهلوی - از سرداران کورش بزرگ
اُمید در پهلوی اُمیت - از نویسندگان دینکرد زرتشتیان
افروز از نامهای پهلوی
آریانا متعلق به نسل آریا
اشکان شاهان سلسله اشکانیان
اوتانا هم پیمان داریوش اول
ارشان شاهزاده در نزد ایرانیان و فرزند اردشیردوم
ارشام نام پدر بزرگ داریوش بزرگ
ارشانوش از نام نامه نخعی
ارشین از شاهدخت های هخامنشی
ارشنوش نام نامه نخعی - نام باستانی
ارشکان کنیه فرهاد دوم و اردوان دوم شاهنشاه اشکانی
ارد نام پادشاه اشکانی و همچنین اندیشمند بزرگ معاصر ارد بزرگ
اردشیر بنیانگذار سلسله ساسانیان - اردشیر بابکان
اردوان نام شاهان پارتی و برادر داریوش اول
اردا نام کشیشی در زمان ساسانیان
ارشاما نام پدر بزرگ داریوش اول
ارشک نام اولین پادشاه سلسله اشکانیان
اریکا مرتبط با زمین
افرا ستایش کردن
افشید شکوه خورشید
انوشه نام زنان در زمان ساسانیان- به معنی جاوید و ابدی
الیکا مادر زمین - شکوفه - نام دهی در شما ایران
الیا نام گل
الیزه نام مکانی در رودبار
المیرا فدا کننده
ایرسا رنگین کمان
اوراش فرزند کوچک اردشیر شاهنشاه ایران
اُوَرَش پسر اردشیر سوم
اُورداد از سرداران کوروش بزرگ
انوشیروان نام پادشاه دادگستر ایران
انوش جاودانه
انوشا خوشحالی و سرور و شادی
انوشک نام زنان در زمان ساسانیان- به معنی جاوید و ابدی


بکتاش شاه خوارزم
برسام به معنای آتش بزرگ
بامشاد از موزیسین های دوره ساسانی
بامداد پدر مزدک
بابک بابک خرمدین تندیس وطن پرستی ایرانیان
باربَد نوازنده و رامشگر مشهور خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی
برتهم از سرداران نامی ایران
برسام از سردارن یزدگرد شاهنشاه ساسانی
بیارش کی بیارش - همان آرمین شاهنامه
بهرو بهشاد - بهرخ - بهتاب
بینا دانا و بیننده
باتیس ازسرداران داریوش سوم در حمله اسکندر گجستک
باوَند از سپهبدان مازندران
بَردیا - بَردیه فرزند کوروش بزرگ
بروسا پدر بهرام - از موبدان یزد
بَستام برادر زن هرمز چهارم ساسانی
بهداد نیک آفریده شده
به رَوِش نیکترین راه - بهترین انتخاب زندگی
بیارش کی بیارش - همان آرمین شاهنامه
برسین دختر داریوش سوم که اسکندر با او ازدواج کرد
بهنوش خوش مشرب - مطبوع - دلپذیر
بهشید نامی ایرانی به معنی بهترین روشنایی
بیتا زیبا و خوش چهره
برسین زن ایرانی اسکندر گجستک


پارمیس نوه کورش بزرگ
پروشات در اوستایی به معنی بسیار شاد
پریزاد زن داریوش دوم هخامنشی
پورچیستا پردانش-دختر زرتشت-زن جاماسب
پانته آ شاهزاده ای که اسیر کورش بزرگ شد
پریساتیس همسر داریوش دوم و نام شاهزادگان
پارمیس دختر ارشد کورش بزرگ
پوریا از پهلوانان ایران زمین
پویان جستجو کننده راستی و درستی
پردیس باغ و بهشت - واژه پارادیز انگلیسی از همین است
پریوش پریزاد - پریسا - پریداد - پری تن
پُرشاد خواهر داریوش سوم هخامنشی
پری ویس دختری در ویس و رامین
پاپَک دبیر انوشه روان دادگر و بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی
پاردیک پدربزرگ ساسان بنوشته کتیبه کعبه زرتشت
پِدرام نبیره سام - بدرود - شادباش
پرهام از نامهای ایران باستان - تازی شده اش ابراهیم
پِرشان از نامهای اوستایی به معنی رزمجو
پرشه جرقه - دختر ایرانی
پروشات همسر داریوش دوم


تورک پسر شیدسب پادشاه زابلستان از نوادگان جمشید شاه
تیران پسر اردشیر سوم پادشاه اشکانی ارمنستان
توشنامئیتی فرشته مهر و دوستی
تیتک از نامهای زرتشتیان امروزی
تنسر بزرگ روحانی زرتشتی که اوستا را گرد آوری کرد
تهمتن بزرگ پیکر و دارنده اندام نیرومند
تیرداد پادشاه رمنستان- پادشاه اشکانی
تیگران از سرداران نامی خشیارشا - پادشاه ارمنستان
تارا ستاره
تناز مادر لهراسب - دختر آرش کمانگیر
تینا عاشق نوازش


جمشید سومین شاه پیشدادی در حدود 6000 سال پیش
جاماسب حکیم و فیلسوف ایرانی و داماد زرتشت اسپنتمان
جویان از شخصیت های شاهنامه
جهانگیر پسر رستم ذال
جاماسبه شهبانوی اردشیر درازدست


چیستا فرشته دانش و خرد
چوبین کنیه بهرام سپهسالار ارتش هرمزد انوشیروان


خشایار شاهنشاه ایران و فرزند داریوش بزرگ
خسرو در اوستا به معنی نیکنام - شاهنشاه ساسانی


دادمهر فرستاده شهر از طرف فرشته مهر
دارمان خسرو پرویز شاه ایران
داریوش شاه شاهان - شاههنشاه بزرگ تاریخ ایران
دارا نهمین پادشاه کیانی - پسر رستم - داریوش
دانوش دیانوش دوانوش - دارنده جاودانگی
داتام فرمانده ایران در کاپادوکیه
داریو از پادشاهان ایرانی در زمان پایان دوران سلوکیان
دانین از خاندانهای ایرانی
دیااکو پادشاه ماد ایرانی
داماسپیا شهبانوی اردشیر یکم
دینا نامی ایرانی
دل آسا نامی ایرانی
درسا همچون مروارید


راتین رادترین-با داد و دهشترین-از سرداران ارشیر دوم
رسام نام پیکرنگار بهرام گور شاهنشاه ایران
رامین از فرزندان کیخسرو و برادر رامی
روزبه در پهلوی روژوه- وزیر بهرام شاهنشاه ساسانی
روشاک از سرداران ایرانی در جنگ با اسکندر گجستک
راتین از سرداران اردشیر دوم - رادترین مرد
رام برزین پیشکار دربار انوشیروان دادگر
رایش پسر زادشم
رتوشتر برادر بزرگ اشو زرتشت
ریوشاد نامی ایرانی
ردیمه همسر کمبوجبه - شاهزادگان هخامنشی
رکسانا دختر داریوش دوم
رُدگون مادر داریوش اول - پرنس در اشکانیان
رائیکا پسندیده و دوست داشتنی
رادنوش بانوی شهرین
رائیکا پسندیده و دوست داشتنی
راتا فرشته بخشش و مهربانی در وندیداد


زرشام دختری از خاندان جمشید
زوپیر همپیمان داریوش بزرگ که گوش و بینی خود را در فتح بابل برید


ژوپین نام فرزند کیکاوس
ژاله اشک


سیاوش فرزند کیکاوس - شخصیت اسطوره ای ایرانیان
سورنا فرمانده نظامی اشک سیزدهم پادشاه اشکانی
سام پدر بزرگ رستم
سپنتا نامی مقدس در ایران باستان
سپاکو همسر مهرداد چوپان که کوروش بزرگ را پرورش داد
سَتوِش ستاره باران در زبان پهلوی
سریرا زیبا - خوش چهره
سندوس خواهر خشایارشاه
سی سی کام کامروا - مادر داریوش سوم - دختر اُستان برادر اردشیر دوم
سیندخت دختر مهراب پادشاه کابل
سامیار از نامهای کهن زرتشتی ایران
سپاکو زن مهرداد چوپان که کورش بزرگ را تربیت کرد
سپنتا مقدس ایرانی
ساینا سیمرغ
سپند مهر در اوستا سپنته میتر - قاتل خشایارشا
سپهرداد در اوستا سپیتریدات - داده خداوند
سپیتا از درباریان آستیاگ ماد
سروش گوش دادن به صدای وجدان - پیک ایزدی در دین بهی
سهراب تابش سرخ - پسر زال
سیامک پسر کی کاووس
سینا در اوستا سَئنا - از پیروان زرتشت


شاه بهرام نام زرتشتیان امروزی - نام بهرام گور
شروین از شاهان باوندی
شهروی چهره شاهانه - از موبدان ساسانی
شیروان از شاهان شیروانی ایران
شیروی از شاهان ساسانی
شراره از نامهای رایج امروزی
شاهیده پارسا - پرهیزکار
شیددخت دختر روشنایی و نور
شهداد داده شده از شاه
شایگان مرد بزرگ
شاهین سردار بزرگ خسرو پرویز از خاندان وهمنزاد
شهروز وزیر شاهنشاه شاپور
شیراک پدر هرمزد - نگارنده کعبه زرتشت


فرهود پسر زیبا
فَرَوَهَر نماد مقدس انسان بالدار از دوره ما قبل زرتشت
فریان نام یکی از شاهان گذشته
فَربُد به معنی راست و درست
فرمنش از پادشاهان ایرانی در گرجستان
فرامین از پادشاهان ساسانی
فرزام لایش و شایسته
فرزین نامی ایرانی
فَرَه وَشی سمبول ملی ایرانیان همان فَرَوَهَر است
فرورتیش دومین پاشاه ماد در بیستون نیز نامش هست
فرهاد نام بسیاری از شاهان ایرانی - فرهاد عاشق شیرین
فرنوش از نامهای رایج امروزی
فرنو مادر بزرگ اشو زرتشت
فرگون نام زنان در ایران باستان


کارین از خاندانهای اصیل ایرانی همان کارن
کامیار نامی ایرانی
کُردان پسر مرزبان
کورش بنیانگذار شاهنشاهی و حقوق بشر جهان
کیخسرو از شاهان پیشدادی - فرزند سیاوش- نوه کیکاوس
کیان ستاره
کامبیز یا کمبوجیه یا کامبوزیا فرزند کورش بزرگ
کی آرمین پسر کی قباد
کیازند نامی ایرانی
کیانوش برادر شاه فریدون پیشدادی
کیوان پسر موبد سروش
کیومهر نامی ایرانی
کارن فرزند کاوه - شخصیت ایرانی در شاهنامه- یکی از خاندانها
کیارش دومین پسر کیغباد- پسر کی اپیوه
کیانوش برادر فریدون شاه پیشدادی
کیانمهر کیامنش - کیافر - کیانزاد
کیانا برخواسته از نسل کیانیان
کاساندان همسر کورش بزرگ
کتایون مادر اسفندیار در شاهنامه


گلدیس از واژه اوستایی دَئسه به معنی همچون گل
گشتاسب از شاهان ایران باستان
گودرز پهلوان اسطوره ایی تاریخ ایران
گیو پسر گودرز


لُهراسب پسر کیخسرو شاه کیانی
لبینا نام یکی از قسمتهای موسیقی کهن ایران
لیدا مهسان - مهسیما – مهسو- مهرشید
لیشام از وطنپرستان دیلمی


میترادات دختر مهرداد پادشاه اشکانی
مهشید مهسان - مهسیما – مهسو- مهرشید
ملیسا مرهم - نام زنبور عسل در یونانی
ماندان ماندانا - مادر کورش بزرگ - همسر کمبوجیه اول
مرسده ملکه در ایران
میترا فرشتگان مقدس ایران باستان
مازیار از سرداران مادی کورش بزرگ - ماه یزد یار - همسنگر بابک
مزدک از نامهای دوران هخامنشی - آفریننده مزدا - آئین آورنده مزدکیان
مهراب پادشاه ایرانی در کابل و پدر رودابه
مهران همان میتران پهلوی - از خاندانهای اصیل ساسانی
ماندوی شهبانوی اردشیر سوم شاه ارمنستان
مهدیس از ماه دیس گرفته شده است به معنی گل چهره
مهرو به معنی چهره ای همچون ماه
مهدخت به معنی دختری همچون ماه
مهر آریا مهر دختر آریایها
مهر آئین کیش مهر ایرانی
میرتو از زنان شاهنشاهان هخامنشی
مهرک نام شاپور اول
مهراشک نام ایرانی
مهرساد نام ایرانی
مکابیز نام ایرانی
مهر نوش نامهای رایج امروزی
مانی نقاش دوره ساسانی که دعوی پیغبری کرد
مِهربُد نامی از دوره هخامنشی
مهیار نامی ایرانی


نازنوش نامی ایرانی
نیسا دختر یکی از شاهان پارتی
نیوشه نیوشا- گوش دهنده- نوشه
نوشا پرنس در زمان ساسانیان
نیکا نام رودخانه ای در ایران
نائیریکا بانوان پارسا در دین زرتشتی
نوشید مادر مانی نقاشی در دوره ساسانی
نِیشام فرشته نگهبان آذرخش
نرسی از شاهان ساسانی
نیوتیش برادر کوچک اشو زرتشت
نیما از دانشمندان ایرانی
نیوتیش برادر کوچک اشو زرتشت
ناهید اناهیت - اناهیتا - فرشته آب
نیسا دختر مهرداد و خوهر میترادات اشکانی
نیشام نام فرشته نگهبان آذرخش
نوشید نام مادر مانی نقاش که خود را پیامبر نامید


ورتا نامی پهلوی به معنی گل
ویس معشوقه رامین در دوره شاهنشاهی اشکانیان
ویرا ویشکا- ویدا - ویستا
وارتان یکی از شاهان ایران
وانوشه نام گل
وستا پردانش - دختر پاکدامن و با اصل و نسب
ویدا در اوستایی ویستا - پر دانش و فرهنگ
ورجاوند نورانی - مقدس - دارای احترام
وَندا امید - آرزو - سپهبد تبرستان
وَهرام نامی پهلوی - همان بهرام
ویسپار هم پیمان داریوش بزرگ در براندازی مغ دروغین


هورام واژه ای پهلوی به معنی خوش رام - خنده رو
هُرمُز نام بسیاری از شاهان ایران
هژبر شیر
هومان پسر ویسه و برادر پیران
هیراد ظاهر سالم و زیبا
هیتاسب از فرمانده هان داریوش بزرگ
هیربد روحانی گذشته ایران در زمان زرتشت
هژیر یکی از پهلوانان ایرانی
هما هفتمین پادشاه کیانی - دختر کیگشتاسب


یوتاب خواهر آریوبرزن - زنی سردار در آذرآبادگان
یاسمین پهلوی یاسمن - نوعی گل- دختری در ویس و رامین

" به اميد اينكه مردم ايران نامي ايراني داشته باشند "

ادیان ایران باستان

اديان ايران باستان



دين زرتشت
دين زرتشتي امروز که معتقدان به آن در ايران و هند زندگي مي کنند، باقيمانده دين زرتشتي دوران ساساني است که با به قدرت رسيدن اردشير پابکان براي نخستين بار به عنوان دين رسمي ايران انتخاب شد. در اين زمان مدرکي در دست نداريم که حتي با وجود زرتشتي بودن داريوش و خشايارشا، دين زرتشت هيچگاه در دوراني قبل از زمان ساسانيان، به عنوان دين رسمي مطرح شده باشد. اخلاف خشايارشا مانند اردشير دوم، پرستنده خدايان متعددي مانند آناهيتا و ميترا بوده‌اند و غير از آن، هيچگاه ديني به عنوان دين تمام مردم شاهنشاهي هخامنشي مشخص نشده است. پادشاهان اوليه اشکاني نيز احتمالا" به نوعي آئين قبيله‌اي بجامانده از باورهاي ايرانيان اوليه اعتقاد داشته اند. غير از ولاش اول و جانشينانش، مدرکي براي زرتشتي خواندن ديگر پادشاهان اشکاني نداريم.


از طرفي، دين زرتشتي ساساني تفاوتهاي عمده اي با دين زرتشتي مندرج در گاثاها دارد. بعضي از باورهاي مطرح شده در بخشهاي جديدتر اوستاي ساساني، مانند زروانيت، مخالف با باورهاي گاثايي هستند و مي توان آنها را رسوخي از دين هاي محلي و باورهاي باستاني ايرانيان و حتي تاثيراتي از مذاهب بين النهريني بابل و آشور دانست. به همين دليل، در اينجا دين گاثايي را مشخصا" ديني جدا از زرتشتي ساساني مي دانيم و بطور مستقل از آن ياد مي کنيم.
در گاثاها، زرتشت دين کاملا" جديدي را پايه گذاري نمي کند. دين زرتشت بر مبناي باورهاي باستاني ايران پي ريزي شده و زرتشت خود را تنها اصلاحگر و بازگرداننده دين اصلي مي داند. خداي گاثاها، «مزدا-اهورا» يا «سرور عقلانيت»، خود يکي از خدايان باستاني است که به همراه ميترا و وهومنه، از خدايان اصلي گروه «اهوراها» (خدايان خوب) بوده است. اما در گاثاها، مزدا-اهورا تنها خداي موجود است و اوست که انسانها را به عقلانيت راهنمايي مي کند و آنها را از زندگي کورکورانه باز مي دارد و همواره به «راستي» تشويق مي کند. در گاثاها، زرتشت به همه خدايان ديگر اعلام جنگ مي دهد و آنها را خدايان گمراهي، «دئو/ديو»، مي خواند. زرتشت حتي از نامبردن از اين خدايان نيز خودداري مي کند و در گاثاها از کسي جز مزدا-اهورا ذکري نمي بينيم، هرچند که زرتشت بطور غير مستقيم به وجود خداي نادرستي و دروغ اشاره مي کند، اما نام او را که از اوستاي جديد مي دانيم (انگره-مئنيو، اهريمن) هرگز نمي برد و تنها در پايان يکي از گاثاها، کلمه «انگره» را به کار مي برد بدون آنکه نام را کاملا" بيان کند. به نظر مي رسد که زرتشت نمي خواهد شعرهاي جاويدان خود و تعليماتش براي آيندگان را به نام خداي نادرستي آلوده کند و آن را به عهده شنونده رها مي کند.
گاثاها به زباني بسيار مشکل تنظيم شده اند و ساختمان آنها نيز بسيار پيچيده است. دانشمنداني مانند هومباخ، نوبري(Nybergکه به غلط در ايران «نيبرگ» ناميده شده) و شوارتز، توانسته اند قسمتهايي از اين ساختمان پيچيده را کشف کنند و ساختارهايي نظير تنظيم حلقه اي و تکرار معسلامح کلمات در اشعار را مشخص کنند. اين ساختمان پيچيده و زبان بسيار کهنه، باعث مي شوند که ما به سختي بتوانيم تمام مفهوم گاثاها را متوجه شويم. آنچه تا اينجا براي ما مفهوم است اينستکه اشاره و اصرار زرتشت در اين اشعار به مقابله دو عنصر «ارته» (راستي، بن حقيقت و عقلانيت) و «دروج» (نادرستي، بن دروغ و گمراهي) است. در اين مقابله، زرتشت کمک «مزدا-اهورا» را طلب مي کند که تشويق کننده انسانها به عقلانيت و تفکر است و تنها را مبارزه با ديوان که حاميان دروج هستند.


نمي توان با اطمينان گفت که دين زرتشت هيچگاه بعد از مرگ موسسش، به همانگونه که او انتظار داشته، باقي مانده است. از درجه خالص ماندن اين باورها نيز تخميني در دست نداريم، غير از اينکه داريوش نيز در کتيبه هاي خود به يکي از جنبه هاي دروج، يعني «دروگ» يا سخن ناراست (دروغ) اشاره مي کند. مي توان تصور کرد که باورهاي گاثايي که براي جامعه اي کوچک و قبيله اي در شرق ايران طراحي شده بودند، بعد از برخورد با جوامع متمدن و ساکن غرب ايران و تاثير پذيرفتن از باورهاي مغها و اديان بين النهرين و در طول سالهاي متمادي، تبديل به ديني شد که در دوران ساساني موقعيت رسمي را پيدا کرد. صحبت از دين زرتشتي ساساني را به آينده موکول مي کنيم.
• اديان ايران باستان
• ميدانيم که اصل و ريشه مذاهب مترقي جهان از عقائد ساده اقوام بدوي و قبائل و عشائر همجي ، که هزاران سال قبل در جهان مي زيسته اند، نشأت گرفته است. از اين رو در مقام تحقيق از مذهب ايرانيان باستاني نيز بايد اصل و مبدأ آن را در افسانه ها و اساطير آريائي هاي سفيد پوست، هزاران سال قبل از اين، جستجو کنيم . همان قوم و نژادي که در قرون قديمه قبل از تاريخ مکتوب يا لااقل از هزاره دوم و سوم قبل از ميلاد در فلات ايران نمايان شده اند.در طول مدت افزون از جهار هزار سال يک سلسله تحولات فکري و تنديشه هاي مذهبي در مردم آريائي نژاد اين آب خاک به ظهور رسيده است که از مبادي بدوي چون فتيشيزم و آنيميزم و پرستش مظاهر طبيعت آغاز شده و در عصر حاضر به ديانت شيعه اماميه که از فرق اسلام و مذهب رسمي امروز ما ايرانيان مي باشد ، پايان مي پذيرد.


• در هزاره اول قبل از ميلاد در اثر آميزش آرين ها با سکنه بومي در ايران و هند فرهنگ و تمدن جديدي در آن دو کشور به ظهور رسيده و لسان هاي ايشان که قبلا لهجه هاي محلي بوده و بعدا صورت تکامل حاصل کرده ، زبانهاي مستقلي شدند. مانند فرس قديم ( عصر کتيبه هاي دوره هخامنشي ) يا زبان ماد ( عصر کتاب اوستا) يا زبان سانسکريت ( عصر کتب چهارگانه ودا) يا زبان پهلوي قديم ( عصر پارت ها) .اين زبانها ي قديم در ايران زمين اکنون مورد تکلم نيست و جزء زبانهاي مرده قرار گرفته اند ولي در هندوستان زبان سانسکريت هنوز زنده و موجود و کتب مقدسه هندوها حافظ آن است.


• هم چنين در دين و اعتقادات نيز عقائد آريائي هاي باستاني در هند و ايران مشترک بوده اند، کتيبه لوحي که در بوغازکوي در نزديکي آنکارا از عصر تمدن هيت ها در سال 1907 م . کشف گرديد اشاره به اسامي خداياني مي کند که آن خدايان در نزد آرين هاي قديم مورد پرستش بوده اند و تاکنون نيز در هند معبوديت دارند. مانند : آلهه ميترا ، ايندرا ، وارونا که هر سه هم در ودا و هم در اوستا مذکورند. خلاصه آئين هاي تازه وارد در مدت ده قرن با بوميان ايران آميخته و آئين پرستش طبيعت را با عقائد مغان بومي که اعتقاد به نور و ظلمت و ايمان به سحر و جادو بود ترکيب کردند تا نوبت به ظهور دين عام مزديسني رسيد.
به هر حال اگر بخواهيم اديان ايران باستان را طبقه بندي نمائيم، مي شود آنها را به صورت زير دسته بندي نمود:

  • آئين مغان
  • آئين مهرپرستي يا ميترائيسم
  • دين زردشت
  • آئين ماني
  • آئين مزدک

تحقيقات تاريخي و دين پژوهي بر وجود پيامبران الهي و حکيمان يکتا پرست در ايران باستان صحه مي گذارد. اين موضوع از چند لحاظ حايز اهميت است: نخست اين که ريشه وحياني بعضي از تعاليم ديني ايران باستان، مانند اعتقاد به خالق متعال و بهشت و دوزخ، مشخص مي سازد؛ ثانياً اين عقيده که همه مردم ايران، آتش پرست، خورشيد پرست و مانند آن بودند را رد مي کند و در مقابل، اين احتمال را قوت مي بخشد که هنگام ورود اسلام به ايران، آثاري از تعاليم انبياء الهي و حکيمان يکتا پرست باقي بوده است؛ چنان که ايرانيان «اهل کتاب» قلمداد شدند و در نتيجه خدمات متقابل اسلام و ايران، تمدن اسلامي به شکوفايي رسيد؛ ثالثاً سخنان حکيماني مانند شيخ اشراق، مبني بر وجود حکمت ويژه اي منسوب به حکيمان يکتا پرستِ ايران باستان اثبات مي شود.
دانشمندان غربي با بيش از دو قرن تلاش، احياگران کيش زرتشت در عصر معاصر محسوب مي شوند. آنان به دنبال آموزه هاي نابي بودند تا بتوانند آنها را جايگزين کاستي هاي آيين مسيح سازند. به همين دليل متون ديني ادياني مانند بودا و زرتشت را، که در حال تبديل شدن به اديان خاموش بودند، با خود به غرب برده به احياي آنها همت گماشتند. آنان «اوستا» را ترجمه کردند و از طريق علم زبان شناسي، تاريخ زندگي زرتشت را تخمين زدند. پروفسور مري بويس، استاد اديان و زبان هاي ايران باستان، بخشي از اين تلاش را چنين بازگو مي کند: «در نتيجه آميخته شدن کيش مسيحيت با آشنايي با اساطير يوناني، اين يقين در اروپا پيدا شده بود که شرک، از ويژگي هاي روزهاي کودکي نسل آدمي است و ملل متمدن، يکتا پرست هستند. گذشته از اين، مسيحيان پروتستان - کيشي که اکثريت پژوهشگرانِ زرتشتي گري را در دامن خود پرورانده بود- به هرگونه آداب و رسومي، حتي در مورد خداي يگانه، با بدبيني مي نگريستند. پس پذيرفتن زرتشتي گريِ رايج و کوشش در پي بردن به تعاليم آن به وسيله سنت موجود و زنده، خارج از ظرفيت و حوصله و توانايي کشش شعور پژوهشگران غربي بود» .(?)
ريشه هاي يکتا پرستي در ايران باستان را بايد از عقايد مشترک هندو- ايرانيان و از زماني پيش از زرتشت دنبال کرد. مقايسه آموزه هاي «ودا» و «اوستا» ، برخي از اين مشترکات را مشخص مي کند. شايد مهم ترينِ آنها اعتقاد به «اهورا مزدا» يعني خداي حکيم، عالَم پس از مرگ و اصل «اشه» ، که معادل ودايي آن «رته» است، باشد. «اشه» اساس تعاليم زرتشت را تشکيل مي دهد وسه اصل «پندار نيک» ، «گفتار نيک» و «کردار نيک» از آن استخراج شده است. «اشه» يعني نظمي که حاکم بر جهان است و انسان ها به دليل هماهنگي اين نظم با جهان، موظف به رعايت راستي و کسب فضايل اخلاقي اند. آنچه که به زرتشت نسبت داده مي شود، تاکيد بر عظمت اهورا مزدا، به عنوان آفريننده «اشه» و تقبيح «ديوان» است. بر اساس سنت، زرتشت از ميان خدايان، «اهورا مزدا» را برگزيد و ديگر خدايان را «ديو» ناميد و نفي کرد و «امشاسپندان» و «اهريمن» را در جايگاهي پايين تر از اهورا مزدا قرار داد.
بدين ترتيب اگر آموزه ثنويت را از تعاليم خود زرتشت بدانيم، اين ثنويت فقط در اعتقاد است و در مقام پرستش، عملاً فقط اهورا مزدا پرستش مي شود. علامه مجلسي در بحارالانوار، پس از نقل و نقد نظرات نحله هاي مختلف مجوس مي گويد: «اکثريت مجوس معترف اند که ابليس(اهريمن) قديم نيست، بلکه مخلوق است و از آنجا که هر مخلوقي نيازمند خالق است، پس آفريده خداي متعال است» .(?)
قاضي صاعد اندلسي، فيلسوف و مورخ سده پنجم هجري در کتاب «التعريف بطبقات الامم» از دانش ملت فارس تجليل مي کند و از برخي کتاب هاي آنها مانند «احکام نجوم» ، «صور درجات فلک» که منسوب به زردشت است، و کتاب «تفسير» و به ويژه از کتاب ارزشمند «جاماسب» ياد مي کند، چنان که گويا به آنها دسترسي داشته و آنها را مطالعه کرده است. سپس مي گويد: «ايرانيان، به اعتقاد برخي از مورخان، در ابتدا يکتا پرست و بر ديانت حضرت نوح(ع) بودند. تا اين که يوذاسف مشرقي به نزد تهمورث، سومين پادشاه ايرانيان، آمد و ديانت حنفا را، که همان ديانت صابئي است، بياورد. پس تهمورث از او پذيرفت و مردم را مجبور به پذيرش آن نمود. حدود ???? سال به آن معتقد بودند تا اين که با ظهور زردشت فارسي در زمان گشتاسب، همگي مجوسي شدند» .(?) جاي تامل است که قاضي صاعد اندلسي، ديانت حنفا را با آيين صابئي يا مهرپرستي و آن هر دو دين را با آيين بودايي از يک مقوله به شمار مي آورد و گفته شده است که وي، اين قسمت از مطالب خود را از مسعودي برگرفته است.
علامه طباطبايي در تفسير آيه شريفه «انما انت منذر و لکل قوم هاد» (?) مي نويسند: «از اين آيه شريفه بر مي آيد که زمين هيچ وقت از هدايتگري که مردم را به سوي حق هدايت کند خالي نمي شود. يا بايد پيغمبري باشد و يا هادي ديگري که به امر خدا هدايت کند» . (?) نسبت پيامبر به هادي را نسبت علت محدثه به علت مبقيه دانسته اند؛ يعني پيامبر، شريعت را مي آورد و هادي، نگهدارنده و پيش برنده آن است. بحار الانوار به نقل از «احتجاج» طبري، مکالمه اي را ميان امام صادق(ع) و يک زنديق مي آورد. زنديق از حضرت مي پرسد: «آيا خداوند پيامبري به سوي مجوس فرستاده است؟ من کتاب هايي محکم، مواعظي بليغ و امثالي شافي از آنها يافتم که اقرار به ثواب و عقاب دارند و شرايعي دارند که به آن عمل مي کنند» . امام صادق(ع) فرمودند: «هيچ امتي نيست مگر اين که انذار دهنده اي در ميان آنان بوده است. پيامبري از سوي خداوند به همراه کتاب، به سوي آنان فرستاده شد، پس او را انکار کردند و از قبول کتابش سر باز زدند» . زنديق پرسيد: «او چه کسي بود؟ آيا زرتشت بود؟» حضرت فرمود: «زرتشت اورادي را براي آنها آورد و ادعاي نبوت کرد. پس قومي به او ايمان آوردند و قومي انکار کردند. سپس او را اخراج کردند و در بريه اي به وسيله جانوران درنده کشته شد» .(?)
گرچه سند اين روايت موثق نيست و متن آن نيز اضطراب دارد، ولي چاره اي جز بررسي و نزديک شدن به حقيقت وجود ندارد. در اين روايت، توجه به دو نکته جالب توجه است:. اول اين که ايران باستان پيامبري منذر داشته است که بالا تر از هادي و راهنما است و دوم اين که آن پيامبر بزرگ، لزوماً زرتشت نيست. البته نبوت زرتشت انکار نشده است ولي بايد به دنبال پيامبر بزرگ تري در ايران باستان بود که فراتر از زمزمه (گاهان) آورده باشد.
روايات ديگري وجود دارد که بر وجود نبي در ايران تصريح مي کند. شيخ صدوق در «من لايحضره الفقيه» روايت مي کند که: «از مجوس جزيه گرفته مي شود؛ زيرا پيامبر فرمود: با آنان همانند اهل کتاب رفتار کنيد. آنان پيامبري به نام داماسب داشتند که او را به قتل رساندند و کتابي داشتند به نام جاماسب که بر دوازده هزار قطعه پوست گاو نوشته شده بود که آن را سوزاندند» .(?)
يکي از دلايل روشن تاريخي بر وجود دين الهي وخداپرستي در ايران پيش از اسلام، شيوه برخورد فاتحان مسلمان با ايرانيان است. مسلمانان بر مبناي سخن پيامبر اکرم (ص)، ايرانيان را اهل کتاب دانستند و با آنان مانند مسيحيان و يهوديان رفتار کردند. مسلمانان از اهل کتاب، در مقابل برقراري امنيت و ارائه خدمات، جزيه مي گرفتند ولي با مشرکان چنين رفتاري نداشتند. تقريباً همه محققان اتفاق نظر دارند که مجوس، اهل کتاب شمرده مي شده اند. اين رفتار مسلمانان با زرتشتيان را محققان سختگيري مانند پروفسور بويس نيز پذيرفته اند و اعتراف مي کنند که: «علي رغم ترديدهايي که قرن ها بر آن پافشاري مي شد با زردشتيان نيز به عنوان اهل ذمه رفتار شد» .(?)
مري بويس تاکيد دارد که با ورود اسلام، زرتشتيان اصرار داشتند تا عقايد خود را حفظ کنند و تغيير کيش برخي از زرتشتيان، علل متفاوتي مانند آزادي از بردگي، فشار حکومتي، فرار از جزيه و در مواردي نيز رهايي از آداب دشوار عبادي بوده است: «بسياري از زردشتيان هرچند به ستوه آمده و مطيع شده بودند، ولي توانستند، وقتي هراس هاي اين فتح از سرگذشت، رسوم پيشين خود را پي گيرند. اما در مواجهه دين باستاني شان با اسلام، زمانه، کفه را به سود اسلام سنگين تر کرده بود» .(?)
ولي او به اين سوال پاسخ نمي دهد که چرا آنچه از باورهاي ايرانيان عهد هخامنشيان تا عهد ساساني در منابع ارمني، يوناني و سرياني آمده است در نوشته هاي خود زردشتيان، که بعد از اسلام نوشته شد، ديده نمي شود؟ درحالي که: هيچ مانعي براي ثبت و انتقال آن مفاهيم وجود نداشت. پاسخ کريستين سن، ايران شناس معروف به اين پرسش چنين است: «گاهي شخص به فکر مي افتد که چرا قسمت بيشتر اوستاي ساساني در ازمنه اسلامي نابود شده است؟ مي دانيم که مسلمانان، زردشتيان را اهل کتاب مي شمرده اند؛ بنابراين نابود شدن کتب مقدس آن طايفه را نمي توان به تعصب اسلاميان منسوب کرد و بيشتر قسمت هاي اوستاي ساساني در قرن نهم ميلادي هنوز موجود بوده يا لااقل ترجمه پهلوي آنها به انضمام تفسير معروف به زند را در دست داشته اند. مسلماً صعوبت زندگاني مادي، که در آن تاريخ گريبان گير زردشتيان شده بود، مجال نمي داد که نسلاً بعد نسل ، اين مجموعه بزرگ مقدس را رونويس کنند و از اين جا پي مي بريم که چرا نسک هاي حقوقي و نظاير آن در طاق نسيان مانده است. زيرا که در آن زمان دولت زردشتي وجود نداشت و نسک هاي حقوقي بي فايده و خالي از اهميت و اعتبار مي نمود» .(??)
دکتر زرين کوب نيز با تاثير از سخنان کريستن سن، وضعيت پاياني عهد ساساني را تشريح مي کند و نتيجه مي گيرد که شريعت زردشتي در پايان عهد ساساني چنان ميان تهي و سست شده بود که وقتي اسلام پديد آمد و موبدان، حمايت دولت ساساني را از دست دادند، خود را ناچار ديدند که در آن آيين اصلاحاتي را اِعمال کنند و با تهذيب و تلخيص اوستا و حذف پاره اي خرافات و اوهام، آن را به صورتي تازه درآوردند تا بتوانند در معرکه مجادلات اوايل عهد عباسي از محتواي آن در مقابل مسلمانان، با منطق و استدلال، دفاع کنند. سپس اضافه مي کند: «در واقع ، قسمت عمده اي از اوستا بعد از غلبه عرب از ميان رفت. با اين همه چنان نبود که تعصب مسلمانان آن اجزاء گمشده را از ميان برده باشد؛ زيرا مسلمانان با پيروان اوستا تقريباً همان معامله اي را که با ديگر اهل کتاب کردند روا مي داشته اند.(??)
پس اگر در ايران باستان، انبيايي وجود داشته اند، حکيمان و عارفاني نيز تربيت شده و آموزه هاي خود را نسل به نسل انتقال داده اند تا اين که سرانجام عروس حکمت فهلوي به دست شوريدگان جسوري چون شيخ اشراق، از پس پرده راز به بازار عکاظ مي افتد و شهره آفاق مي شود. وجود نماد هاي مشترک، از اوستا گرفته تا آثار حکيمان اشراقي، که شايد مهم ترين آنها سيمرغ باشد، اين ادعا را تاييد مي کند. در اوستا، سيمرغ بر روي درخت شگفت انگيز آشيان دارد. در «عقل سرخ »سهروردي، آشيانه سيمرغ بر درخت طوبي است. سيمرغ سهروردي را صدرالمتالهين شيرازي، عنقا يا جبرييل مي داند. جبرييل در حکمت اشراق، آفرينش گر و واسطه فيض وجود موجودات دنيايي است و معادل« سروش» در ايران باستان است و سر انجام در روايتي از سلمان فارسي نقل شده است که:« سروش روز، نام فرشته اي است که موکل نگهداري عالم است و او جبرئيل است ».(??)
اين سخن سلمان، در«مستدرک الوسايل »و «بحار الانوار»در ضمن حديث مفصلي درباره خواص روزها به نقل از کتاب« العددالقويه لدفع المخاوف اليوميه »تاليف شيخ رضي الدين علي ابن يوسف حلي، برادر علامه حلي آمده است. در مراجعه به چنين منابعي بايد از علم نجوم قديم بهره داشت ومنظور استادان اين فنون را از سعد و نحس ايام و اصطلاحات آن مد نظر داشت. آنچه از سلمان فارسي نقل شد، تأييدي بر وجود آموزه هاي حکيمانه انبيا(ع) در ايران باستان و آگاهي سلمان فارسي از آن حکمت است.
دين نزد انسان ابتدايي
از نظر پژوهشگران علوم انساني ، نخستين موجود از دين گرايش به پرستش طبيعت است. نمونه هايي از اين گرايش هم اکنون در مناطق دور افتاده جهان ، ميان انسانهاي ابتدايي مشاهده مي شود . در اين گرايش به منظور رام کردن نيروهاي طبيعت ، بايد از آن نيروها تجليل کرد و از آنها درخواست لطف و احسان داشت. علامات و دلائل موجوده که اسناد تحقيقات علماء انسان شناس است ثابت مي کند که انسان نخستين هم از ابتداي پيدايش خود به حکم غريزه فطري داراي يک نوع فکر مذهبي بوده و حوادث غيبيه نامحسوس و نامرئي در ضمير ساده و ابتدايي او تأثيري داشته است . مثلا در شکار که وسيله تغذيه او بوده کاميابي خود را بيشتر مرهون به چيزي نامرئي شبيه بخت يا شانس مي دانسته است نه به مهارت خود. به عبارت ديگر براي بدست آوردن شکار کمک غيبي را بيشتر از هنر و زحمت خود موثر مي شمرده و معتقد بوده است که يک قوه مستور نهاني خارج از وجود او بايد به او ياري کند تا بتواند صيد گريز پا و يا پرنده دوردست هدف خود را به آساني به چنگ آورد.


در همان حال همانطور که به زندگي و حيات خود علاقه داشته مسئله مرگ نيز فکر ساده او را مشغول مي کرده است در همين انديشه هاي بسيط و ابتدايي اولين بذر عقايد ديني در دماغ او کاشته شده است. خلاصه ، انسان بدوي به تمام شئون و مظاهر عالم از خرد و بزرگ و به تمام موجودات از جمادات و نباتات و حيوانات تا اجرام سماوي با اين انديشه و فکر مذهبي و با همين حس بيم و اميد نظر مي کرده است. انسانهاي ابتدايي عصر ما مراسمي ديني دارند که در آن لباسهاي عجيب و غريبي مي پوشند، ماسک بر صورت مي زنند و به حرکات موزوني مشغول مي شوند و ضمن آن از نيروهاي طبيعت کمک مي خواهند . مثلا به ابر مي گويند ببارد و به رودخانه مي گويند به گونه اي مناسب و به دور از طغيان و طوفان آنان را سيراب کند و به زمين مي گويند بروياند و از مزارع و درختان مي خواهند که محصول بهتر و بيشتري بدهند و مانند اينها.
عناصر مشترک اديان ابتدايي
با آنکه اديان ابتدايي در بيغوله هاي جهان پراکنده شده اند و نمي توان ميان آنها هيچ ارتباطي تصور کرد ، شگفت آور است که آن اديان باورهايي مشابه يکديگر دارند. برخي از اين عناصر مشترک اديان ابتدايي عبارتند از:


• خدا و خدايان


بايد توجه داشت دينداران به خدايي بسيار والا و فوق تصور بشر عقيده دارند. آنان معتقدند علم وقدرت خدا بي نهايت است و هرگاه در متون ديني چيزي بر خلاف آن يافت شود، براي تأويل آن تلاش مي کنند. از قرآن مجيد به روشني فهميده مي شود که مشرکان نيز پيوسته به چنين خدايي معتقد بوده اند.جامعه شناسان دوران شرک را مقدم بر دوران توحيد معرفي مي کنند، ولي پيروان اديان توحيدي با اين فرضيه به شدت مخالف اند و شرک را انحراف از توحيد مي دانند.به زعم برخي از اديان ، خدايان در تاريخ براي انسان جلوه گر شده اند و بتان نمادي از آنها هستند . اين سنخ اديان به فرستادگان الهي يعني انبياء عقيده ندارند.


• نياکان پرستي


ترس از مرگ باعث خرافاتي در جوامع ابتدايي شده بود و برخي از مردم باستان از بازگشت اموات مي ترسيدند ، لذا براي عدم بازگشت آنها اعمالي را انجام مي دادند، اين اعتقاد کم کم به نياکان پرستي تبديل شد و بتها در مواردي مجسمه نياکان بوده اند ، اکنون نيز مظاهر اين عقيده در سرزمينهايي مانند ژاپن به چشم مي خورد.


• جادو


در آن اديان جادو عبارت است از مراسمي براي دلجويي و مدد خواهي از نيروهاي طبيعت.در اين مراسم ، جادوگر فعاليت مي کند و رهبري مراسم را بر عهده مي گيرد.جادوگران از نيروي خود براي معالجه بيماران نيز استفاده مي کردند که به آنها شمن گفته مي شد.


• قرباني


ميان اقوام سراسر جهان قرباني براي معبود انواعي داشت و از ريختن جرعه اي آب يا شراب تا اهداي گياهان و محصولات ، ذبح حيوانات و کودکان و بزرگسالان ، همچنين به آتش افکندن کودکان را شامل مي شد.


• توتم


در اين اديان توتم قبيله عبارت است از نشاني که از قبيله حمايت مي کند، که ممکن است يک گونه حيوان ، نبات يا جماد باشد، مانند پرستش شير در آفريقا ، ببر درهندوستان ، گاو نر در يونان و مصر ، کانگرو در استراليا و...


• تابو
عبارت است از محرمات قبيله ، مانند مقررات ازدواج و تغذيه .


• مانا
در آيينهاي باستاني برخي از اشياء را داراي نيرو مي دانستند و مورد توجه قرار مي دادند.اين اشيا و آن نيرو مانا خوانده مي شدند.


• جان پرستي آنيميسم
در آيين باستاني همه مظاهر طبيعت داراي روح هستند و براي بهره برداري از آنها بايد به نيايش و سپاس و ستايش آنها پرداخت.مانند پرستش زمين ، آسمان و اجرام سماوي و آتش ، رعد و برق و... جان پرستان طبيعت را داراي شعور و انسانوار مي دانند و به گونه اي با آن راز و نياز مي کنند و براي آن قرباني تقديم مي کنند.


• فتيشيسم


فتيش واژه پرتغالي به معناي جادو است. ايمان به فتيش ، يعني احترام به يک شيءمادي که نيرويي جادويي در آن نهفته است، در اقوام ابندايي يافت مي شود. اين شيء معمولا از سنگها و مواد معدني است ، که به عقيده آن اقوام همراه داشتن آن خوشبختي مي آورد.


• اساطير


بشر هنگامي که از کشف رازهاي جهان احساس ناتواني کرد، براي توضيح پديده ها به اسطوره روي آورد و از قوه خيال کمک گرفت. مثلا نيمه اول شاهنامه فردوسي نمونه اي از اساطير است. اساطير ابعاد گوناگوني داشتند و از مهمترين ابعاد آنها ترويج فضايل و کمالات بود. از ديدگاه علمي ، فلسفه و دين تکامل يافته اسطوره هستند ، ولي اين ادعا در مورد دين از ديدگاه ديني مردود است و اعتقاد به آن با دينداري منافات دارد.
منبع:

?. تاريخ کيش زرتشت،مري بويس،ترجمه همايون صنعتي زاده، ص?.
?. علامه مجلسي، بحار الانوار، جلد،??ص??.
?. التعريف بطبقات الامم،ص???.
?. رعد?،.
?. ترجمه تفسير الميزان، ج،??ص???.
?. بحار الانوار، ج?? ص???.
?. من لايحضره الفقيه، ج،?ص??.
?. زردشتيان، باور ها و آداب ديني، مري بويس، ترجمه عسکر بهرامي، ص???.
?. همان، ص ???.
??. آرتور کريستين سن، ايرانيان در عهد ساسانيان، ص??.
??. عبدالحسين زرين کوب، تاريخ ايران بعد از اسلام، ص???.
??. مستدرک الوسايل، ج? ص???.

جشن چهار شنبه سوری و ریشه های آن

جشن چهارشنبه سوری ریشه ها و آیین ها PDF(تنها برای نوشتار انگليسي) چاپ پيک الكترونيکی
نوشتارهای برگزیده - نوشتارهای برگزیده
نوشته: کورش محسنی   
 جشن سوری یا چهارشنبه سوری, نام واپسین چهارشنبه ی گاهشماری خورشیدی ایرانی است که شب ِ آن با آیین ها نغزی, به ویژه پَرش از روی آتش همراه است. به این جشن ایرانی در جاهای گوناگون، نامهای گوناگونی نیز داده اند: گول چارشمبه (اردبیل)، گوله گوله چارشمبه (گیلان)، کوله چووارشمبه (کردستان)، چووارشمبه کولی (قروه، نزدیک سنندج)، و چارشمبه سرخی (اصفهان).
رسمی بسیار نزدیک با آیین پرش از روی آتش به نام "دراندز" را ارمنیان ایران در روز تعطیل (14 فوریه) برگزار می‌کنند.

 برخی واژه ی سوری را با سور(=مهمانی, جشن) پیوند داده اند و برخی آن را با واژه ی سرخ همپیوند دانسته اند.(مانند گل سوری=گل سرخ). هر آینه انگاره ی دوم استوارتر است و نام سوری اشاره ای است به خود آتش و رنگ سرخ آن. کاربرد اصطلاح «چارشمبه سرخی» در اسپهان و برابر بودن سور و سرخ در گویش های گوناگون ایران نیز, تایید دیگری بر این دیدگاه است.

 برگزاری
 بهره گیری از آتش در جشن‌ها، تاریخ و پیشینه‌ای دیرین در ایران داشته است. آیین ویژه ی جشن سوری چنین آغاز می گردد که یک یا دو روز پیش از واپسین چهارشنبه ی سال, مردم برای چیدن بوته های گوناگون, خارشتر, خور, گون و ساقه ی برنج(در گیلان) به بیرون می روند و در شهرها با توجه به محدودیت ها, به صورت دیگری ابزار برپا کردن آتش را گردآوری می نمایند. پسین ِ روز ِ پیش از آغاز چهارشنبه سوری, خار و خاشاک و چوب فراهم آمده در حیاط خانه, یا در میدان روستا, یا در خیابان و کوچه, در یک, سه, پنج یا هفت دسته پشت سر هم گذاشته می شود.

  پس از فرو رفتن خورشید و یا کمی پس از آن, دسته های چوب و خاشاک سوزانیده می شوند, و هنگامی که زبانه های آتش در تاریکی به رقص درآمدند, مردان و زنان از روی آن می پرند و چنین می خوانند: «سرخی تو از من, زردی من از تو». باور توده ی مردم بر این است که با این کار ایشان, برای همه ی سال در برابر ناخوشی هایی و زیان هایی که انسان را رنگ پریده, زرد, سُست و بیمار می کند, ایمن خواهند شد. در برخی جاها(نایین, انارک, خور, ارومیه) آتش را بر پشت بام می افروزند و در برخی جاها این آیین بر فراز تپه ها و کوه ها انجام می شود.  پس از اینکه همگی خانواده از روی آتش پریدند, آتش رها گشته تا آرام آرام خاموش شود و یا با آب آن را خاموش می کنند. اگر این آیین در خانه برگزار شده باشد, معمولا دختری که هنوز به سن بلوغ نرسیده است, خاکسترها را جمع می کند و با یک خاک انداز به چهار راهی می برد و درآنجا پراکنده می سازد, سپس به خانه بازمی گردد. و آنگاه این پرسش و پاسخ با خانواده که درون خانه هستند رد و بدل می شود: «کی هستی؟» «منم» «از کجا آمده ای»«از یک جشن عروسی». «چه چیزی آورده‌ای؟» «تندرستی».جشن ایرانی سوری کمابیش در سراسر ایران مرسوم و معمول است. در بیشتر روستاها, نوازندگان ِ بومی –در زمان برگزاری جشن- ساز ِ همراهی کننده ای را می نوازند. آقا جمال خوانساری نویسده ی سده ی 19م, نواختن سازی را در این روز را, برای دور کردن بدبختی پیشنهاد کرده بود.

تا سال 1920م که مردم از داشتن جنگ افزار گرم بازداشته شدند, مردان از شکلیک تیر هوایی به نشانه ی افروخته شدن چوب و خاشاک بهره می بردند.در جاهایی همچون شیراز ، کردستان و آذربایگان ، آداب و آیین ویژه و کهن تری وجود دارد . برای نمونه، سفره حضرت خضر (ع) و یا آب پاشی در سعدیه که ویژه ی شیراز است و یا سفره های خوراکی رنگینی که در کردستان و آذربایگان آماده می شود.

ریشه ها
 شماری جشن «همسپهمدیم» که پس از اصلاح گاهشماری در زمان اردشیر یکم (40-224 م.)، شش روز پیش از نوروز برگزار می‌شد را ریشه ی راستین جشن سوری می دانند.  انگاره‌ی آیین آتش شدنی است که, از جشن سده برگرفته شده باشد، که جشنی زمستانی بود که در شب 11 بهمن با شادمانی فراوان و با روشن کردن آتش‌هایی بزرگ در زمین های باز یا بر فراز تپه‌ها برگزار می‌شد. به نوشته‌ی ابوریحان بیرونی، در این روز تعطیل (سده) ایرانیان باستان خانه‌های خود را برای دور کردن بلا و چشم بد، بخور می‌دادند تا این که نزد شاهان رسم شد که در این جشن آتش بیافروزند. اینکه شماری انگاشته اند, پریدن از روی آتش یا خواندن شعر «سرخی تو از من, زردی من از تو» رسمی ایرانی نیست و توهین به آتش است, آنچنان درست به نظر نمی آید. بی گفتگوست که در ایران باستان نیز برای از میان بردن جانوران ریز و زیان بار و بیماری های واگیردار از آتش به عنوان یک پاک کننده و زداینده ی ناپاکی ها و بیماری ها بهره می گرفته اند و این کار توهین به شمار نمی آمده است . آیین پریدن از روی آتش نیز ریشه در آزمون آتش دارد. برای نمونه گذر سیاوش از آتش و یا آزمون آتش آذرپاد مهر اسپندان هر کدام نشان از جایگاه آتش و آزمون گذر و پریدن از آتش در فرهنگ باستانی ایران دارد. فردوسی پیرامون گذر سیاوش از آتش می گوید

:ســیــاوش ســیــه را بــه تــنــدی بــتـــاخـــت             نــشــد تــنــگ دل جــنــگ آتــش بــســاخـــت
ز هــرســو زبــانــه هــمــی بـــرکـــشـــیـــد              کــســی خـــود و اســـپ ســـیـــاوش نـــدیـــد

 آتش انبوهی بوده و سیاوش هم تیز از آن گذشته است. باید دانست که گامهای اسب هنگام دویدن ریختاری پرش گونه دارد. این انگاره که چون در ایران باستان هفته وجود نداشته است, پس وجود نام چهارشنبه بر این جشن، نشانی از ایرانی نبودن آن است نیز بی گمان نادرست است. در ایران باستان هفته وجود داشته است و این سخن سراسر نادرست است. تنها بسنده است به وجود هفت«آهنگ شاهانه»(خسروانی) در زمان ساسانیان اشاره نمود که هر یک در روز ویژه ای از هفته خوانده می شده اند. یا بازی تخته نرد که با بهره گیری از طرحی که ساعات شبانه روز, هفت روز هفته و دوازده ماه سال را بازمی نمود, ابداع شده بود. همچنین اسناد سغدی مانوی به دست آمده, نام های کهن هفت روز هفته را که در دو سامانه ی روزشماری بنیادین به کار می رفته اند گواهی می کنند.

 

یاری نامه
:M. Kasheff & ‘A.-A. Sa‘idi Sirjani, “Chaharshanbe-Suri”, in Encyclopaedia Iranica, vol. 4, 1990, pp. 630-632 , translated by Dariush Ahmadi  

http://ariapars.persianblog.ir

اژی دهاک و فریدون

اژی‌دهاک و فریدون

آرزو رضایی:

در باور آریاییان، جنگ میان نیکی و بدی، خصیصه‌ای درخور توجه است. این خصیصه باعث شکل‌گیری استوره‌ها و حتی مذاهب شرقی شده است. داستان فریدون و اژی‌دهاک (ضحاک) یکی از این استوره‌هاست. در شاهنامه ، فراتر از مسائل ناسیونالیستی و سیاسی، فریدون و ضحاک به عنوان دو نماد نیکی و بدی مبارزه می‌کنند. ولی این دو بسیار پیشتر از شاهنامه در باور آریاییان هندو ایرانی و حتی هندو اروپایی وجود داشته‌اند. در این جستار سعی خواهیم کرد به بررسی ریشه‌های این دو بپردازیم و نگاهی به آنها خارج از شاهنامه بیفکنیم . 

اندیشه‌ی پاک و ساده ی اقوام  بدوی و شبان آریایی برای هر چیز افسانه‌ای می‌تراشید. آریاییان اشکال ابرهای آسمانی را، به انسان، جانوران و مادیات تشبیه می‌کردند. ابرهای سپید و بارا‌‌نزا در نگاه آنان، زنان زیبا، دختران آسمانی و حامل آبهای مقدس بودند. ابرها مادر برق، آتش آسمانی خوانده می شدند. مقابل آنها ابرهای بی‌باران بودند که آبها را می‌دزدیدند. آنها خشکسالی و گرسنگی را نصیب زمین می‌کردند. ابرهایی که باران می‌دزدیدند؛ ویتره vitra نامیده می شدند. یکی از بزرگترین ابرهای باران دزد، اهی Ahi نام داشت. اهی در کوه مسکن داشت و دیوان را به یاری خود می‌طلبید. او ثابت قدم و قدرتمند بود. اهی طوفانهای خشک می‌زایید. او مانند مار و اژدها به خود می‌پیچید و طوفان‌های دهشتناک و ویران‌کننده به وجود می‌آورد. اهی با هزاران حلقه فراتر از قله‌ها، مانند دیوار بلندی به آسمان می‌رفت.

  در ریگ‌ودا، کهن‌ترین مکتوب آریاییان، بارها از مبارزه با اهی سخن رفته است. همچنین در سنن باستانی ارمنی، سرودی باشکوه درباره‌ی چگونگی مارهایی که مسبب تاریکی بودند و خدایی به نام واهاگن Vahagn به معنای خدای اژدهاکش وجود دارد. در زمان‌های بسیار کهن، تشبیه مار به ابر، بسیار زیاد بوده است. آثار آن در پارسی کنونی نیز مشهود است؛ منوچهری می‌گوید :

ابر آمد ز کوه مازندران

چو مار شکنجی و ماز اندر آن

  تمامی متون و تشبیهات باقی‌مانده از آریاییان نشان می‌دهد که مار پیوسته مظهر پلیدی بوده است. در تمدن ایران باستان نیز، مار یکی از مهمترین خرفسترها خوانده شده است. در اوستا بیماری های گری، تب، آبگونه های چرکین و گوناگون و آسیب‌های دیگر پدید آمده از مار خوانده شده‌اند.(فروردین یشت، بند ۱۳۱) ایرانیان بیماری‌های پدید آمده از مار را گونه ای زهرآلود می‌دانستند. جالب است که دانش نوین هم آن را تکذیب نمی‌کند. همین باورها رفته رفته، سبب شکل گیری شخصیتی استوره ای به نام اژی‌دهاک شد.

  اژی‌دهاک، در اوستا به صورت ازی‌دهاک، در پهلوی ازدهاگ، و در پارسی اژدها و ضحاک خوانده می شوند. ازی در زبان اوستایی، به معنی مار و اژدهاست. این واژه، از همان واژه‌ی بسیار کهن اهی، ابر طوفان‌زای مارمانند، گرفته شده است. در وداها اژی دهاک به صورت ویشوه روپه Vishva ropa آمده است. در اوستا اژی‌دهاک نه پادشاه است و نه انسان و نه حتی آفریده‌ی مزدا. او موجودی اهریمن آفریده است که سه کله، سه پوزه و شش چشم دارد. در وداها نیز اژی‌دهاک سه کله و رباینده‌ی گاوهاست. سنجش استوره‌ی وداها با استوره- ی ضحاک شاهنامه که گاو برمایون را می‌کشد، به یاد آورنده ی بنیاد کهن و مشترک دو استوره ی ایرانی و هندی است.

  طبق گفته‌ی اوستا، اهریمن، اژی‌دهاک را برای تباه کردن جهان اشه به پتیارگی در جهان سودمند، آفریده است. او دارای صفات چالاکی، زورمندی، دروندی(دروغگویی)، آسیب‌رسان جهان، صاحب هزار چیستی(دانش) و گناه کاری است. (ویسپرد، آفرین پیغمبر زرتشت و سوگند نامه) در متون کهن پهلوی آمده است: ابتدا اهریمن او را جاودانه و بی‌مرگ آفریده بود. روایت مینوی خرد، در این باره جالب است: (اورمزد چون بخواهد گاهی می‌تواند، آفریدگان اهریمن را و اهریمن چون بخواهد گاهی می تواند آفریدگان اورمزد را بگرداند(تغییر دهد) ...اهریمن بیوراسب(ده هزار اسب که لقب ضحاک است) و افراسیاب و اسکندر را چنان می پنداشت که جاودانه‌اند ، و اورمزد برای سود بزرگی (که این کار در بر داشت) (آنان را) تغییر داد ، چنان که معروف است. ) گفتیم که اژی دهاک در اوستا بر خلاف شاهنامه، پادشاه نیست، ولی اعمال او مانند پادشاهان است. او مانند پادشاهان ایزدان را نیایش می‌کند و برای آنها پیشکش می برد: (( اژی دهاک سه پوزه، در سرزمین بوری Bavri صد اسب، هزار گاو و ده هزار گوسفند او را (آناهیتا) پیشکش آورد؛ و از وی خواستار شد: ای اردوی‌سورآناهیتا! ای نیک! ای تواناترین! مرا کامیابی ارزانی دار که من هفت کشور زمین را از مردمان تهی کنم. اردوی سور آناهیتا او را کامیابی نبخشید. )) این شباهت اژی دهاک با پادشاهان و تبدیل شدن او به شاه در شاهنامه، نشان از دانش کامل فردوسی به اوستا و متون پهلوی دارد. چرا که، در بعضی متون کهن پهلوی مانند بندهش، او انسان است و به پادشاهی او در هزاره ی دوم آفرینش اشاره شده است. همچنین این متون بسیاری از زشت کاری ها و پلیدی های جهان را به او نسبت داده اند. مثلا در بندهش، آفرینش قوم زنگی، حاصل نگاه او خوانده شده است. همچنین در بندهش خاندان او به طور کامل بررسی می‌شود، برخلاف شاهنامه، نسب او هرگز به تازییان نمی رسد؛ بلکه نسبش از سوی پدر به سیامک و از سوی مادر به اهریمن می‌رسد.

 سرنوشت اژی‌دهاک بیش از هر کس به فریدون گره خورده است. در اوستا آمده که فریدون اژی‌دهاک را در کوه دنباوند(دماوند) به بند کرد. در دفتر نهم دینکرد، درباره‌ی اینکه چرا فریدون اژی‌دهاک را نکشته است؛ آمده: ( برای میراندن ضحاک، فریدون گرز به شانه و دل و سر کوبیدن و نمردن ضحاک، از آن ضربه. و سپس شمشیر زدن و به نخست، دومین و سومین ضربه از تن ضحاک بس گونه، خرفستر پدید آمدن. گفتن دادار هرمزد به فریدون: که او را مشکاف که ضحاک است؛ اگر او را بشکافی این زمین را پر کند از مور و گزنده و کژدم و چلپاسه و کشف و وزغ.) در روایات سنتی زرتشتی هم آمده است؛ در هزاره‌ی سوم ،زمان هوشیدرماه، ضحاک از بند فریدون می‌رهد و یک چهارم گوسفندان ایران زمین را می‌جود، و سرانجام توسط گرشاسب کشته می‌شود.

  همانطور که می‌دانیم، قهرمان این داستان در اوستا و شاهنامه، فریدون است. داستان نزاع تری تنه Trai tana با مار سه سر، ریشه‌ای ودایی دارد. معادل اوستایی واژه ی تری تنه، ثرئیتونه Thraetavana و پارسی آن فریدون است. همچنین در وندیداد فرگرد 20 از پزشکی به نام ثریته Thrita سخن رفته است. عده ای از اوستاشناسان چون دارمستتر، معتقدند ثرئیتونه و ثریته، یک شخص هستند.  در وداها نیز از چنین پزشکی سخن گفته می شود که برای نخستین‌بار، گیاهی آیینی هوم را وارد باران کرد و اژدهای توفان‌زا را کشت. در اوستا گفته می‌شود، ثریته نخستین کسی است که از هوم برای درمان بیماری‌ها، استفاده کرد. (( بیماری را به بیماری و مرگ را به مرگ باز گرداند.)) (وندیداد فرگرد۲۰) او در واقع با استفاده از هوم، آتش و دشنه بیماریی‌هایی را که از مار حاصل می‌شود؛ درمان کرد. طبق گفته‌ی اوستا ثرئیتونه پسر آثویه (آبتین) است. آبتین، دومین کسی است که نوشابه‌ی مقدس هوم را از گیاه هوم برگرفت و به واسطه ی این نیکوکاری پسری به او داده شى که اژی دهاک را زد. (( دومین‌بار در میان مردمان جهان استومند، آبتین از من (=هوم) نوشابه برگرفت. این پادشاهی بدو داده شد، این بهروزی بدو داده شد، که او را پسری زاده شد. فریدون از خاندانی توانا که اژی دهاک را فروکوفت. اژی دهاک سه کله ی سه پوز و شش چشم. ))(یسن ۹ بند ۸-۶)

  فریدون در اوستا پادشاه است. او دارای فر جمشیدی است. (زامیاد یشت کرده ی ۶ بند ۱۹) او به جز زرتشت پیروزمندترین مردمان است. در اوستا سخنی از جاودانه بودن فریدون نیست و تنها جمشید و کاووس جاودانه خوانده شده‌اند. ولی در متون پهلوی گفته می‌شود؛ فریدون و جمشید و کاووس هر سه در ابتدا جاودانه بوده‌اند اما هر سه به واسطه ی دخالت اهریمن مرده‌اند. در اوستا گفته شده که جمشید و کاووس به دلیل ارتکاب گناهی میرنده شده‌اند. بعضی از اوستاشناسان چون وست با توجه به اوستا و متون پهلوی می‌گویند در باور مردم فریدون نیز به واسطه‌ی گناه میرنده شده است. گناه فریدون ناعادلانه و نابخردانه تقسیم کردن کشور میان سه پسرش(سلم و تور و ایرج) است که باعث شده؛ تخم کینه میان آنها پاشیده شود. همچنین در متون پهلوی در مورد نیک کرداری‌های او سخن بسیار است. در مینوی خرد در مورد اعمال او گفته شده: ( از فریدون این سودها بود مانند زدن و نیستن ضحاک بیوراسب که چنان گناه کار بود و بسیار دیو مازندر دیگر را نیز زد و از کشور خنیرس(کشور میانی از هفت کشور زمین) بیرون کرد.) در بندهش نیز او  نشاننده‌ی یکی از گونه‌های آتش بهرام خوانده شده است. متون پهلوی هم، کم و بیش مانند شاهنامه، به داستان فریدون و ضحاک و فریدون و سه پسرانش می‌پردازند. روایت بندهش در مورد فرزندان او کامل‌تر است. در بندهش علاوه بر دختر ایرج که گوزک خوانده شده، از دو پسر او به نام های انیتا و انستوه یاد شده، که به دست سلم و تور کشته شده‌اند. گفته می شود گوزک پنهانی توسط فریدون پرورش یافته و مادر منوچهر (منوشهر) است. همانند اژی‌دهاک بندهش تمامی خاندان فریدون را بررسی کرده و پیرامون او حکایت‌های شگفت آوری می‌گوید. در متون پس از اسلام نیز از فریدون یاد شده است . فرهنگ‌نویسان اسلامی گفته‌اند: نسب وخشور ایرانی زرتشت، هم از جانب پدر و هم مادر به فریدون می‌رسد. در این متون آمده: نسب پورشسب، پدر زرتشت، به دوازده واسطه به پادشاه ایران، منوچهر، پسر ایرج، پسر فریدون می‌رسد. شاید بتوان گفت آخرین جلوه‌ی فریدون در زمان هوشیدرماه است. در این زمان، هنگامی که ضحاک از دماوند می‌رهد، اورمزد و امشاسپندان نزد فریدون می‌روند و می‌خواهند او را بکشد؛ ولی روان فریدون می‌گوید که توان این کار را ندارد.

  فریدون و اژی دهاک یا ضحاک تازی بیوراسب، جلوه ای زیبا از استوره های هندوایرانی هستند. کمی کنکاش نشان می‌دهد که در اروپا نیز، شخصیت‌هایی شبیه این دو وجود داشته‌اند. این دو مرد استوره‌ای یادگاری از فرهنگی دیرینه و مشترکند.

----------------------------------------------------

 

منابع :

·         پورداوود ، ابراهیم . ویسپرد . انتشارات اساطیر . چاپ اول : تهران ،1381 .

·         تفضلی ، احمد . مینوی خرد . انتشارات توس . چاپ چهارم : تهران ، 1385.

·         دادگی ، فرنبغ . بندهش . ترجمه‌ی بهار ، مهرداد . انتشارات توس . چاپ سوم : تهران 1385 .

·         دوستخواه ، دکترجلیل . اوستا ، کهن‌ترین سرودهای ایرانیان .انتشارات مروارید . چاپ دهم : تهران ، 1385.

·         رایشلت ، هانس . رهیافتی به گاهان زرتشت و متن‌های نواوستایی . گزارش دوستخواه ، دکترجلیل .انتشارات ققنوس . چاپ دوم : تهران ، 1386 .

·         معین ، دکتر محمد . مزدیسنا و ادب پارسی . ج اول . انتشارات دانشگاه تهران . چاپ چهارم : تهران 1384.

این نوشتار سال پیش در وبلاگ سرای دانای توس منتشر شده بود .

   + آرزو رضایی ; ۱۱:٢٧ ‎ق.ظ ; ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۸

نگاهی به تمثیل و رمز آیینی در آثار سهروردی

جايگاه‌ تمثيل‌ و رمز آييني‌ در آثار سهروردي‌


نگاهي‌ به‌ رسائل‌ تمثيلي‌ شيخ‌
9-1- رسائل‌ تمثيلي‌ و رمزي‌ شيخ‌اشراق‌ بيش‌ از آثار تعليمي‌ و مدون‌ او از لحاظ‌ شناخت‌ عقيده‌ي‌ باطن‌ و گرايش‌ حكمتي‌ و عرفاني‌ شيخ‌، ارزش‌ و اهميت‌ دارد و آيينه‌اي‌ است‌ كه‌ صورت‌ واقعي‌ و بي‌حجاب‌ سهروردي‌ را به‌ ما نشان‌ مي‌دهد. 

از ميان‌ اين‌ رسائل‌ مي‌توان‌ رسالة‌الطير ، عقل‌ سرخ‌ ، الغربة‌ الغريبة‌ را در يك‌ رديف‌ محسوب‌ كرد و آواز پرجبرئيل‌ را هم‌ در رديف‌ مشابه‌ آنها قرار داد. در اين‌ چهار رساله‌ با همه‌ي‌ اختلافاتي‌ كه‌ با هم‌ دارند وجه‌ مشترك‌ « سلوك‌ تا مرتبه‌ي‌ تماس‌ با واهب‌ الصور و برخورداري‌ از تعاليم‌ اشراقي‌ مصدر روحاني‌ عالم‌ عنصري‌ » به‌ چشم‌ مي‌خورد. 

رسائل‌ روزي‌ با جماعت‌ صوفيان‌ و في‌حالة‌ الطفولية‌ و لغت‌ موران‌ از لحاظ‌ توجه‌ به‌ جنبه‌هاي‌ گوناگون‌ «معرفت‌ و شهود» در يك‌ رديف‌ قرار مي‌گيرند ولي‌ از نظر شيوه‌ي‌ تمثيل‌، لغت‌ موران‌ رساله‌اي‌ استثنايي‌ است‌.
رساله‌ي‌ في‌ حقيقة‌العشق‌ اساسي‌ترين‌ تمثيل‌ عرفاني‌ سهروردي‌ و شارح‌ چگونگي‌ آفرينش‌ عالم‌ و آدم‌ براساس‌ تجليات‌ گوهر نخستين‌ و ماهيت‌ و كيفيت‌ «فطرت‌ مشتاق‌ و محتاج‌ عالم‌ ناسوتي‌» است‌ و در ميان‌ رسايل‌ تمثيلي‌ وضعي‌ ممتاز و مشخص‌ دارد. همچنين‌ رساله‌ي‌ صفير سيمرغ‌ به‌ شرحي‌ كه‌ گذشت‌، شايد مرموزترين‌ و معتبرترين‌ اثر عرفاني‌ شيخ‌ و از يك‌ لحاظ‌، يعني‌ از نظر نمايش‌ روح‌ عرفاني‌ سهروردي‌ و اشاره‌ي‌ مستقيم‌ او به‌ مسائل‌ كه‌ رنگ‌ و بوي‌ «وحدت‌» دارد، منحصر به‌ فرد است‌. 

چنان‌ كه‌ در يادداشت‌ مربوط‌ به‌ في‌حقيقة‌ العشق‌ اشاره‌ كرديم‌ شايسته‌ است‌ شيوه‌ي‌ سهروردي‌ را در استخدام‌ روش‌ تمثيلي‌ براي‌ تعليم‌ مقاصد فلسفي‌ و عرفاني‌، شيوه‌ي‌ «رمزي‌» بناميم‌. بدين‌ معني‌ كه‌ اجزاء تمثيلات‌ نيز دوشادوش‌ قالب‌ كلي‌ تمثيل‌ به‌ عنوان‌ رموزي‌ براي‌ افاده‌ي‌ معاني‌ و مفاهيم‌ منظور داراي‌ وظيفه‌ هستند. بدين‌ ترتيب‌ شيخ‌اشراق‌ هم‌ از «تمثيل‌ كلي‌» و هم‌ از «رموز مفرده‌» در گفتار خود استفاده‌ مي‌كند، مثلاً در رسايل‌ قصة‌الغربة‌ الغربية‌ و رسالة‌الطير از يك‌ سوي‌ قالب‌ كلي‌ داستان‌ حاكي‌ از سقوط‌ نفوس‌ انساني‌ در زندان‌ ناسوتي‌ و حصول‌ معرفت‌ از طريق‌ سلوك‌ و نيل‌ به‌ فيض‌ شهود و استفاده‌ از تعاليم‌ روح‌القدس‌ و لزوم‌ تكرار مجاهدت‌ براي‌ ازاله‌ي‌ علايق‌ مادي‌ است‌ و از سوي‌ ديگر كلمات‌ و اجزايي‌ از قبيل‌ «ماوراءالنهر و بلاد مغرب‌ و مدينه‌ي‌ قيروان‌ و صيد مرغان‌ ساحل‌ درياي‌ سبز و شيخ‌هادي‌ و عاصم‌ و هدهد و غيره‌» در غربة‌الغربية‌ و «مرغان‌ گرفتار و دام‌ و دانه‌ي‌ صيادان‌ و مرغان‌ داناتر و هشت‌ كوه‌ و والي‌ و ملك‌ و رسول‌ ملك‌» در رسالة‌الطير هر يك‌ رمزي‌ از يك‌ مفهوم‌ معين‌ به‌ شمار مي‌رود. بنابراين‌ استنباط‌ مقصود كلي‌ شيخ‌ از رسائل‌ تمثيلي‌ مطلقاً كافي‌ نيست‌ زيرا اين‌ مقاصد كلي‌ غالباً از مقوله‌ي‌ كليات‌ است‌ و اختصاص‌ به‌ شيخ‌ اشراق‌ ندارد بلكه‌ اجزاء و عناصر رمزي‌ تمثيلات‌ است‌ كه‌ مختصات‌ ديدگاه‌ فلسفي‌ و عرفاني‌ سهروردي‌ را نشان‌ مي‌دهد و به‌ كشف‌ نظام‌ ذوقي‌ و فكري‌ او كمك‌ مي‌كند. 

شيوه‌ي‌ گفتار سهروردي‌ در رسائل‌ فارسي‌ از مؤثرترين‌ و زيباترين‌ شيوه‌هاي‌ بيان‌ و گفتار است‌. اين‌ شيوه‌ گاهي‌ به‌ اوج‌ دلنشيني‌ و بلاغت‌ مي‌رسد. موارد اين‌ اوج‌ در آثار سهروردي‌ بسيار است‌ و به‌ عنوان‌ نمونه‌ مي‌توان‌ از سرتاسر رساله‌ «في‌ حقيقة‌ العشق‌» و فصولي‌ مانند «ستايش‌ هورخش‌» در الواح‌ عمادي‌ (ص‌ 184-183) ياد كرد. 

طبقه‌بندي‌ رموز در رسائل‌ شيخ‌ مقتول‌
9-2- از مهم‌ترين‌ مسائل‌ در مورد شيوه‌ي‌ تعليم‌ و بيان‌ سهروردي‌ مسئله‌ي‌ رمز آييني‌ و استفاده‌ از رموز و مصطلحات‌ بديع‌ و شگفت‌انگيز در تعليم‌ حكمت‌ و عرفان‌ است‌. اين‌ رموز به‌ سه‌ دسته‌ قابل‌ تقسيم‌ است‌:
* نخست‌ - مصطلحات‌ و سلسله‌ي‌ رموز اشراقي‌، كه‌ به‌ دستگاه‌ نور و ظلمت‌ در نظام‌ اشراقي‌ تعلق‌ دارد. تنوع‌ اين‌ رموز كم‌ و تكرار آنها بسيار است‌.
* دوم‌ - مصطلحات‌ خسرواني‌ يا رموز و واژه‌هاي‌ ايران‌ باستان‌، كه‌ در ضمن‌ اثبات‌ علاقه‌مندي‌ و مجذوبيت‌ سهروردي‌ نسبت‌ به‌ منابع‌ مجهول‌ اين‌ مصطلحات‌ بي‌ارتباط‌ با مصطلحات‌ دسته‌ي‌ نخستين‌ به‌ نظر نمي‌رسد. درك‌ اين‌ ارتباط‌ يعني‌ ارتباط‌ «رموز ايراني‌» با «سلسله‌ي‌ نوريه‌»، ابهام‌ رموز ايراني‌ را تا حدي‌ كاهش‌ مي‌دهد و اين‌ احتمال‌ و نظريه‌ را مطرح‌ مي‌كند كه‌ توجه‌ سهروردي‌ به‌ اين‌ رموز گذشته‌ از ارتباط‌ با فلسفه‌ي‌ سيمرغ‌ نشان‌ خسرواني‌ امكان‌ دارد در بعضي‌ موارد از توجه‌ به‌ جنبه‌ي‌ صوري‌ اين‌ قبيل‌ واژه‌ها (مانند فرّ و خرّه‌ وينابيع‌الخرّه‌ واضواء المينويه‌) و مناسبت‌ آنها با نظام‌ نوري‌ حكمت‌ اشراق‌ سرچشمه‌ گرفته‌ باشد. گذشته‌ از اين‌ نكته‌ با توجه‌ به‌ انواع‌ مصطلحات‌ ايراني‌ (واژه‌ها و مفاهيم‌ مربوط‌ به‌ فرّ نوراني‌ و اضواء مينوي‌، نامهاي‌ متداول‌ در فرهنگ‌ مزديسنا و حتي‌ فرهنگ‌ پارسي‌، واژه‌هاي‌ ايراني‌ مجهول‌ الاصل‌ كه‌ امكان‌ دارد محرّف‌ يا برساخته‌ باشند، اشارات‌ و اشخاص‌ اساطيري‌) كه‌ بعضي‌ از آنها در رديف‌ اصطلاحات‌ اشراقي‌ و بعضي‌ در رديف‌ اصطلاحات‌ يوناني‌ استعمال‌ مي‌شوند و گاهي‌ هم‌ عنان‌ با اشراقات‌ نورالانوار و گاهي‌ موازي‌ با مثل‌ و ارباب‌ و اصنام‌ ظاهر مي‌گردند كه‌ جستجوي‌ قالب‌ واحدي‌ براي‌ جمع‌ همه‌ي‌ اين‌ واژه‌ها و اصطلاحات‌ و نامها در يك‌ جا كوشش‌ بي‌فايدهاي‌ به‌ نظر مي‌رسد. چنين‌ قالبي‌ كه‌ جامع‌ اين‌ سلسله‌ باشد جز «مصطلحات‌ ايراني‌» نمي‌تواند باشد. اگر چه‌ سهروردي‌ از حكماي‌ فرس‌ مصرحاً ياد كرده‌ ولي‌ تحليل‌ مصطلحات‌ ايراني‌ او شايد نشان‌ دهد كه‌ آنچه‌ آن‌ را «حكمت‌ فرس‌ به‌ نقل‌ از شيخ‌اشراق‌» مي‌ناميم‌ جز تعدادي‌ اصطلاحات‌ و واژه‌ها و نامهاي‌ اساطيري‌ معروف‌ (مقصودمان‌ نوع‌ فرّ و كيان‌ خرّه‌ و فريدون‌ و كيخسرو و بهمن‌ و شهريور و خرداد و مرداد و ارديبهشت‌ است‌) كه‌ در كوره‌ي‌ اشراقي‌ سهروردي‌ رنگ‌ و جلاي‌ خاصي‌ يافته‌ و درخشان‌ و نوراني‌ بيرون‌ آمده‌ چيز ديگري‌ نيست‌. فراموش‌ نكنيم‌ كه‌ اصولاً نامها و اصطلاحات‌ ايران‌ باستان‌ در ادبيات‌ فارسي‌ نيز با نور و آتش‌ قرين‌ و نزديك‌ است‌ و ازدواج‌ چنين‌ طبيعت‌ نوراني‌ و آتشيني‌ با طبيعت‌ نظام‌ نوري‌ حكمت‌ اشراق‌ استبعادي‌ چندان‌ ندارد. به‌ عبارت‌ روشن‌تر مقصود اين‌ است‌ كه‌ شأن‌ و شكوه‌ «السيدالعظيم‌ هورخش‌... رئيس‌ السماء، واجب‌ تعظيمه‌ في‌ سنة‌الاشراق‌» (حكمة‌الاشراق‌، القسم‌ الثاني‌ المقالة‌ الثانية‌، ص‌ 150-149) و يا جلال‌ معنوي‌ «شهريور» كه‌ صاحب‌ الصنم‌ «هورخش‌» است‌ و هورخش‌ طلسم‌ و مظهر نمودي‌ آن‌ در عالم‌ ناسوتي‌ محسوب‌ مي‌شود (حكمة‌ ص‌ 149، قس‌ با طلسمات‌ ساير امشاسپندان‌ خرداد و مرداد و ارديبهشت‌ و اسفندارمذ تا آنجا كه‌ به‌ انطباق‌ اين‌ رموز و اصطلاحات‌ با دستگاه‌ آفرينش‌ و سلطنت‌ اهورايي‌ در آيين‌ مزديسنا مربوط‌ است‌ در درجه‌ي‌ اول‌ از نوعي‌ اقتباس‌ و استخدام‌ زيركانه‌ي‌ عناصر ايراني‌ براي‌ تزيين‌ و تفخيم‌ و خارق‌العاده‌ جلوه‌ دادن‌ مسائل‌ حكمت‌ اشراقي‌ حكايت‌ مي‌كند. يعني‌ در دستگاه‌ اشراقي‌ سهروردي‌ جنبه‌ي‌ صوري‌ وظايف‌ امشاسپندان‌ و هور و فرّه‌ به‌ استثناي‌ منشأ مجهول‌ واژه‌ي‌ هورخش‌ و عظمت‌ خارق‌ العاده‌ي‌ شهريور و بهمن‌ حاكي‌ از اقتباس‌ اصطلاحي‌ و آرايشي‌ است‌، شبيه‌ استعمال‌ مغان‌ و مغبچه‌ و آتشكده‌ و غيره‌ در شعر فارسي‌، البته‌ با امتيازي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ زمينه‌ي‌ حكمتي‌ و عميق‌ آثار سهروردي‌ است‌).
ولي‌ هرگاه‌ روح‌ فلسفي‌ اين‌ واژه‌ها و اصطلاحات‌ را در آثار شهاب‌الدين‌ مورد بررسي‌ قرار دهيم‌ (همان‌ چيزي‌ كه‌ متداعي‌ با مسئله‌ي‌ فلسفه‌ي‌ خسرواني‌ است‌) متوجه‌ چند نكته‌ خواهيم‌ شد: 

1- امكان‌ دارد روح‌ حكمتي‌ اصطلاحات‌ ايراني‌ سهروردي‌ بيش‌ از آنكه‌ از ماهيت‌ فلسفي‌ و حكمتي‌ آن‌ اصطلاحات‌ حاكي‌ باشد، از تأثير مشرب‌ فكري‌ و ذوقي‌ خاص‌ سهروردي‌ در تعليه‌ي‌ فلسفي‌ و عرفاني‌ مصطلحات‌ ايران‌ باستان‌ و حالتي‌ شبيه‌ وضع‌ ثانوي‌ حكايت‌ بكند. 

2- روح‌ وظايفي‌ كه‌ شهاب‌الدين‌ بر عهده‌ي‌ عناصر ايراني‌ (فرّ و خرّه‌ كه‌ نوعي‌ تأييد آسماني‌ يا بانگ‌ دعوت‌ وصلاي‌ ياري‌ اصل‌ لاهوتي‌ است‌، هورخش‌ كه‌ مجسمه‌ي‌ عنصري‌ نورالانوار است‌، شهريور و بهمن‌ و خرداد و مرداد و ارديبهشت‌ و اسفندارمذ ك‌ صاحبان‌ اصنام‌ طلسمات‌ عنصري‌ يا مثل‌ برين‌ انواع‌ كلي‌ مخلوقات‌ يا روح‌ مينوي‌ كالبد ناسوتي‌ هستند) گذاشته‌ است‌ با روح‌ وظايفي‌ كه‌ برعهده‌ي‌ «دستگاه‌ انوار و اضواء» و «سلسله‌ي‌ كلمات‌» در دستگاه‌ فلسفي‌ سهروردي‌ مي‌باشد سازگارتر مي‌نمايد تا با سرشت‌ فلسفه‌ي‌ مزديستا. مقصود اين‌ است‌ كه‌ مثلاً خرّه‌ كياني‌ را در حكمت‌ سهروردي‌ در قالب‌ فكر جديدي‌ كه‌ مناسب‌ دستگاه‌ اشراقي‌ و نوري‌ و گاهي‌ متمايل‌ به‌ طرز فكري‌ مانوي‌ (بروز استعداد فطري‌ انوار محبوس‌ براي‌ ارتباط‌ با انوار مجرده‌ و آرمان‌ اتصال‌ با نورالانوار) و متناسب‌ با سلطه‌ي‌ «كلمه‌ و روح‌» (حصول‌ سعادت‌ تذكر براي‌ كلمه‌ي‌ صغري‌ و آرمان‌ صعود آن‌ به‌ سوي‌ كلمات‌ كبري‌ و كلمه‌ي‌ عليا) است‌ پيدا مي‌كنيم‌ و در زير نقاب‌ كيان‌ خرّه‌ با مفهومي‌ شبيه‌ نظريه‌ي‌ شيخ‌ يوناني‌ درباره‌ي‌ حصول‌ معرفت‌ كه‌ وسيله‌ي‌ حركت‌ نفوس‌ در قوس‌ صعودي‌ است‌ و عقيده‌ي‌ ادريه‌ درباره‌ي‌ فيض‌ تحصيل‌ گنوس‌ و تذكار روح‌ نسبت‌ به‌ مصدر لاهوتي‌ به‌ ياري‌ لوگوس‌ يا كلمه‌ مواجه‌ هستيم‌. همچنين‌ رابطه‌ي‌ امشاسپندان‌ مزديسنا را با عالم‌ خاكي‌ از مقوله‌ي‌ رابطه‌ي‌ ارباب‌ اصنام‌ با طلسمات‌ و يادآور «مثل‌ افلاطوني‌» و «صدور ماهيات‌ امكانيه‌ از نفس‌ كل‌ در فلسفه‌ي‌ اشراق‌» و «اصل‌ و ظل‌ و اسماء و مظاهر» مي‌يابيم‌ كه‌ شايد ممتاز از ديدگاه‌ مزديسنا در اين‌ مورد (رابطه‌ رب‌ النوعي‌ و نگهباني‌ مخلوقات‌ جهان‌ استومند به‌ وسيله‌ي‌ ايزدان‌ و امشاسپندان‌ مينوي‌) باشد. براي‌ نظر استاد كربن‌ درباره‌ي‌ «خرّه‌» به‌ كتاب‌ در اسلام‌ ايراني‌ (ج‌ 2، ص‌ 140-81) و براي‌ «ارباب‌ انواع‌ و اصنام‌» به‌ همان‌ كتاب‌ (صفحات‌ 111 به‌ بعد) رجوع‌ شود. طرز تلقي‌ شهاب‌الدين‌ درباره‌ي‌ رابطه‌ي‌ ارباب‌ و اصنام‌ و «نقش‌ صاحبان‌ اصنام‌ و طلسمات‌ در جهان‌ اشراقي‌» در كتاب‌ حكمة‌اشراق‌ (ص‌ 160-154) منعكس‌ است‌. 

3- با در نظر گرفتن‌ نكات‌ مذكور مي‌توان‌ تصور كرد كه‌ منشاء و منبع‌ حكمت‌ خسرواني‌ را بيش‌ از ايران‌ باستان‌ بايد در مكتب‌ سهروردي‌ و امثال‌ او جستجو كرد و شايد اين‌ حكمت‌ چيزي‌ جز بازتاب‌ طلعت‌ اصطلاحات‌ و نامهاي‌ سنتي‌ و اساطيري‌ ايراني‌ از وراي‌ نقاب‌ ملمع‌ ذوق‌ و فكر شهاب‌الدين‌ كه‌ تار و پودش‌ از امتزاج‌ بديع‌ معارف‌ گوناگون‌ رايج‌ در زمان‌ به‌ وجود آمده‌ است‌، نباشد. 

جاذبه‌ و تأثير سحرآميز واژه‌ها و مايه‌هاي‌ اساطيري‌ ايراني‌ در حكمت‌ اشراق‌ كه‌ منشاء تجسم‌ حكمت‌ فرس‌ و حكماي‌ فرس‌ در ذهن‌ سهروردي‌ محسوب‌ مي‌شود، محل‌ ترديد نيست‌ (سهروردي‌ و افلاطونيان‌ ايران‌، هانركربن‌، صفحات‌ 201 و 200 و 211، مطالب‌ مربوط‌ به‌ «خسروانيون‌» و «اشراقيون‌») و در وجود فلسفه‌ي‌ ديني‌ مزديسنا اعم‌ از باستاني‌ و ساساني‌ و همچنين‌ جهان‌بينيهاي‌ جنبي‌ از قبيل‌ مانوي‌ وزرواني‌ و مهرپرستي‌ نيز نمي‌توان‌ شكي‌ كرد. ولي‌ به‌ نظر مي‌رسد آنچه‌ به‌ عنوان‌ نظريه‌ي‌ «حكماي‌ فرس‌» مي‌شناسيم‌ مجموعه‌اي‌ از واژه‌ها و مفاهيم‌ ديني‌ و اساطيري‌ و داستاني‌ ايراني‌ است‌ كه‌ در بوته‌ي‌ حكمت‌ شهاب‌الدين‌ فرو رفته‌ و پس‌ از انحلال‌ و تركيب‌، تحت‌ تأثير آتش‌ و گرماي‌ افلاطوني‌ و نوافلاطوني‌ و گنوسي‌ ودود و دم‌ مانوي‌ و بارقه‌ي‌ عقايد مهري‌ و حرارت‌ ذوق‌ شخصي‌ سهروردي‌ با تشخص‌ فعلي‌ ظاهر شده‌ است‌. از اين‌ لحاظ‌ شايد فرقي‌ اساسي‌ ميان‌ اصطلاحات‌ ايراني‌ و عناصر اسلامي‌ وجود نداشته‌ باشد، يعني‌ مواد و عناصر اسلامي‌ سهروردي‌ نيز از چنين‌ استحاله‌اي‌ مصون‌ نمانده‌ و با از دست‌ دادن‌ بسياري‌ از خواص‌ سنتي‌ خود تشخصي‌ اشراقي‌ احراز كرده‌اند و نيز با وجود اين‌ نمي‌توانيم‌ شخصيت‌ خاص‌ عناصر اسلامي‌ را در مكتب‌ سهروردي‌ جز مواد اسلامي‌ از ديدگاه‌ شهاب‌الدين‌ يا استفاده‌ي‌ خاص‌ شهاب‌الدين‌ از مواد و مفاهيم‌ عام‌ اسلامي‌ چيزي‌ ديگر بدانيم‌. 

در هر حال‌ مقصود ما ترديد در وجود نوعي‌ حكمت‌ (و لااقل‌ نوعي‌ حكمت‌ ديني‌ و نزديك‌ به‌ آيين‌ عرفاني‌) در ايران‌ پيش‌ از اسلام‌ نيست‌، بلكه‌ فقط‌ مي‌خواهيم‌ مجهول‌ بودن‌ چيزي‌ را كه‌ به‌ صرف‌ تأييد چند حديث‌ منقطع‌ به‌ عنوان‌ اصلي‌ مشخص‌ در بررسي‌ ماهيت‌ منابع‌ فكري‌ و ذوقي‌ سهروردي‌ تلقي‌ مي‌كنيم‌ يادآور شويم‌ و نيز لزوم‌ استمداد از معيارهاي‌ عمومي‌ حكمت‌ و عرفان‌ و ذوق‌ و سليقه‌ي‌ سهروردي‌ را در بررسي‌ «فرهنگ‌ ايراني‌» سهروردي‌ مطرح‌ كنيم‌. بحث‌ بيشتر در اين‌ باره‌ نيازبه‌ مجال‌ ديگري‌ دارد.
* سوم‌ - رموز تمثيلي‌ و عمومي‌، كه‌ به‌ خصوص‌ در رسائل‌ تمثيلي‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد. اهميت‌ اين‌ نوع‌ رموز از اين‌ لحاظ‌ است‌ كه‌ سهروردي‌ در استخدام‌ و استعمال‌ آنها برعكس‌ رموز دسته‌ي‌ نخست‌ و دسته‌ي‌ دوم‌، محدوديتي‌ احساس‌ نمي‌كرده‌ و از قوه‌ي‌ ابداع‌ و تجسم‌ ذهن‌ توانا و تخيل‌ نيرومند خود با دامنه‌اي‌ وسيع‌ و امكاني‌ نامحدود در اين‌ مورد استفاده‌ كرده‌ است‌. به‌ همين‌ سبب‌، پژوهش‌ درباره‌ي‌ اين‌ رموز و كشف‌ مفاهيم‌ آنها با همه‌ي‌ ضرورت‌ و لزومي‌ كه‌ دارد كاري‌ بسيار دشوار و مزله‌ي‌ تحقيق‌ است‌ و چون‌ مفتاح‌ و معيار واحد و مشخصي‌ براي‌ گشودن‌ اين‌ گنجينه‌ وجود ندارد كشف‌ هر مورد يا حداكثر هر دسته‌ از اين‌ رموز، نيازمند تدقيق‌ و تحقيقي‌ مستقل‌ است‌ و از طرف‌ ديگر اشتباه‌ در مفاهيم‌ و معاني‌ واقعي‌ اين‌ رموز موجب‌ احتجاب‌ و استتار مقاصد فلسفي‌ و عرفاني‌ سهروردي‌ بلكه‌ باعث‌ التباس‌ و اشتباه‌ خواهد شد. مقصود اين‌ است‌ كه‌ آشنايي‌ با دستگاه‌ انوار و اشراقات‌ شهاب‌الدين‌ و كيفيت‌ برداشت‌ فلسفي‌ يا عرفاني‌ او در مورد رموز و نامها و اساطير ايران‌ باستان‌ و شناخت‌ سرچشمه‌هاي‌ مورد علاقه‌ي‌ سهروردي‌، به‌ مثابه‌ي‌ مفتاح‌ كلي‌ درك‌ اين‌ سلسله‌ از اصطلاحات‌ را آسان‌ مي‌كند. ولي‌ تحصيل‌ مراد شيخ‌ از استعارات‌ و تمثيلاتي‌ از قبيل‌ «كنيزك‌ حبشي‌ و تقابل‌ نظر او با نظر پير دهم‌ كه‌ موجب‌ حاملگي‌ كنيزك‌ مي‌شود» (آواز پرجبرئيل‌) و «چشمه‌ي‌ زندگاني‌ و كيفيت‌ وصول‌ به‌ آن‌» (عقل‌ سرخ‌) و «كشتي‌ نوح‌ و عصاي‌ موسي‌» (صفير سيمرغ‌) و نظاير اينها گذشته‌ از معرفت‌ كافي‌ به‌ آراء خاص‌ فلسفي‌ و نظرگاههاي‌ عرفاني‌ سهروردي‌، مستلزم‌ تحليل‌ دقيق‌ رسايل‌ تمثيلي‌ و تطبيق‌ رموز و تمثيلات‌ موازي‌ و مشابه‌ است‌.

انگيزه‌هاي‌ شيخ‌ از رمز آييني‌
9-3- انگيزه‌ و علت‌ رمز آييني‌ سهروردي‌ چيست‌؟ اين‌ سؤال‌ كه‌ درباره‌ي‌ سهروردي‌ و هر شيوه‌ي‌ رمزي‌ ديگر، مثلاً شيوه‌ي‌ مولوي‌ در ديوان‌ كبير يا شيوه‌ي‌ حافظ‌ مي‌تواند مطرح‌ شود از لحاظ‌ شناخت‌ مسئله‌ي‌ رمز آييني‌ و آشنايي‌ با ارزشهاي‌ رمزپردازي‌ اهميت‌ بسيار دارد. براي‌ رمزپردازي‌ شيخ‌ اشراق‌ چهار انگيزه‌ و علت‌ مي‌توان‌ در نظر گرفت‌: 

1- ممكن‌ است‌ استفاده‌ از رمز، به‌ منظور آرايش‌ گفتار و تأمين‌ زيبايي‌ بيشتر كلام‌ يا تزيينات‌ شاعرانه‌ باشد. در بسياري‌ از رموز رسائل‌ تمثيلي‌ سهروردي‌ اين‌ مقصود متجلي‌ است‌. 

2- استفاده‌ از رموز و شيوه‌ي‌ رمز آييني‌ گاهي‌ وسيله‌اي‌ است‌ براي‌ افزايش‌ بلاغت‌ و ظرفيت‌ كلام‌، مثلاً سهروردي‌ از نيروي‌ معنوي‌ و ظرفيت‌ عظيم‌ بعضي‌ واژه‌ها و اصطلاحات‌ كه‌ حامله‌ي‌ معاني‌ مبهم‌ اساطيري‌ و سنتي‌ و معتقدات‌ قرون‌ و اعصار هستند براي‌ افزايش‌ نيروي‌ بلاغت‌ و ظرفيت‌ كلام‌ خود استفاده‌ مي‌كند و نقص‌ و مضيقه‌ي‌ زباني‌ و بياني‌ را در اداي‌ مفاهيم‌ والاي‌ حكمتي‌ و عرفاني‌ برطرف‌ مي‌كند. 

3- تأمين‌ روح‌ حماسي‌ و ايجاد جاذبيت‌ روحاني‌ براي‌ تهييج‌ مريدان‌ و مسحور و مجذوب‌ ساختن‌ پيروان‌ يكي‌ از انگيزه‌هاي‌ سهروردي‌ در استفاده‌ از شيوه‌ي‌ رمزآييني‌ بوده‌ و ترديدي‌ نمي‌توان‌ داشت‌ «نور اسفهبد و هورخش‌ و اضواء مينويه‌ و ينابيع‌ خرّه‌ و فرّه‌ نوراني‌ و خداوند نيرنگ‌ ملك‌ افريدون‌ باز پس‌ ستاننده‌ي‌ وردگان‌» و «سفير سيمرغ‌ و ده‌ پير و فرزند نخستين‌ آفرينش‌ و ناكجاآباد و مرغان‌ ساحل‌ درياي‌ سبز» كه‌ حتي‌ امروز جان‌ و دل‌ خواننده‌ي‌ آثار شهاب‌الدين‌ را تسخير مي‌كند در آن‌ روزگار صد چندان‌ در مريدان‌ با صفا و شيدا اثر كرده‌ است‌.
 
4- آنچه‌ در مقدمه‌ي‌ رساله‌ي‌ في‌ حالة‌الطفولية‌ درباره‌ي‌ كتمان‌ اسرار از نااهلان‌ و در رساله‌ي‌ لغت‌ موران‌ درباره‌ي‌ تظاهر هدهد به‌ روز كوري‌ در شهر بومان‌ و مضامين‌ ديگر از اين‌ قبيل‌ در ديگر رسايل‌ سهروردي‌ ذكر شده‌ است‌ يكي‌ از انگيزه‌ها و موجبات‌ مهم‌ رمزآييني‌ را در مكتب‌ شهاب‌الدين‌ معرفي‌ مي‌كند. اين‌ انگيزه‌ و سبب‌ كه‌ در مورد همه‌ي‌ آيينهاي‌ مخفي‌ اعم‌ از ديني‌ و مذهبي‌ و عرفاني‌ مصداق‌ دارد در آيين‌ عرفان‌ سهروردي‌ نيز مورد استفاده‌ قرار گرفته‌ و قفل‌ بر در اين‌ گنج‌ افكنده‌ است‌. از علل‌ چهارگانه‌ كه‌ ذكر شد هر چهار علت‌ در پيروي‌ سهروردي‌ از شيوه‌ي‌ رمزپردازي‌ مؤثر بوده‌ و در بسياري‌ از گفتارهاي‌ رمزي‌ شيخ‌، اجتماع‌ چند علت‌ و گاهي‌ هر چهار علت‌ محسوس‌ است‌. 

نامهاي‌ دل‌انگيز رسايل‌ و شيوه‌ي‌ نگارش‌ زيبا و شيوا و بيان‌ ساحرانه‌ي‌ سهروردي‌ همگي‌ حاكي‌ از تجلي‌ ذوق‌ و طبع‌ لطيف‌ و تخيل‌ نامحدود و تجسم‌ شگفت‌انگيز اين‌ حكيم‌ ژرف‌نگر است‌. ولي‌ به‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ مثلاً رمز «صفير سيمرغ‌» با زيبايي‌ و تناسب‌ خود گوش‌نوازي‌ و دلبري‌ مي‌كند از مايه‌اي‌ افسانه‌اي‌ و اساطيري‌ نيز بهره‌مند است‌ و در عين‌ حال‌ چهره‌ي‌ مقصودي‌ بزرگ‌ را در زير نقاب‌ دارد.

آیا ایرانیان آتش می پرستیدند؟

آیا ایرانیان آتش می پرستیدند؟

آتش پرستی تهمتي است ناروا که از سوی بسیاری از تازیان و بدخواهان بی اطلاع در میان نهاده شده است. برای دانستن حقیقت و روشن شدن موضوع از یک سنجش کمک می گیرم که نخست نیاز به اندکی توضیحات درباره ی دین زرتشت و آشکار شدن گوشه های نهانی از دین اسلام دارد.

ایرانیان از دیرباز بسیار طبیعت گرا بودند و عناصر نخستین حیات را گرامی می داشتند به گونه ای که نخستین آیین شناخته شده در میان آریاییان ایرانی مکتب گرامی داشتن درخت بوده است. بسیاری از مورخان مانند هرودوت٬ کتزیاس٬ گزنفون و ... به این نکته اشاره کرده اند و در تاریخ ها نوشته اند که ایرانیان به فرزندان خود می آموختند که بر روی زمین آب دهان نریزند٬ آب ها را آلوده نکنند و به گیاهان و آتش احترام بگزارند.

این گرامی داشت عناصر طبیعت به ویژه زیباترین آن ها یعنی آتش پس از روی آوردن ایرانیان به دین زرتشت نیز در میان آن ها باقی ماند زیرا که آتش در این دین نماد و مظهر زیبایی و قدرت خداوند و پرواز دهنده ی کار های نیک به سوی پروردگار به شمار می آمد...

از این رو ایرانیان در آتشکده ها و مهراب ها در برابر آتش و شراره های زیبای آن به نیایش می پرداختند.

 هنوز آتش پارسی نمرده است(احمد غزالی)

 سده هايی بسيار است٬ بلکه چندين هزاره از انديشه ی زرتشت می گذرد که روشنايی و نور و آتش نماد خداوند٬ نماد و نشانه ی دانش و شناخت خداوند و راهی به سوی عرفان و پاکی معرفی می شود. ما را کاری با آن نيست که در دوران ساسانيان٬ گروهی از مغان/موبدان٬ همان کرپن ها يا کاهنانی که زرتشت سخت با آنان مخالف بود و آنان را فريب کار و آموزگاران دروغين ناميده و مردم را از آموزه های ريا کارانه شان پرهيز می داد ـ گونه ای رفتار کردند و تعليم دادند و با آتش عمل کردند٬ که کراهت آن آموزه ها تا امروز نيز گريبانگير ايرانيان است٬ چون بسياری در ادوار تاريخی بوده که آموزگاران هر دينی ـ پس از درگذشت دين آور٬ برای سودجويی يا قدرت٬ تعاليم پيامبران را تحريف کرده اند. اما در ايران نور و آتش از زبان پيامبر٬ رمز و کنايه از دانش خداوند٬ مانثر يا خرد درست معرفت يزدانی و پاکيزگی اخلاقی است.

 زرتشت می گويد:

 at aa thwahamaai. aathre. raataam. manang'ho. ashya maa. yavat. isaai. manyaai

 با توسل و نماز به آتش تو٬ می کوشم تا هنگامی که به اشا(شناخت خداوند٬نظم درست) دست يابم.۱

 اينک کلام زرتشت را از خود وی در گاثا ها بشنويم:

 و تو را پاک شناختم ای مزدااهورا ـ آنگاه که بهمن به سوی من آمد و از من پرسيد: که هستی و از کدام هستی؟ با کدام نشان در روز های پرسش زندگی٬ خويشتن خويش را خواهی شناسانيدن؟آنگاه به او گفتم: نخست منم زرتشت٬ هرچند که بتوانم٬ به درستی دشمن دروغ پرست (بی نظمی٬ بيداد) و پناه نيرومند پيروان اشا (نظم و قانون مندی و داد) خواهم بود٬ تا آنکه در آينده٬ کشور آرزو شده (شهريور٬ مدينه ی فاضله) را برپا کنم٬ تا هنگامی که ای مزدا ميستايم و می سرايم.و تو را پاک شناختم ای مزدا-اهورا٬ آنگاه که بهمن به سوی من آمد در پرسش: از چه خواهی که خود را باز شناسی؟ (در پاسخ گفتم) : با آن دهش نماز نزد آتش تو٬ تا هنگامی که بتوانم به راستی (اشه) خواهم انديشيدن.

 اين آتشی که زرتشت به آن اشاره می کند٬ کنايه از جمال سرمدی است. ذات حق تعالی و معرفت محض است که زرتشت بيان می دارد : در نظر اصحاب جمال٬ حقيقت نهايی چيزی جز جمال سرمدی نيست. جمال سرمدی به اقتضای ذات خود در پی آن است که روی خود را در آينه ی جهان بنگرد. از اين رو جهان٬ نگار يا عکس جمال سرمدی است. به اين ترتيب اصحاب نحله ی جمال از مفهوم نوافلاتونی آفرينش٬ که جهان را نشئه ی فياضيت الاهی می شمرد٬ دور شدند و اعتقاد کردند که٬ تجلی زيبايی٬ علت خلقت است و عشق  نخستين مخلوق است و عشق است که جمال سرمدی را تحقق می بخشد. صوفيان ايرانی به اقتضای اصل زرتشتی (بنياد های حکمت خسروانی)  خود اين عشق جهانگير را آتش مقدس ناميدند (و جايگاه آن در دل های پاک٬ آتشکده ی دل) که جز خدا همه چيز را می سوزاند.۲

 بازتاب اين انديشه را می توان در ادبيات ايرانی پس از اسلام نيز به فراوانی يافت مانند. مولوی نيز در آغاز مثنوی همين بيان را مطرح کرده:

 بشنو از نی چون حکايت می کند        از جدايی ها شکايت می کند

 کز نيستان تا مرا ببريده اند                 در نفيرم مرد و زن ناليده اند

 سينه خواهم شرحه شرحه از فراق      تا بگويم شرح درد اشتياق

 هر کسی کو دور ماند از اصل خويش    باز جويد روزگار وصل خويش

 آتش است اين بانگ نای و نيست باد    هرکه اين آتش ندارد نيست باد

 نيز اشاره به سماع و ترنم های ايرانی و غزل های پهلوی و تو حيد از درخت شنيدن:

 بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی     می خواند دوش درس مقامات معنوی

 يعنی بيا که آتش موسا نموده گل       تا از درخت نکته ی توحيد بشنوی

 مرغان باغ قافيه سنجند و بذله گوی     تا خواجه می خورد به غزل های پهلوی

 يا در اين بيت ديگر:

 به باغ تازه کن آيين دين زرتشتی    کنون که لاله بر افروخت آتش نمرود

 هنگامی که زرتشت رسالت خود را بيان می کند در اين ابلاغ به رمز مجمر آتشی را که آورده عرضه می کند :

 يکی مجمر آتش بياورد باز            بگفت از بهشت آوريدم فراز

 جهان آفرين گفت بپذير اين          نگه کن بدين آسمان و زمين

 که بی آب و خاکش بر آورده ام      نگه کن بدو تاش چون کرده ام

 نگر تا تواند چنين کرد کس            مگر من که هستم جهاندار و بس...

 پديد آمد آن فره ی ايزدی               برفت از دل بدسگالان بدی

 پر از نور ايزد ببد دخمه ها              وز آلودگی پاک شد تخمه ها

 و چون مدتی از اين رسالت می گذرد:

 چو چند گاهی بر آمد بر اين         درختی پديد آمد اندر زمين

 از ايوان گشتاسب تا پيش کاخ     درختی گشن بيخ و بسيار شاخ

 همه برگ او پند و بارش خرد         کسی کو چنان بر خورد کی مرد...

 خجسته پی و نام او زردهشت      که آهرمن بد کنش را بکشت

 پديد آمد آن فره ی ايزدی                برفت از دل بد سگالان بدی

 اين قرينه ی درخت و آتش که نماد فروزان شدن دل و افزونی دانش و معرفت الاهی است در قرآن نيز آمده که الّذی جعل  لکم من الشّجرة الاخضر ناراً : همان که از برای شما از درخت سبز آتشی پديد آورد که از آن می افروزيد۳

 پس اين معنی به روشنی مفهوم می شود که در حکمت ايران باستان٬ و آنچه که زرتشت از نماد نور و آتش مطرح کرده بسيار مفهوم عالی و حکيمانه ای داشت و آن چه که زرتشت در نظر داشت٬ اين عنصر پاک مقدس شمرده می شد و به عنوان نماد و نشانواره و قبله افروخته شده و هنگام افروختن و رؤيت٬ به عنوان تعظيم و تکريم ذات خداوندی٬ ادعيه ای تلاوت می شد و حرمت آن واجب بود٬ چنانکه هنوز پس از هزاران سال٬ ايرانيان  هنگام افروختن آتش و روشن کردن چراغ٬ با احترام دعاهايی زمزمه می کنند يا در هنگام های متبرک و يادبودهای مقدس٬ و در سقاخانه ها و هنگام سوگ و عزا و جشن و شادی٬ آتش و چراغ روشن می کنند.

 سهروردی در حکمة الاشراق می گويد:اگر در جهان هستی٬ چيزی باشد که نيازی به تعريف و شرح آن نباشد بايد خود ظاهر و بالذّات باشد که نيازی به تعريف و شرح آن نباشد. به ناچار بايد خود ظاهر و بالذّات باشد و در عالم وجود چيزی اظهر و روشن تر از نور نيست. پس بنابراين چيزی از نور بی نياز تر از تعريف نيست. و چون آتش برادر نفس و جانشين انوار و روشنايی ها و تابش هاست٬ دانشمندان و حکمای پارس٬ از زمان کهن٬ قبله قرار دادند آن را برای مردم که متوجه بدان باشند در هنگام های نماز و عبادات؛ و برای آن انوار معظمه٬ خانه ها و آتشکده ها بنا کنند. و هوشنگ نخستين کسی بود که آتشکده برپا کرد و پس از او جمشيد و بعد فريدون و بعد کيخسرو و ديگر ملوک دانشمند. و زرتشت فريضه کرد اين سنت را.

 اکنون کمی به دین اسلام بپردازیم که در میان ما بسیار شناخته شده است ولی هنوز ابعادی تاریک و نهان به جا مانده که برای سنجشی میان این دو فرهنگ یا دین باید به آن ها پرداخت.

 همانگونه که بر همه ی ما روشن است نام خدای مسلمانان الله است

نام بسیاری از تازیان پیش از مسلمان شدن نیز عبدالله... بوده است زیرا اللّة نیز بتی بود که در میان دیگر بت های اعراب در بت خانه ی کعبه نگه داری می شد. اعراب جاهلی هر سال همان آداب و رسومی را انجام می دادند که امروزه مسلمانان نیز عینن همان ها را انجام می دهند مسلمانان امروز همانگونه به دور کعبه می گردند٬ میان صفا و مروه می دوند٬ به اهریمن سنگ می پرانند و در یک روز بیش از ۲۰۰۰۰۰۰ گوسفند را برای مراسم قربانی می کشند و به چاله ها می ریزند (در حالی که شاید بتوان با گوشت آن ها یا هزینه ی این کار جان بسیاری از مسلمانان آفزیقایی را از مرگ نجات داد) بله مسلمانان نمازشان را به سوی بت خانه ی اعراب جاهلی می خوانند و بر روی گل خشک شده در برابر خانه ای از سنگ سجده و تعظیم می کنند...

 ای قوم به حج رفته کجاييد کجاييد                  معشوق همين جاست بيا ييد بياييد

 معشوق تو همسايه ی ديوار به ديوار              در وادی سرگشته شما در چه هواييد...

 آن ها که به سر در طلب کعبه دويدند             چون عاقبت الامر به مقصود رسيدند

 رفتند در آن خانه که بينند خدا را                    بسيار بجستند خدا را و نديدند

 چون معتکف خانه شدند از سر تکليف             ناگاه خطابی هم از آن خانه شنيدند

 که ای خانه پرستان چه پرستيد گل و سنگ    آن خانه پرستيد که پاکان طلبيدند

 

 حال با مقايسه و سنجشی ساده ابعاد حقیقت بر ما روشن خواهد شد. همه می دانیم مسلمانان بت پرست یا سنگ پرست نیستند٬ اگرچه نام خدایشان نام بتی است٬ بر گل سجده می کنند٬ به سوی خانه ای از سنگ نماز می خوانند٬ برای

خشنودی خدایشان قربانی می کنند و به چاله می ریزند...

حال چگونه می توان مسلمانان را مشرک و سنگ پرست ندانست و اسلام را دین توحیدی شناخت ولی ایرانیان زرتشتی را آتش پرست و مشرک دانست؟

پاسخ این پرسش را به خرد و منطق سلیم شما واگزار می کنم.

 ۱ـ يسنا٬ هات ۴۳ ٬ بند ۹ـ۷

۲ـ سير فلسفه در ايران٬محمد اقبال لاهوری٬ص۸۶

۳ـ سوره ی ۳۶ ٬آيه ی ۸۰   قرآن