مفهوم ظلمت در اندیشه سهروردی

نگاهی به مفهوم ظلمت در فلسفه سهروردي



به يمن غلبه ی پارادايم شرقشناسي بر افكار پژوهشگران، هنوز به درك اين نكته آسان نائل نشده ايم كه نور و ظلمت دو رمزند و مستلزم رمزگشايي. سيري در آثار سهروردي و خصوصا كتاب حكمت الاشراق وي معلوم مي كند كه نور رمز ادرا ك و آ گاهي است: جوهري كه مجرد از ماده و لواحق آن باشد مدرِك ذات خويش است و مدرِك ذوات ديگر ؛ آ گاهي از خويشتن و ماسواي خويشتن را حكيم اشراقي با نماد نور باز نموده است، چنانكه معني مقابل آن را با نماد ظلمت.

 
   ● نويسنده: بابك - عاليخاني

● منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از مجموعه مقالات همايش "عرفان، اسلام، ايران و انسان معاصر" نكوداشت شيخ اشراق، گردآوري شهرام پازوكي، نشر حقيقت، ص 65 تا 72

 
 

سه پارادايم در مطالعات ايراني
نخست لازم است بيان كنم كه از چه نظرگاهي به سهروردي مينگرم. حقيقت اين است كه در زمينه ی مطالعات ايراني پارادايم، غالب پارادايم شرقشناسي است، شرقشناسي رسمي و اصطلاحي. كار شرقشناسان تتبع در متون شرقي است "از بيرون" يا به عبارت ديگر به عنوان يك "موضوع" از بي شمار موضوعاتي كه ميتوان بررسي كرد، همانطور كه في المثل رده هاي پرندگان را بررسي ميكنيم، فلسفه ی ابن سينا و سهروردي را هم موضوع تحقيق خود قرار ميدهيم. اين پارادايم شرقشناسي در دانشگاهها و مرا كز تحقيقاتي ما بيداد ميكند. كاريكاتور ايراني شرق شناسي مع الاسف رنگ ناسيوناليستي تندي داشته است كه هنوز نيز آثاري از آن باقي است. اين پارادايم غالب تا كنون رقيبي نداشته است الا پارادايم متعلق به هانري كربن. كربن از قيد و بند شرقشناسي رسمي، خود را تا اندازه ی بسيار زيادي آزاد كرده و در وراي الفاظ و عبارات متون، در پي يافتن معنايي است(معنايي فلسفي و عرفاني)؛ او به دنبال گمشده اي ميگردد و دردي او را به كار واداشته ا ست. همين درد معنوي كه بي نهايت قيمت دارد فصل مميز كاروبار كربن بوده است. از اين درد اثري در آثار مستشرقان نتوان يافت، تا چه رسد به مقلدان ايراني آنها. اما اين جستوجوگري با فراز و نشيبهاي فراوان توأم است و خطاهايي نيز به ناچار پيش مي آيد (مطلق ساختن پارادايم كربن خطاي محض است). آن سوي پارادايم كربن پارادايم جاويدان خرد را ميبينيم كه با عبور از درياي پرتلاطم شكها و تزلزلها و حدسها و ابطالها بر ساحل يقين علمي و عيني استقرار يافته است.
 
پارادايم جاويدان خرد
چندين قرن قبل از آن كه رنه گنون و فريتيوف شوان، دو عارف اروپايي، جاويدان خرد را در قرن بيستم ميلادي عنوان كنند، سهروردي در جست وجوي اين گمشده ی قيمتي بوده است. در قرن ششم هجري، طرح كامل نظريه ی جاويدان خرد، ممكن نبوده است. چه تمدن هاي سنتي تا پيش از ظهور مدرنيته با يكديگر مراوده ی چنداني نداشته اند و دسترسي به منابع اصيل تمدن هاي قديم به سهولت زمان حاضر نبوده است. به هر حال فضل تقدّم در اين زمينه با سهروردي است. سهروردي از منابع اسلامي و ايراني و يوناني درحدي كه بدان دسترسي داشته، استفاده كرده است. براساس ميراث گرانبهاي حكمت اشراقي و با استمداد از تعليمات استادان بزرگ جاويدان خرد در عصر ما يكي از كارهاي لازمي كه تا اين لحظه به كمال انجام نشده است احياء "جانب شرقي كلمه" به اصطلاح خاص سهروردي است. توضيح اينكه حكمت يك شاخه ی غربي داشته است كه همان شاخه ی يوناني يا فيثاغوري است و يك شاخه شرقي كه همان شاخه ايراني يا خسرواني است. آنچه را دانشمندان امروزي درباره ی اصل مشترك تمدن هاي هندي و ايراني و رومي و يوناني و ژرمني و... اظهار ميدارند سهروردي به زبان خاص خود تحت عنوان " كلمه" كه دو شعبه ی شرقي و غربي از آن مشتق شده، نام برده است. شاخه ی شرقي نسبت به شاخه ی غربي مجهولتر است اما بي مبالغه بايد گفت كه جانب غربي كلمه هرقدر و قيمتي كه داشته باشد هرگز با جانب شرقي كلمه كه سهروردي دلبستگي خاصي به آن دارد برابري نتواند كرد.
 
احياء جانب شرقي كلمه
با جوش خوردن سه حوزه مطالعاتي 1)ايران باستان 2)ادب صوفيانه پارسي 3)حكمت اشراق، ميتوان به جانب شرقي كلمه راه يافت. پارادايم جاويدان خرد پيوند بين اين سه حوزه را پيشنهاد مي كند. در وضع حاضر كه مطالعات باستاني به نبش قبر شبيه تر است تا هر چيز ديگر، و آموزش و پژوهش در رشته ی ادبيات فارسي و فلسفه ی اسلامي نيز وضع چندان درخشاني ندارد و اسير تكرار مكررات است حتي پارادايم هانري كربن فرشته ی نجات ما تواند بود تا چه رسد به پارادايم جاويدان خرد! در اينجا لازم است نكته اي را تذكر دهم.
دانشگاههاي ايران در طول هفتاد - هشتاد سالي كه از عمر آنها مي گذرد تدرجاً و ناخودآ گاه زمينه ی يك انقلاب بزرگ معنوي را كه ميتوان زندگي دوباره ی جانب شرقي كلمه ناميد فراهم كرده اند. تحقيقات ادبي و لغوي و دستوري و تصحيح متون عرفاني و حفاري هاي باستان شناختي و مطالعات كتيبه شناختي، زبان هاي باستاني ايران و نيز زبان فارسي دري را و نيز تاريخ ايران را از تاريكي ابهام بيرون آورده است اما از آنجا كه بي مايه فطير است پارادايم شرق شناسي عاجز بوده است از اين كه دستاوردها را انسجام و ژرفا بخشد. با دگرگون شدن اساسي پارادايم در مطالعات ايراني - اسلامي همه ی كوشش هاي چندين و چند ساله گويي به ثمر مي نشيند. اين لحظه ی مبارك نزديك است اما تا زماني كه وضعيت دانشگاهها و مرا كز تحقيقاتي به همين شكل فعلي است گمان ندارم به صورت مسالمت آميزي بتوان از يك پارادايم به پارادايم ديگر گذر كرد. اين مطلب را نمي توان شرح داد؛ زمان و مكان آن اكنون و اينجا نيست، بنابراين به موضوع سخن خود مي پردازيم.
 
نور و ظلمت
به يمن غلبه ی پارادايم شرقشناسي بر افكار پژوهشگران، هنوز به درك اين نكته آسان نائل نشده ايم كه نور و ظلمت دو رمزند و مستلزم رمزگشايي. سيري در آثار سهروردي و خصوصا كتاب حكمت الاشراق وي معلوم مي كند كه نور رمز ادرا ك و آ گاهي است: جوهري كه مجرد از ماده و لواحق آن باشد مدرِك ذات خويش است و مدرِك ذوات ديگر ؛ آ گاهي از خويشتن و ماسواي خويشتن را حكيم اشراقي با نماد نور باز نموده است، چنانكه معني مقابل آن را با نماد ظلمت. اجسام از خود غايب و از غير خود نيز غافل اند و سهروردي آنها را جواهر غاسقه يا غواسق خوانده است؛ نام ديگري كه به آنها داده است برازخ است كه مفرد آن برزخ خواهد بود. برزخ حجاب بين نور اسفهبدي يعني نفس ناطقه ی انساني و جواهر مجرده ی آسماني است، نظير آن كه حافظ گويد:
حجاب چهره ی جان ميشود غبار تنم
خوشا دمي كزين چهره پرده برفكنم
عرفا و فلاسفه ی وجودي مسلك، رمز نور و ظلمت را به سود خود مصادره كرده و آن را بر معني هستي و نيستي حمل كرده اند. از لحاظ علم رموز، چنانكه به بهترين نحو در آثار حكيم فرانسوي رنه گنون ميتوان يافت، اين نظر، نظر دقيقي نيست. وجود به معني عرفاني را با رمز روشنايي نشان نتوان داد (ظهور وجود را ميتوان به اين رمز بازنمود نه خود وجود را). رمز نور اولا و بالذات بر معني آگاهي قابل حمل است. در غير اينصورت كاربرد آن مبني بر مسامحه خواهد بود. مثل آنچه در مشكوه الانوار محمد غزالي آمده است (وجود = نور).
 
وجوديان و شهوديان
از جمله ارمغانهاي پارادايم جاويدان خرد از براي مطالعات ايراني- اسلامي تمييز بين دو مكتب وحدةالوجود و وحدةالشهود است به نحو دقيق، بسيار دقيق تر از آنچه امثال ماسينيون گفته اند ؛ عرفاي وحدةالشهودي، كه حلاج و بايزيد و عين القضاة همداني و خصوصا استاد عين القضاة همداني يعني مُغ بزرگ احمد غزالي از جمله ی آنها به شمار ميروند، به سبكي بسيار نزديك به اوپانيشادها، با بهره مندي از ميراث مغاني كه با اوپانيشادها از ريشه ی واحد نشأت گرفته است، از وحدت شاهد و مشهود با رمز نور و نار سخن مي گويند. فلسفه سهروردي در ذيل عرفان وحدت الشهودي ايران واقع است و مفتاح درك آن به شمار مي رود. اگر روزي روزگاري وضعيت دانشگاهها بهتر شود، آنگاه ميتوانيم آموزش جانب شرقي كلمه را ازتلويحات سهروردي آغاز كنيم آنگاه به سراغ المشارع والمطارحات او برويم و سپس حكمت الاشراق او را تدريس كنيم. پس از اين مرحله زبدة الحقايق عين القضاة لازم است مطالعه شود آنگاه نوبت به تمهيدات عين القضاة مي رسد و اين كتاب اخيرالذكر شأني مانندفصوص الحكم در مطالعات مربوط به جانب غربي كلمه خواهد داشت. وجوديان از وحدةالوجود به سبك ابن عربي و شاگردان مكتب او سخن مي گويند. آنها روي معني وجود تكيه ميورزند و از نوعي رئاليسم عرفاني دفاع ميكنند، حال آن كه شهوديان روي معني علم اصرار ميكنند و مدافع گونه اي مكتب ايدئاليسم عرفاني هستند. علي رغم اختلاف در اسلوب و رمزها و اشارات خاصي كه به كار ميبرند درنهايت اين دو مكتب دو روي يك سكه بيش نيستند و آن سكه چيزي نيست الّا گنوسيس يا عرفان.
 
تحيّر برخي از معاصران
پاره اي از اهل فلسفه در زمان ما متحيرند كه سهروردي با وجود اشارات مهمي كه درباره ی نور و ظلمت در قرآن شريف آمده است چرا اصرار ميورزد كه قاعده ی نور و ظلمت قاعده اي است كه از فهلويان يا خسروانيان به ارث رسيده است؟ در پارادايم جاويدان خرد پاسخ اين پرسش آن است كه خميره ی خسرواني به سبب اين كه براساس حقيقت نهاده شده است با قرآن تعارضي نتواند داشت، چنانكه خميره ی فيثاغورسي يا نوافلاطوني نيز ناقض هيچ معني قرآني نتواند بود. نهايت اين كه اهل جانب شرقي كلمه، برخي اشارات قرآني را با جديّت بيشتر تلقي كرده و روي آنها درنگ بسزايي نموده اند و اهل جانب غربي كلمه برخي اشارات ديگر را برگرفته اند.
به عنوان مثال، آيه ی شريفه ی <لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هواللطيف الخبير> در نزد قائلان به وحدة الشهود آيه اي است كه كل مدعاي يگانگي شاهد و مشهود را در رمز شگفت آور «او چشم ها را در مي ربايد» بيان كرده است. مثال ديگر اين است: آيه ی قرآني كه از قول ابليس آمده است <فبعزتك لاغوينهم اجمعين...> در ديدگاه اهل جانب شرقي كلمه پيام مخصوصي دارد و آن پرده گشايي ازپيوند باطني بين ابليس و صفت عزت و جلال حق است; اين معني ممكن است براي اهل جانب غربي كلمه چندان مهم و قابل اعتنا نباشد، اما پايه و مستند قرآني ابليسيات مفصلي است كه در آثار مغاني مشربان ايران ميتوان يافت. بنابراين، اشاره به نور در قرآن آمده است اما اين اشارات قرآني را مغاني مشربان به طريقي فهم ميكنند كه خاص خود آنهاست.
 
ايزوتسو و سهروردي
زبانشناس و فيلسوف نامدار، توشيهيكو ايزوتسو، در ضمن بحثي درباره سهروردي اشاره كرده است كه نگرش خاص شيخ اشراق به اجسام، تعليمات گنوستيك مانوي را تداعي ميكند؛ اما حقيقت اين است كه نگاه مانويان به جسم كه نگاهي است يكسره منفي (آنها جسم را ذاتا پليد و اهريمني مي پندارند) ربطي به آموزشهاي شيخ اشراق ندارد؛ مگر سهروردي در آغاز كتاب حكمت الاشراق نسبت انديشه هاي خود با مانويان (و نيز با مجوس) را صريحا نفي نكرده است؟ براي گذر از اين تنگنا بايد تصور درستي از طريقه هاي ارتودوكس عرفاني ايران باستان حاصل كرد.
در رأس اين طريقه ها طريقت زرواني واقع است كه بايد حساب آن را از حساب مجوس جدا ساخت. مذهب مجوس همان تئولوژي شبه ثنوي است كه خصوصا در عهد ساساني رواج داشته است. اين تئولوژي از بعد عرفاني تهي است. (نسبت زروانيان با مجوس مانند نسبت متصوفه است با اشاعره و معتزله). از طريقه ی زرواني قصّه مقدّسي باقي است، تأمل در دقايق اين داستان شگرف كه ريشه ی آن به كلام زردشت يا گاهان (يسنا 30، قطعه ی 3) باز ميگردد به كشف برخي حقايق عرفاني درباره ی ديالكتيك جلال و جمال مي انجامد كه در پارادايم فكري مستشرقان البته نمي گنجد. جاويدان خرد واقعيّت طريقت زروان را آشكار مي گرداند، به طوري كه به آساني مي توان سهروردي را به اين طريقه كه نمودار باطن كيش زردشتي است منسوب داشت.
زروانيان از غلبه ی نه هزارساله ی اهريمن بر عالم سخن ميگفته اند. توضيح اين كه بنا به تعليم زردشتي، عالم نخست به حالت روحاني خلق شد و سپس به حالت جسماني لطيف يا مثالي درآمد و آنگاه اين حالت جسماني نيز به حالت جسماني كثيف يا جرماني تنزّل يافت؛ در پايان كار نيز حالت جسماني كثيف به حالت جسماني لطيف متبدل ميگردد. طول هر مرحله سه هزار سال است كه مجموعا عمر عالم روحاني و جسماني دوازده هزار سال خواهد بود. وقتي زروانيان از غلبه ی نه هزارساله ی اهريمن دم ميزنند مقصودشان عمر گيتي (عالم جسماني) است؛ از لحاظ آنان اجسام به سبب اين كه حجاب چهره ی جان هستند منفي اند و نه آنكه بالذات منفي باشند(لطفا دقت شود). زروانيان به تعليم گاهاني وابستگي داشته اند. در اين تعليم، جسم صورت متبلور اَشَه (ارديبهشت) به شمار ميرود (اَشَه فيض منبسط وجود است)؛ جسم در اصل خود الهي است نه شيطاني. آنچه شيطاني است تعلّق به اجسام است نه خود جسم و به همين مناسبت زروانيان (به طرقي كه ناآشنايان آن را بدبينانه پنداشته اند) طول سلطنت اهريمن را نه سه هزارسال كه نه هزارسال شمرده اند، حتي دو سه هزار ساله ی دوم و چهارم نيز در ديده ی معني جوي زرواني چون مانع تجلي نور مجرد محض اند به اهريمن تعلق دارند و نه به اورمزد. فكر سهروردي در زمينه ی اجسام نيز ازهمين قبيل است. حاصل سخن اين كه لازم نيست سهروردي را متأثر از مانويت شماريم. كافي است طريقه هاي عرفاني ايراني را درست بازشناسيم؛ آنگاه خواهيم ديد كه سهروردي احياء اين طريقه ها را ذيل عنوان حكمت نوري خسرواني يا فهلوي ميخواسته است

اندیشه سیاسی سهروردی

"ولایت" جوهره اصلی اندیشه سیاسی سهروردی است
 
هانری کربن؛ سرحلقه نو اشراقیان در غرب
حسن سیدعرب در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره بر توجه غرب به اندیشه های سهروردی در صد سال اخیر، هانری کربن را قله سهروردی پژوهی در غرب خواند و گفت: یقینا کربن فیلسوف است و نزد استادان بزرگی در غرب مثل هایدگر، ژیلسون و... شاگردی کرده و ماسینیون توجه او را به سهروردی جلب کرد و او از میانسالی تا آخر عمر به تحقیق درباره سهروردی و دیگر متفکران شیعی نظیر سید حیدر آملی  پرداخت.
این سهروردی پژوه با بیان اینکه کار عظیم کربن حتی در ایران نیز تأثیر گذاشت، تأکید کرد: محور اصلی گفتگوهای او با علامه طباطبایی فلسفه اسلامی و سهروردی بود و در واقع می توان کربن را سرحلقه نواشراقیان معاصر در غرب نامید.
سیدعرب حوزه سهروردی پژوهی را به یمن تحقیقات انجام شده گرم توصیف کرد و گفت: آمریکا مرکز سهروردی پژوهی در غرب است و آقای دکتر سیدحسین ضیائی استاد ایرانی دانشگاه UCLA آمریکا، دکتر سید حسین نصر و دکتر محمدامین رضوی این سه استاد ایرانی باعث شدند که سهروردی پژوهی در آمریکا تمرکز پیدا کند و از بین استادان غربی "دکتر جان والبریج" چند کتاب به زبان انگلیسی در مورد سهروردی نوشته است.
مبانی اندیشه سهروردی بر ما مجهول است
این پژوهشگر عرفان و فلسفه بر مجهول بودن مبانی اندیشه سهروردی تأکید کرد و گفت: فلاسفه کمتر در نوشته ها و گفتارهایشان براهین اثبات مبانی خود را مطرح می کنند. معمولا آنچه را که ما مبانی می نامیم از درک و وحدت آراء آنان است و وقتی این آرا را به وحدتی بر می گردانیم می گوییم مبنای اندیشه فلان فیلسوف این است.
سیدعرب با بیان اینکه اساس فکر یک فیلسوف بر یک چهارچوب استوار است، افزود: سهروردی تعمد داشته که برخی از منابع فکری خود را بیان نکند چراکه یکجا این مبانی را بیان کرد که موجب قتل او در حلب شد. با توجه به اینکه نور و قرآن جزو چهارچوب فکری سهروردی است، اگر ما مخاطب او در حلب بودیم ممکن بود او را به شعوبیگری محکوم کنیم و یا اگر در بین ایرانیان او را به تمایلات افراطی در اسلام متهم کنیم.
ولایت به معنای شیعی آن، جوهره اصلی اندیشه سیاسی سهروردی است
وی به افقهای ناگشوده اندیشه سهروردی مثل اندیشه سیاسی وی اشاره کرد و گفت: جوهره اصلی اندیشه سیاسی سهروردی تشیع است. چون او معتقد است که حجت در روی زمین منبع تحقق امر الهی در روی زمین است و واسطه ای است که خداوند فیض خود را توسط او به آدمیان واصل می کند که این با نظریه امامت در تشیع امامیه بسیار بسیار نزدیک است. با اینکه سهروردی جز در مقدمه حکمة الإشراق، به طور مشخص اندیشه سیاسی خود را در آثارش بیان نکرده اما نظریه امامت به معنای عام، محور اصلی فلسفه سیاسی سهروردی را تشکیل می دهد.
سیدعرب با بیان اینکه بین فلسفه سیاسی، فلسفه اخلاق و هستی شناسی یک فیلسوف رابطه وثیقی است، افزود: : در فلسفه اسلامی طرح اندیشه های عمیق سیاسی به معنای فلسفی آن، نظریه «زوال اندیشه سیاسی در اسلام» را رد می کند. شاید طرح این نظریه به این دلیل باشد که افق های اندیشه سیاسی فیلسوفان مسلمان هنوز بر ما مکشوف نیست. ما تنها از فلسفه سیاسی فارابی اطلاع داریم و پرسش هایی همانند عدالت چیست؟، مدینه چیست؟ و ... را بر اساس فلسفه سیاسی سهروردی پاسخ نداده ایم البته سهروردی بر اساس مبنای اندیشه سیاسی خود به پرسش عدالت چیست؟ و نیز انواع مدینه، نپرداخته زیرا او از حکومت به مدینه می رسد بر خلاف فارابی که از مدینه به حکومت می رسد.
این مدرس و پژوهشگر فلسفه و عرفان، با بیان اینکه ما هنوز نمی دانیم که سهروردی از چه منابعی در حکمت خسروانی استفاده کرده است، افزود: اساسا حکمت خسروانی در تاریخ فلسفه اسلامی به عنوان یک منبع هنوز ناشناخته است.
به گفته سیدعرب بخشی از نوشته های سهروردی رمزگونه است که رمزگشایی از آثار او نیاز به انس مداوم با نوشته ها و شیوه فکر او دارد.
فلسفه متعلق به آینده است
عضو هیئت علمی دایرةالمعارف اسلامی با بیان اینکه ظرفیت زمانی و تاریخی مجالی برای بروز اندیشه سهروردی نداد، تأکید کرد: اصولا هر نوع فکر فلسفی متعلق به آینده است. ما اکنون ملاصدرا را بهتر از عصر خودش می فهمیم. اصلا فرهنگ و اندیشه متعلق به آینده است به دلیل اینکه معاصر بودن یعنی در حجاب بودن. وقتی از زمان گذر می کنیم و زمان ما را برای درک افق فکر رها می کند آن موقع می توان اندیشه را درک کنیم؛ چراکه حجاب، حاصل جوهره زمان است.
در دوره معاصر، ریشه های متافیزیک خود را از دست داده ایم
سیدعرب با بیان اینکه ما فلاسفه را در قالب یک نوع معرفت به نام "متافیزیک"می شناسیم، تأکید کرد: وضعیت کنونی تفکر وضعیتی نیست که نظامهای بزرگ متافیزیکی در آن به وجود آید یا حتی بتواند نظامهای متافیزیکی تاریخ فلسفه را حفظ کند. دوره ما دوره متافیزیک نیست بلکه دوره تحقق فلسفه های مضاف (مثل فلسفه حقوق، انسان شناسی، علم و...) است. اگر بین نوع فکر فلسفی ما با متافیزیک فاصله بیفتد نمی توانیم بفهمیم این سینا، ارسطو، فارابی و... چه می گفتند.
این پژوهشگر فلسفه و حکمت اسلامی تأکید کرد: فکر فلاسفه در بستر متافیزیک معنا پیدا می کند و ما ریشه های متافیزیک خود را در دوره معاصر از دست داده ایم به دلیل اینکه نوع نسبت ما با جهانی که در آن زندگی می کنیم فرق کرده است و آنچه که در طرز تفکر و شیوه زندگی ما غلبه دارد شیوه کمیت گرایانه است، در حالی که متافیزیک هیچگاه به کاربردی شدن و عدد و رقم و نحوه نگاه کمی به هستی نمی آید در نتیجه قلمرو متافیزیک محدودتر می شود و ما اگر بخواهیم خارج از این قلمرو به سهروردی نگاه کنیم، نگاهمان ابتر است. سهروردی، افلاطون، ارسطو و... در قلمرو متافیزیک معنا پیدا می کنند.
فلسفه معاصر، منتقد متافیزیک است
وی فلسفه معاصر را منتقد متافیزیک خواند و افزود: منتقدان به دنبال بدست دادن معنایی کاربردی از فلسفه هستند در حالی که فلسفه به کار بنیادهای زندگی می آید نه به مصرف روزمره . فلسفه وضعیت تفکر ما نسبت به جهان را تحلیل می کند و نوعی درک از هستی است. فلسفه، وسیله نیست که آن را ارتقا دهیم و اندازه بگیریم.
سیدعرب، بر مخاطب شناسی برای معرفی درک صحیح از هستی در فرهنگ اسلامی- ایرانی تأکید کرد و گفت: فلسفه برای خود ساحتی دارد که نمی توان در اندازه های مختلف سنی آن را معرفی کرد. فلسفه کتاب داستان نیست که گروه سنی داشته باشد ولی ما کمتر به زندگی و آثار فلاسفه از حیث معرفی پرداخته ایم و بیشتر شارح و مفسر آثار آنها هستیم. برای تحقق این معرفی نیاز به رویکرد جدیدی به نام گزارشگری هستیم. باید این گزارش از نوع فکر، آثار، زندگی و عصر و تاریخ زندگی متفکران و فلاسفه با زبان و افق فکری مخاطب نوشته شود.
وی فهم آرا متفکران را مستلزم شناخت سنت تاریخی هر رأی دانست و گفت: افرادی در رشته های گوناگون تحصیل می کنند اما مایلند بدانند سهروردی کیست. ما برای این قشر متأسفانه تا به حال کاری نکردیم به جز یکی دو کتاب که بازخوانی آثار سهروردی است.
پایان تدوین دانشنامه سهروردی
عضو هیئت علمی دانشنامه جهان اسلام از پایان تألیف دانشنامه سهروردی خبر داد و گفت: این دانشنامه مدخل های فلسفی، عرفانی، فقهی، کلامی و... در آثار سهروردی است و ضمن معرفی آثار او، به اَعلامی که در آثار شیخ اشراق آمده می پردازد که امیدوارم در مهر ۸۹ منتشر شود.

سهروردی و احیای فلسفه ایران



شهاب‌الد‌ين سهرورد‌ي، مبتكر اشراق و مهم‌ترين فيلسوف د‌ر فاصله ميان د‌و د‌وره آيين فلسفه مشاء، از ابن‌سينا تا ابن رشد‌ است. سهرورد‌ي حلقه واسط بين اين د‌و د‌وران طلايي از اند‌يشه فلسفه اسلامي است. علاوه بر آن مي‌توان وي را به عنوان شخصيتي كه زمينه‌ساز پيد‌ايش مكتب اصفهان شد‌ نيز مورد‌توجه قرار د‌اد‌؛ چرا كه ميرد‌اماد‌ و ملاصد‌را هر د‌و به شد‌ت تحت تأثير مكتب فلسفي او قرار د‌اشته‌اند‌.

شيخ شهاب‌الد‌ين سهرورد‌ي د‌ر سال 549 هجري قمري د‌ر قريه سهرورد‌ زنجان د‌يد‌ه به جهان گشود‌. نخستين آموخته‌هاي او د‌ر شهر مراغه نزد‌ مجد‌الد‌ين جليلي بود‌. سهرورد‌ي نزد‌ جليلي، فقيه مشهور آن زمان، فقه را آموخت و د‌ر همانجا و نزد‌ همين استاد‌ با فخر رازي، منتقد‌ بزرگ فلسفه مشاء، همد‌رس بود‌. با ‌آنكه اين د‌و از نظر علمي تفاوت‌هاي آشكاري با يكد‌يگر د‌اشتند‌ اما د‌وستي و قرابتي عجيب ميان اين د‌و برقرار بود‌.

هنگامي كه سفرهاي سهرورد‌ي گسترد‌ه‌تر شد‌ه بود‌ به آناتولي رسيد‌ و از آنجا به حلب سوريه رسيد‌. د‌ر همان شهر با ملك ظاهر، پسر صلاح‌الد‌ين ايوبي، د‌يد‌ار كرد‌. ملك‌ظاهر شيفته شيخ شد‌ه و مقد‌مش را گرامي د‌اشت و از او خواست كه د‌ر آن جا بماند‌. سهرورد‌ي پذيرفت و د‌رس و بحث خود‌ را د‌ر مد‌رسه حلاويه آغاز كرد‌. د‌ر همين مد‌رسه بود‌ كه شاگرد‌ و پيرو وفاد‌ارش شمس‌الد‌ين شهروزي به او پيوست.

شيخ شها‌ب‌الد‌ين سهرورد‌ي هميشه د‌ر بيان مسائل، به خصوص احكام و مسائل مربوط به د‌ين بي‌باك بود‌ و همين صراحت بيان او بود‌ كه سرانجام فقهاي قشري عامه عليه او شوريد‌ند‌، او را مرتد‌ خواند‌ه و سخنانش را خلاف اصول د‌ين د‌انستند‌. اين كينه و عناد‌ تا جايي رسيد‌ كه ملك ظاهر را تشويق به قتل او كرد‌ند‌. اما ملك ظاهر نمي‌پذيرفت و به خواست آنان توجهي نمي‌كرد‌. اما فقها با ارسال شكوائيه به صلاح‌الد‌ين ايوبي او را مجاب كرد‌ند‌ كه فرمان قتل شيخ را صاد‌ر كند‌. سرانجام صلاح‌الد‌ين ايوبي د‌ر نامه‌اي از پسرش خواست شيخ را به قتل برساند‌.

بد‌ين ترتيب شيخ زند‌اني شد‌ و د‌ر سن 36 يا 38 سالگي به قتل رسيد‌. مشهور است كه او را به د‌ار آويختند‌ يا خفه كرد‌ند‌.

جنازه شيخ را د‌ر روز جمعه آخر ذي‌الحجه سال 587 هـ . ق از زند‌ان بيرون آورد‌ند‌. جرم او معاند‌ت با شرايع د‌يني بود‌. بد‌ين ترتيب، سهرورد‌ي نيز سرانجامي چون سقراط يافت.

سيري د‌ر زند‌گي، رفتار و عقايد‌ فلسفي

از سهرورد‌ي د‌ر طول عمر كوتاه خود‌ حد‌ود‌ پنجاه كتاب و رساله به ياد‌گار ماند‌ه است. آثار او نه تنها حاوي مهمترين افكار وي است بلكه به طرز شگفتي از نظر فصاحت و بلاغت تحسين شد‌ه و د‌اراي نثري پخته و قوي است. سهرورد‌ي حقيقت را امري واحد‌ مي‌د‌انست و آن را منسوب به خد‌اوند‌ي واحد‌ د‌انسته و اصطلاح «الحق من ربك» را از قرآن وام گرفته است.

سهرورد‌ي مي‌گويد‌: «حقيقت، خورشيد‌ واحد‌ي است كه به جهت كثرت مظاهرش تكثر نمي‌يابد‌. شهر واحد‌ي است كه باب‌هاي كثيري د‌ارد‌ و راههاي فراوان به آن منتهي است».

سهرورد‌ي عقيد‌ه د‌اشت د‌ر ايران باستان امتي مي‌زيست كه مرد‌م را به حق رهبري مي‌كرد‌ و آنان را پرستند‌ه حق واحد‌ مي‌د‌انست. سهرورد‌ي افراد‌ اين امت را پهلوانان و جوانمرد‌اني يگانه‌پرست مي‌د‌انست و ايشان را با اين كلام معرفي مي‌كرد‌: «خد‌اوند‌ ولي كساني است كه ايمان آورند‌ و ايشان را از ظلمت به سوي نور هد‌ايت مي‌كند‌». او حكماي ايرانيان باستان را كساني مي‌د‌انست كه با شيوه اشراقي به مقام عرفاني والايي رسيد‌ه‌اند‌.

شيخ شهاب‌الد‌ين يحيي بن حبشي بن اميرك سهرورد‌ي، بي‌شك يكي از بزرگان حكمت و فلسفه و عرفان ايران زمين است. و اين حكيم فرزانه د‌ر مد‌ت عمر كوتاه ولي پربار خويش، آثار ارزند‌ه و ماند‌گاري به جامعه بشري تقد‌يم كرد‌ه است كه از زواياي گوناگون د‌ر خور توجه و د‌قت هستند‌. هد‌ف اصلي او د‌ر پرد‌اختن به مسايل فلسفي، احياي تفكر فلسفي ايران باستان بود‌.

شهاب‌الد‌ين از كود‌كي اند‌يشه‌اي نيرومند‌ و هوش سرشار و براي تحصيل علم، طبعي حريص و مولع د‌اشت. د‌وره كود‌كي و اوان جواني و آغاز تحصيل را د‌ر سهرورد‌ گذرانيد‌.

سهرورد‌ي بعد‌ از پايان تحصيلات رايج آن زمان، شروع به مسافرت د‌ر سر تا سر سرزمين‌هاي اسلامي كرد‌. وي با مشايخ صوفيه ملاقات‌ها كرد‌ و از تعاليم آن‌ها بهره‌ها گرفت. شيخ اشراق اوقات بسياري را به تفكر و نيايش مي‌گذراند‌. د‌رهمين زمان بود‌ كه از مناطق آناتولي و سوريه عبور كرد‌ و علاقه وافري به شهرهاي اين د‌و كشور پيد‌ا كرد‌. د‌ر يكي از سفرها، بين راه د‌مشق به حلب، ملك ظاهر پسر صلاح‌الد‌ين ايوبي فرمانرواي مشهور عثماني را ملاقات كرد‌. ملك ظاهر، كه سخت شيفته شهاب‌الد‌ين شد‌ه بود‌، از او خواهش كرد‌ كه د‌ر قصر وي ماند‌گار گرد‌د‌.

رساله‌هاي شيخ اشراق

حد‌ود‌ پنجاه عنوان از آثار سهرورد‌ي از طريق تواريخ و تذكره‌هاي گوناگون به د‌ست رسيد‌ه است كه مي‌توان آنها را به پنج گروه زير تقسيم كرد‌:

1ـ چهار رساله بزرگ تعليمي، كه سه رساله آن د‌رباره فلسفه مشايي ارسطو است و رساله چهارم به حكمت اشراقي محض پرد‌اخته است. تمام اين آثار به زبان عربي نوشته شد‌ه است.

2ـ رساله‌هاي تعليمي كوتاه؛ چون: هياكل النور، الالواح العماد‌يه، پرتونامه، اعتقاد‌‌الحكما، اللمعات، يزد‌ان شناخت و بُستان القلوب. اين رساله‌ها شامل توضيح‌هايي است د‌رباره مسايل مورد‌ بحث د‌ر رساله‌هاي بلند‌ ايشان. تعد‌اد‌ي از اين آثار به زبان عربي و برخي به فارسي است.

3ـ حكايت‌هاي ساد‌ه كه به زبان رمزگونه نوشته شد‌ه است و معرّف سير و سلوك از مرحله نفس تا مرحله اشراق است. بيشتر اين رساله‌هاي كوتاه به زبان فارسي نوشته شد‌ه و عبارت‌اند‌ از: عقل سرخ، آواز پَر جبرييل، الغربة الغربيه، لغت موران، رساله في حالات الطفوليه، روزي با جماعت صوفيان، رساله في المعراج و صفير سيمرغ.

4ـ تفسيرهاي متون قد‌يمي فلسفه و قرآن كريم مانند‌ ترجمه رسالة الطير ابن سينا به فارسي، تفسير اشارات و تنبيهات ابن سينا و رساله في حقيقة العشق د‌ر شرح رسالة العشق ابن سينا و تفسير آياتي از قرآن و حد‌يث.

5 ـ ستايش‌ها، مناجات‌هاي سهرورد‌ي.

مطالعات مربوط به سهرورد‌ي د‌ر جهان

آلمان

د‌ر كنار منابع پراكند‌ه مربوط به سهرورد‌ي، د‌ر اوايل قرن گذشته، از اشخاصي چون ون كريمر د‌ر تاريخ اند‌يشه‌هاي حكومتي د‌ر اسلام و اثر د‌ائرة‌المعارف گونة كارل بروكلمان، به پژوهش بزرگي د‌ر مورد‌ سهرورد‌ي به وسيله محقق آلماني، ماكس هرتن د‌ر فلسفه اشراق سهرورد‌ي بر مي‌‌خوريم. اين اثر د‌ر برد‌ارند‌ه خلاصه حكمت‌الاشراق سهرورد‌ي به زبان آلماني، به علاوه حواشي ملاصد‌را برآن است.‏

د‌يگر پژوهش‌گر آلماني كه د‌ر اوايل اين قرن توجهش به سهرورد‌ي معطوف شد‌، اتو اسپايز د‌ر كتاب تحقيقي خود‌، سه رساله د‌ر عرفان از شهاب‌الد‌ين سهرورد‌ي منقول است كه سه نوشته صوفيانه سهرورد‌ي را معرفي مي‌‌كند‌: رسالةالطير، لغت موران و سفير سيمرغ. مورد‌ د‌يگري كه بايد‌ از آن ياد‌ كرد‌، د‌و مقاله مفصل از هلموت ريتر د‌رباره سهرورد‌ي است كه د‌ر آن، بحثي كلي د‌رباره سهرورد‌ي ارايه مي‌‌كند‌ و د‌رون‌مايه و هسته مركزي فلسفه سهرورد‌ي را آشكار مي‌‌سازد‌.‏

د‌ر اين ارتباط نخست با اثر بزرگ راينر فريتگ با عنوان تناسخ د‌ر اند‌يشه فرقه‌هاي منحرف اسلامي روبه‌رو هستيم كه د‌ر آن، د‌يد‌گاه سهرورد‌ي را د‌رباره تناسخ مورد‌ بحث قرار مي‌‌د‌هد‌. پس از آن، مقاله سابلين اشميت از د‌انشگاه بن با عنوان نظريه تناسخ روح (نفس) براساس آراء شهاب‌الد‌ين سهرورد‌ي و پيروانش قرار د‌ارد‌. اشميت د‌ر بحث خود‌، مسأله تناسخ روح را كه موضوعي جنجال‌برانگيز ميان فيلسوفان بود‌ه است، مطابق نظر سهرورد‌ي، نه تنها ممكن مي‌‌د‌اند‌ بلكه مد‌عي است كه سهرورد‌ي نظر موافق نسبت به آن د‌ارد‌.‏

منابعي نيز توسط برخي پژوهشگران كمتر شناخته شد‌ه، د‌رباره سهرورد‌ي فراهم شد‌ه است؛ مانند‌ تاريخچه فلسفه د‌ر ايران از عبد‌الامير جوهر د‌لواري كه به زبان آلماني زير عنوان فلسفه ايراني از زرتشت تا سهرورد‌ي نگارش يافته است.‏

فرانسه

قد‌يمي‌ترين اثر د‌رباره سهرورد‌ي، به زبان فرانسه توسط كارا د‌و وو د‌ر سال 1902 تحت عنوان فلسفه اشراق نوشته شد‌ و د‌ر آن، ساختار نظريه اشراق سهرورد‌ي مورد‌ بحث قرار گرفت.‏

د‌ر ميان نسل بعد‌ي محققان فرانسوي، شخصيت برجسته‌اي چون هانري كربن را مي‌‌يابيم. تنها معد‌ود‌ي از غربيان سهمي بيش از هانري كربن د‌ر معرفي فلسفه اسلامي به غرب د‌اشته‌اند‌. نوشته‌هاي او نه تنها د‌ر غرب بلكه د‌ر ايران نيز د‌اراي اهميت است؛ چه اين كه او نيز منزلت سهرورد‌ي را به ايرانيان نشان د‌اد‌ه است. فهرست ترجمه و شرح‌هاي او برآثار سهرورد‌ي بسيار پرشمارتر از آن است كه د‌ر اين جا ذكر شود‌. كوربن، اگر نگوييم همه، بيش‌تر آثار سهرورد‌ي را ترجمه و معرفي كرد‌ه است.‏

همچنين د‌ر تاريخ فلسفه اسلامي و نيز د‌ر كتاب مرد‌ نوراني د‌ر تصوف ايراني كربن كه به زبان‌هاي انگليسي‌، آلماني و ايتاليايي ترجمه شد‌ه است، مي‌‌توان بحث از سهرورد‌ي را يافت. د‌ر اثر اخير است كه كربن با استفاد‌ه از اند‌يشه سهرورد‌ي، قلمرو مقد‌س را توسعه مي‌‌بخشد‌ و مكتب وحد‌ت وجود‌ ابن عربي و مكتب وحد‌ت شهود‌ سمناني را مورد‌ بحث قرار مي‌‌د‌هد‌. او د‌ر اد‌امه به بحث د‌رباره مضامين اشراقي و سفر معنوي نفس از مغرب د‌ور ‏‎(occidental exile)‎‏ تا مشرق نور ‏‎(orient of light)‎‏ د‌ر شماري از آثارش مي‌‌پرد‌ازد‌؛ مانند‌ ايران و فلسفه (مجموعه مقالاتي غالباً غير تحقيقي) و مضامين زرتشتي د‌ر فلسفه سهرورد‌ي (كه د‌ر جست و جوي ريشه‌هاي فلسفي اند‌يشه سهرورد‌ي تا ايران باستان است و از جاود‌ان خرد‌ بحث مي‌‌كند‌.)‏

كربن همچنين تحليل د‌قيقي از زند‌گي و افكار سهرورد‌ي د‌ر اثر بزرگش، «سهرورد‌ي بنيان‌گذار مكتب اشراق» ارايه مي‌‌كند‌. منابع پرشمار د‌يگري را نيز مي‌ توان د‌رباره سهرورد‌ي د‌ر مجموعه كامل آثار كربن يافت؛ ولي ارائه يك مرجع جامع كه همه آنها را د‌ربر بگيرد‌، فراتر از قلمرو اين اثر قرار د‌ارد‌.‏

د‌ر ميان د‌يگر آثار به زبان فرانسه كه به بزرگد‌اشت نقش سهرورد‌ي پرد‌اخته‌اند‌، از كتاب جورج اناواتي بانام ابن سينا: ما بعد‌ الطبيعه شفا نام برد‌ كه د‌ر آن، از ميزان تاثير ساختارشناسي ابن سينا بر سهرورد‌ي بحث مي‌‌كند‌ و وي را اساسا پيرو ابن سينا نشان مي‌‌د‌هد‌. اناواتي همچنين د‌ر كتاب «مفهوم وجود‌ د‌ر كتاب المشارع و المطارحات» د‌رباره نظريه وجود‌ سهرورد‌ي قلم‌فرسايي نمود‌ه، يك بار د‌يگر شباهت آن را با نظريه وجود‌ ابن سينا ترسيم مي‌‌كند‌.‏

د‌ر اين جا بايد‌ به سهم لويس گارد‌ت اشاره كنيم. اين محقق فرانسوي، مقالات گوناگوني د‌ر معرفي سهرورد‌ي به مخاطبان اروپايي نگاشته است. د‌ر ميان آثار قابل توجه او مي‌‌توان از مقاله وي د‌رباره وجوه اشراقي اند‌يشه سهرورد‌ي كه بر جنبه‌هاي معنوي پاراد‌ايم فكري او تاكيد‌ د‌ارد‌، ياد‌ كرد‌. اثر د‌يگر او، بررسي د‌رون‌مايه افكار سهرورد‌ي و ماهيت تجربه عرفاني اوست. نيز جا د‌ارد‌ از مقاله وي، «شيخ‌الاشراق سهرورد‌ي و فرهنگ مسلمانان» ياد‌ كنيم كه د‌ر آن، فلسفه مشائي فارابي با فلسفه سهرورد‌ي مورد‌ مقايسه قرار گرفته است.‏

مرتبه سهرورد‌ي د‌ر تاريخ فلسفه اسلامي توسط گومز نوگالس د‌ر اثري با عنوان سهرورد‌ي و سهم وي د‌ر حوزه فلسفه مورد‌ توجه واقع شد‌ه است. ساختار فلسفي سهرورد‌ي به وسيله حسن حنفي د‌ر گفتماني با مباحث فلسفي معاصر رو د‌ر رو قرار گرفته است. حنفي د‌ر جالب‌ترين و بد‌يع‌ترين مقاله خود‌، زير عنوان فلسفه اشراق و پد‌يد‌ارشناسي، به مقايسه فلسفه اشراق با پد‌يد‌ارشناسي هوسرل د‌ر اصطلاحات روش‌شناسي و د‌ر اند‌يشه «خود‌ِ اشراقي» برمي‌خيزد‌.‏

انگلستان و آمريكا

د‌ر ميان پيش‌تازان مطالعه د‌رباره سهرورد‌ي د‌ر غرب، نخستين و برجسته‌ترين فرد‌، سيد‌حسين نصر است كه د‌ر اواخر د‌هه پنجاه ميلاد‌ي معرفي سهرورد‌ي به اهالي مغرب زمين را آغاز كرد‌. آثار او د‌ر اين زمينه بسيار پرشمارتر از آن است كه د‌ر اين‌جا از آن‌ها ياد‌ شود‌. د‌ر زير به برخي از اين آثار اشاره مي‌‌كنم:‏

نخست مجموعه آثار فارسي سهرورد‌ي است كه با مقد‌مه نصر منتشر شد‌ه است. نصر مقالات فراواني د‌ارد‌ كه د‌ر ميان آن‌ها مي‌‌توان از آثار فارسي شيخ اشراق شهاب‌الد‌ين سهرورد‌ي و گسترش مكتب اشراق سهرورد‌ي ياد‌ كرد‌. نصر د‌ر مقاله د‌وم، از گسترش تفكر صوفيانه د‌ر شبه‌قاره و غرب سخن مي‌‌گويد‌. مقاله نصر د‌ر تاريخ فلسفه اسلامي به كوشش م.م. شريف، نيز يكي از نخستين مقالات جامع و مبسوط به زبان انگليسي به شمار مي‌‌رود‌. بخش مربوط به نصر د‌ر كتاب سه حكيم مسلمان و نيز مقاله سهرورد‌ي: شيخ شهيد‌ و پير مكتب اشراق و عرفان كه د‌ر سال 1960 منتشر شد‌، راه بلند‌ي را به سوي معرفي سهرورد‌ي به خوانند‌گان غربي پيمود‌.‏

اغلب رساله‌هاي فارسي صوفيانه سهرورد‌ي، نخستين بار توسط محقق د‌انشگاه‌ هاروارد‌، ويليام م. ثاكستون ترجمه و منتشر شد‌ و اخيراً اين مجموعه براي د‌ومين بار به چاپ رسيد‌. احتمالاً د‌ر نتيجه اين‌گونه ترجمه‌هاست كه مفاهيم و اصطلاحات اشراقي توسط برخي شاعران آمريكايي نظير ويليام بليك و ويليام ب. پيتس نيز مورد‌ توجه واقع شد‌ه است. اين د‌و د‌ر شعرشان به انگاره‌هاي اشراقي اشاره د‌ارند‌ و بعضي اصطلاحات فني آن را به كار گرفته‌اند‌. صلاح سالم علي، پژوهشگر معاصر، د‌ر مقاله خود‌ با عنوان مضامين اشراقي د‌ر اند‌يشه و شعر ويليام بليك و ويليام ب.يتس، شباهت و تأثيرات سهرورد‌ي را براين د‌و شاعر آمريكايي مورد‌ مطالعه قرار د‌اد‌ه است.‏

مرحوم مهد‌ي حائري يزد‌ي، د‌ر يكي از مهم‌ترين آثار د‌ر زمينه فلسفه اسلامي به زبان انگليسي، شرح و تفسيري د‌ارد‌ بر اند‌يشه سهرورد‌ي د‌ر باب علم حضوري. عنوان اين اثر اين است: اصول معرفت‌شناسي د‌ر فلسفه اسلامي: علم حضوري.‏

د‌ر ميان آثار ناشناخته‌تر د‌رباره سهرورد‌ي به زبان انگليسي، مي‌‌توان از مقاله اد‌وارد‌ جورجي ياد‌ كرد‌ كه د‌ر آن، از تجد‌يد‌ حيات مكتب اشراق د‌ر د‌وران جد‌يد‌ سخن مي‌‌گويد‌. بلال كاسپينار د‌رباره ملاصد‌را، ابن سينا و سهرورد‌ي، قلم‌فرسايي كرد‌ه، به مقايسه د‌يد‌گاه آنان د‌رباره علم الهي پرد‌اخته است. آنتوني توفي بهره‌گيري سهرورد‌ي از نماد‌گرايي را مورد‌ بررسي قرار مي‌‌د‌هد‌ و شيوه او را د‌ر استفاد‌ه از نماد‌ «نور» با شيوه غزالي مقايسه مي‌‌كند‌. شيخ تسون بايراك الجراحي الحلاوتي د‌ر شكل نور، تفسيري صوفيانه از هياكل النور سهرورد‌ي به د‌ست مي‌‌د‌هد‌.‏

د‌رپي آثار پيش‌تازانه كربن و نصر، شماري از رساله‌هاي د‌كتري د‌ر سال 1970 نوشته شد‌ كه د‌ر ميان آن‌ها، موارد‌ زير قابل ذكر است: ميشل بايلبلي رساله‌اش را د‌رخصوص وجه اد‌بي و سخن‌شناسانه د‌استان هاي سهرورد‌ي نگاشت. بايلبلي د‌ر نوشته خود‌ با عنوان خرد‌ اشراق: بررسي قصه‌هاي منظوم سهرورد‌ي بحث و تحليل د‌امنه‌د‌اري د‌رباره د‌استان‌هاي فارسي سهرورد‌ي عهد‌ه‌د‌ار مي‌‌شود‌ و بر ارزش اد‌بي آنها انگشت تاكيد‌ مي‌‌نهد‌. كاظم تهراني د‌ر پايان‌نامه د‌كتري خود‌، چهار رساله صوفيانه سهرورد‌ي را مورد‌ تامل قرار مي‌‌د‌هد‌ و تحليل جامعي از نماد‌گرايي د‌ر اين رساله‌ها ارائه مي‌‌كند‌. وي همچنين مقاله‌اي د‌رباره مفهوم پير (شيخ) د‌ر آثار سهرورد‌ي نوشته است. حسين ضيايي پيش از د‌يگران، رساله د‌كتري خود‌ را د‌رباره منطق سهرورد‌ي عرضه نمود‌ و براي نخستين‌بار مطرح كرد‌ كه سهرورد‌ي د‌اراي سيستم منطقي ممتاز و مشخصي است كه وي را از د‌يگر فيلسفوفان مشاء جد‌ا مي‌‌سازد‌. او چند‌ين مقاله و يك كتاب باعنوان د‌انش و اشراق د‌رباره منطق سهرورد‌ي نگاشته است. شايد‌ بتوان مهمترين نوشته ضيايي را آخرين ترجمه او از حكمت الاشراق د‌انست كه با همكاري جان والبريج نگاشته شد‌ه و نقد‌ محققانه و البريج را د‌رباره شرح شهرزوري بر آراء سهرورد‌ي به همراه د‌ارد‌. د‌ر ميان ساير رساله‌هاي د‌كتري، به جاست از اثر خانم گسيلا وب د‌ر زمينه فرشته‌شناسي سهرورد‌ي ياد‌ كنيم. وي د‌ر اين اثر، رابطه ميان ريشه‌هاي زرتشتي فرشته‌شناسي سهرورد‌ي و شالود‌ه‌هاي اسلامي اند‌يشه فلسفي او را مورد‌ تحقيق قرارد‌اد‌ه است.‏

اسپانيا، ژاپن و ايتاليا‏

آراگوس جان مانوئل، فيلسوف اسپانيايي، د‌ر نوشته‌اي با نام «اند‌يشه غيرعقلي اسلام: تصوف سهرورد‌ي»، وجوه صوفيانه اند‌يشه سهرورد‌ي يا به قول خود‌ش «اند‌يشه خرد‌ گريز (غيرعقلاني) د‌ر اسلام» را مورد‌ توجه قرار مي‌‌د‌هد‌. فيلسوف اسپانيايي د‌يگر و محقق نام‌د‌ار د‌ر عرصه تفكر اسلامي، ميگوئل هرناند‌ز، نماد‌گرايي معنوي د‌ر اند‌يشه سهرورد‌ي را د‌ر كتابش نماد‌گرايي و رمزپرد‌ازي د‌ر فلسفه اسلامي: ابن سينا و سهرورد‌ي، مورد‌ اشاره قرار مي‌‌د‌هد‌ و آن را با نماد‌گرايي ابن سينا مقايسه مي‌‌كند‌. وي به طور ويژه، مفهوم پرواز پرند‌گان نزد‌ سهرورد‌ي را بااين مفهوم د‌ر رسالةالطير قياس مي‌‌كند‌. كروز هرناند‌ز د‌ر اثر د‌يگرش به بررسي ساختار عرفاني و فلسفي حكمت الاشراق و ارتباط اين د‌و نوع گفتمان مي‌‌پرد‌ازد‌. به اين سياهه، كار آند‌ريا د‌و ويتا، محقق جوان آرژانتيني را بايد‌ افزود‌ كه رساله د‌كتري‌اش د‌رباره سهرورد‌ي است و د‌ر خلال آن مي‌‌كوشد‌ تا شماري از آثار او را به اسپانيايي ترجمه كند‌.‏

د‌ر ژاپن، چند‌ين پژوهشگر د‌ر سال‌هاي اخير به آثار سهرورد‌ي توجه نشان د‌اد‌ه‌اند‌؛ اگر چه متون زياد‌ي توسط آنان توليد‌ نشد‌ه است. د‌ر ميان اين محققان، توشيكو ايزوتسو با همكاري هانري كوربن و سيد‌حسين نصر د‌ر سال‌هاي د‌هه 1970 ميلاد‌ي، د‌انشجوياني علاقمند‌ به سهرورد‌ي را د‌ر ژاپن پروراند‌ند‌. د‌ر ميان اين د‌انشجويان جا د‌ارد‌ از اكيرو ماتسو موتو ياد‌ كنيم كه نزد‌ استاد‌ آشتياني تلمذ كرد‌ و رسالةالوجود‌ جلال‌الد‌ين د‌واني راترجمه نمود‌.

بررسي حاضر، خلاصه‌اي از بيش‌ترين آثاري است كه به زبان‌هاي اروپايي د‌رباره سهرورد‌ي به نگارش د‌رآمد‌ه است؛ اما به هيچ وجه تمامي آثار د‌ر اين باب را د‌ربر نمي‌گيرد‌.‏

اوضاع اجتماعي و شرايط فكري و سياسي سرزمين ايران د‌ر قرنهاي نخستين اسلامي، حكيم ابوالقاسم فرد‌وسي بزرگترين حماسه‌سراي ملي ايران ضمن به نظم د‌ر آورد‌ن شاهنامه به زبان فارسي د‌ر اواخر قرن چهارم هجري، جهت‌هاي پهلواني و زورآزمايي و مبارزه اجد‌اد‌ و نياكان ايرانيان و خلق و خوي و خصال نيك جوانمرد‌ي و راد‌مند‌ي آنان را زند‌ه كرد‌.‏

شيخ شهيد‌ شهاب‌الد‌ين يحيي سهرورد‌ي نيز د‌ر نيمه د‌وم قرن ششم هجري باتوجه به زمينه‌هاي قبلي د‌راين باره و بررسي اوضاع اجتماعي و محيط افكار و آثار بزرگان قبل از خود‌، تصميم جد‌ي خود‌ را د‌رباره احياي فلسفه ايران باستان گرفت و بقول خود‌ وي به (نورالانوار) سوگند‌ ياد‌ كرد‌ كه د‌ر اين راه پرمعناي نوراني بد‌ون هيچگونه بيم و هراس تا سرحد‌ مرگ پيش رود‌.‏

خوشبختانه اين راد‌ مرد‌ وطن‌د‌وست ايراني باتوجه به وسعت آگاهي خود‌ از مباني فلسفه ايران باستان با كوشش و جد‌يتي كامل و چشمگير د‌ر راه احياي آن كوشيد‌ و سرانجام با اينكه جان خود‌ را برسر اين آرمان ملي گذارد‌، اثري جاويد‌ و فناناپذير بنام «حكمت‌الاشراق» را به وجود‌ آورد‌ كه بنيان و مرجع بزرگ و بي‌همتاي فلسفه متحول و متحرك اشراق گرد‌يد‌ كه د‌ر حقيقت آن را بايد‌ فلسفه اسلامي ايرانيان ناميد‌.‏

بد‌ين ترتيب روشن مي‌‌شود‌ كه فرد‌وسي و شيخ اشراق هر د‌و د‌رصد‌د‌ بيد‌ار كرد‌ن حس مليت ايراني و روشن ساختن جلوه و جلال اصالت فرهنگي ايران بود‌ه‌اند‌. توضيح اين مطلب نيز لازم است كه مأخذ مهم فرد‌وسي د‌ر ايجاد‌ شاهنامه فارسي، خد‌اينامه‌ها و مأخذ مهم سهرورد‌ي د‌ر ايجاد‌ مكتب فلسفه اشراق اوستا و د‌يگر رساله‌ها بود‌ه كه بعد‌ها از ميان رفته است.‏

سهرورد‌ي پهلوانان فرزانه‌اي چون كيومرث و تهمورث و حكيماني چون زرد‌شت و جاماسپ را براي نخستين بار د‌ر فلسفه معرفي مي‌‌كند‌. وي واقعيت اشياء را به نور تمثيل مي‌‌كند‌ و آنچه را كه تفاوت ميان آنهاست د‌ر شد‌ت و ضعف نورانيت آنها مي‌‌د‌اند‌. او معتقد‌ است كه نوري واحد‌ عامل آشكار شد‌ن اشياء است و هستي مطلق و نور محض را «نورالانوار» خد‌اوند‌ مي‌‌د‌اند‌.‏

سهروردی و تاریخ حکمت اشراق

سهروردی و تاریخ حکمت اشراق

سخنرانی دکتر غلا محسین ابراهیمی دینانی

روز سه شنبه 25/10/86، دکتر ابراهیمی دینانی به دعوت مرکز پژوهش ادیان جهان در محل مرکز حضور یافت و به شرح تاریخ حکمت اشراق و پاسخگویی به برخی از سوالا ت حاضرین پرداخت. در آغاز جلسه که در حضور جمعی از اساتید، دانشجویان و علا قمندان برگزار شد، دکتر عبدالرحیم گواهی (رئیس مرکز پژوهش ادیان) ضمن معرفی شخصیت برجسته علمی دکتر دینانی عنوان کرد که بی شک آقای دکتر دینانی از بزرگترین فلا سفه اسلا می در قید حیات ایران می باشند و تسلط ایشان به حوزه فلسفه اسلا می به ویژه حکمت اشراق کم نظیر است.

دکتر دینانی این گونه سخن گفت: به نظر بنده نماینده فرهنگ اسلا می و ایرانی فقط سهروردی است. کتاب های ملا صدرا در حدود 400 سال در حوزه های علمیه به عنوان کتاب درسی تدریس شده است. اما کتاب های سهروردی که از تاریخ شهادت او قریب 900 سال می گذرد هیچ گاه تدریس نشدند.

علا مه طباطبایی و استاد ابوالحسن قزوینی، خدایشان رحمت کناد، که بنده مدت ها افتخار درک محضر ایشان را داشته ام نیز در شخصیت و آثار این مرد بزرگ تفقهی نداشتند. آثاری که در خصوص سهروردی و حکمت اشراق او طی 9 قرن تالیف شده، محدود به 4 یا 5 عنوان است که شرح قطب الدین شیرازی و نظام الدین هروی و تعلیق ملا صدرا بر کتاب حکمت اشراق از آن جمله اند.

اما دلیل آن چیست؟ پاسخ این سوال همان علت قتل و یا به تعبیر من شهادت ایشان است. امام محمد غزالی کتابی دارد به نام تهافه الفلا سفه یا پریشان گویی فلا سفه در 200 صفحه که به جرات می توانم بگویم یکی از اثرگذارترین کتاب ها در حوزه تفکر اسلا می است. این کتاب، مانند باقی آثار ذواللسانین، دارای قلمی فصیح در عربی و فارسی است. کتابی که ریشه فلسفه را در تمامی جهان اسلا م خشکاند. البته اذهان جماعت مسلمان هم آمادگی پذیرش محتوای این کتاب را داشت. در ایران نیز با آنکه تاثیر به سزایی گذاشت، اما به طور کامل فلسفه را از بین نبرد. امروز فلا سفه بی شماری در ممالک عربی- اسلا می داریم که همگی تحصیلکرده های غرب هستند و البته به آثار اسلا می هم نیم نگاهی داشته اند. اما فیلسوف از تبار ابن سینا و ملا صدرا و طباطبایی و امثالهم در جهان عرب نیامده است. شاید فقط بتوان از ابن رشد اندلسی نام برد که تک درختی بود در دیار خودش و یک تن هم جانشین نداشت.

امروز بسیاری از جوانان و دانشجویان از من می پرسند که مگر فلسفه اسلا می در مقابل فلسفه غرب چه دارد و یا اسلا م برای فلسفه چه کرده است؟ البته حق هم دارند. در طول 1000 سال فلسفه حکم هروئین را داشته است. مجلس درس اسفار اربعه علا مه طباطبایی که بنده در آن حاضر بودم به دستور علا مه بروجردی تعطیل شد. در آن روزها آقای جزایری که در حال حاضر دوران کهولت خود را می گذرانند، در معیت آقای موسی صدر نزد آقای آیت ا... بهبهانی رفتند تا مگر ایشان وساطت کنند و جلسات تدریس مجدداً برقرار شود. آیت ا... بهبهانی این موضوع را با مرحوم آقای فلسفی در میان گذاشتند. هر دوی بزرگواران از کیاست بالا یی برخوردار بودند. در آن روزها کمونیست ها در ایران به شدت فعالیت می کردند. کتاب های زیادی هم با صبغه ماتریالیستی به چاپ رسانده بودند. مرحوم فلسفی تعدادی از این کتب را ابتیاع کردند و با خود نزد علا مه بروجردی بردند. ایشان گفتند که این کتاب ها چیست؟ گفتند که این کتاب ها همه ضد خدا و دین است. بر پایه اصول ماتریالیستی است و موضوع را به طور کامل تشریح کردند. علا مه بروجردی پرسیدند که راه مبارزه با چنین تفکراتی چیست و چه باید کرد؟ مرحوم فلسفی بلا فاصله گفتند که پادزهرش همین جلسات فلسفه علا مه طباطبایی است که اگر صلا ح بدانید از سر گرفته شود. به هر حال اطرافیان علا مه بروجردی به ایشان فشار می آوردند و مخالفت ها داشتند. به هر تقدیر تدریس دوباره آغاز شد، اما ایشان به جای اسفار با تدریس کتاب شفای ابن سینا موافقت کردند. در چنین فضایی فلسفه تدریس می شده است.

فکر فلسفی در جهان اسلا م

بنده کتابی نوشته ام با عنوان "ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلا م." در آنجا به تفصیل تاریخ فلسفه اسلا می را توضیح داده ام. هر چند که این کتاب در حال حاضر به خاطر خصومت وزارت ارشاد اسلا می با ناشر آن، با کمال تاسف در بازار کمیاب شده است.

فلسفه یک ماجرا دارد و سهروردی هم یک ماجرای اضافه بر آن دارد. فلسفه یعنی تفکر آزاد در بنیادی ترین پرسش ها در جهان هستی و این موضوع با انسانهای دارای تفکر سطحی سازگار نیست. یک مثال بزنم. موضوع حادث و قدیم بودن عالم از موضوعاتی است که تا به امروز محل بحث و مجادله است. اینکه آیا عالم هستی قدیم است یا حادث. متکلمین چه مسلمان و چه از اهل کتاب می گویند که در کتاب خدا آمده که عالم را خدا در 6 روز خلق کرده است. پس حادث است. ذهن فلسفی می پرسد که اگر حادث است پس زمانی بوده که خدا بود و عالم نبود. مگر همین زمان جزو عالم نیست، پس چطور عالم حادث است؟ مباحث زیادی در گرفت و پاسخ هایی داده شد. گفتند که آن زمان، زمان موهوم است. گفتند که اگر موهوم است و عالم در زمان موهوم خلق شده است، پس عالم خود موهوم است و الخ. البته این موضوع راه حل دارد و من بنا ندارم به آن بپردازم. فقط می خواستم بگویم که از نظر یک متکلم جواب بسیاری از این سوالا ت می تواند این باشد که به شما ربطی ندارد. خدا چنین گفته است و شما به سخن خدا ایراد وارد کرده اید. این سنخ از مشکلا ت همواره پیش روی فلا سفه در مقابل متکلمین بوده است. اما سهروردی یک مشکل اضافی هم داشته است. متکلمین مسلمان، فلسفه را تفاله غرب و یونان دانسته اند. این موضوع مختص مسلمانان هم نیست. ترتوریان متکلم مسیحی نیز گفته است که ای مسیحیان شما را با آتن چه کار بروید به اورشلیم. این صداهای مشابه، منادی یک نزاع جدی است که تا به امروز ادامه دارد. سهروردی هم با متکلمان جنگیده هم با افکار فارابی. غربی ها می گویند که زادگاه فلسفه در یونان است و باقی اقوام غیر یونانی بربر بوده اند. در آن زمان تمدن درخشانی به جز تمدن ایران وجود نداشته و البته غرض اصلی یونانی ها از بربر، همان ایرانی ها بوده است. چنانکه در دوران پس از اسلا م، وا ژه عجم در مورد غیرعرب که عموماً منظور ایرانی ها بوده اند، به کار برده شد. سهروردی گفت این که یونان فلسفه ای داشته مطلب درستی است اما ایران هم در آن روزگار برای خود فلسفه داشته است. ایرانی ها نه تنها بربر نبودند بلکه اصلا زادگاه فلسفه در ایران است.

من هم با مدارکی قطعی نشان داده ام که افلا طون تحت تاثیر فلسفه ایران بوده است؛ فلسفه ای که به آن فلسفه خسروانی گفته می شود. فلسفه ای که منتسب به کیخسرو است و سهروردی از او با نام کیخسرو المبارک یاد کرده است. فلسفه ای برخاسته از دین زرتشت اولین پیام آور راستی و یکتاپرستی در تمدن ایرانی. سهروردی می گوید که من محیی حکمت خسروانیم. سهروردی ضد اسلا م نبود. می خواست در برابر غربی ها قرار بگیرد، اما متشرعین این مطالب را به خود گرفتند. فکر کردند که او به دنبال احیای آیین مجوس است.

واژگان متفاوت فلسفی در اندیشه سهروردی

در فلسفه سهروردی واژگان، واژگان دیگری است. اثری از وجود و واجب الوجود که اصالت فلسفه ملا صدرایی است در آن دیده نمی شود. اصالت در حکمت اشراق، نور است و خداوند نورالا نوار است و اتفاقاً این نوع واژگان سنخیت بیشتری با نوع واژگان قرآن دارد. در هیچ کجای قرآن از لفظ واجب الوجود در مورد خداوند استفاده نشده است، بلکه در آیه نور می فرماید که خداوند نور آسمان ها و زمین است. سهروردی به نور زرتشت بازمی گردد و می گوید این شعله در نور محمدی - صلوات اله و سلا مه علیه و آله- جهان را روشن کرده است. علمای عرب زده - که عرب زدگی با غرب زدگی تنها در یک نقطه اختلا ف دارد- گفتند که او شعوبی است. بنابراین مخالفین سهروردی دو برابر مخالفین فارابی و ابن سینا بوده اند و البته هنوز هم همین طور است. اینکه می گویم عرب زده واقعاً همین است. عجیب است که ما ایرانی ها از تمدن و فرهنگ خودمان دوری می جوییم. مگر موافقت اسلا م مستلزم معاندت با فرهنگ و دستاوردهای دوران قبل از اسلا م است؟ این روزها هر کسی از غرب تفکراتی را به سوغات می آورد ولی کسی به آن اهمیتی نمی دهد ولی کافی است کسی از زرتشت چیزی بگوید تا تکفیرش کنند. او را به اتهام مجوسی تکفیر می کنند. مجوسی که در قرآن به صراحت جزو گروه یکتاپرستان قرار دارند. البته انحراف همیشه در طول تاریخ اتفاق می افتد. شرک و بت پرستی هم بعدها به وجود آمد، همان طور که این همه شعبه و اشتقاق در ادیان و مکاتب اتفاق افتاده است.

باید تاریخ را دانست. درک بسیاری از علوم و موفقیت در آن نیازمند تسلط به تاریخ و پیشینه آن علوم نیست. اما فلسفه چنان است که بدون تسلط بر تاریخ تحول عقاید فلسفی نمی توان به درک مناسبی از آن دست یافت.

سهروردی را هم به اتهام مجوسی تکفیر کردند در حالی که از نظر من او از ملا صدرا مسلمان تر و از ابن سینا متعبدتر بود. قتل آن را به عهده صلا ح الدین ایوبی گذاشتند و این هم از بازی های بزرگ روزگار است. آن نابغه سی و شش ساله را خفه کردند و از بلندی به پایین انداختند. خدا می داند که اگر می توانست عمر بیشتری داشته باشد، منشا چه برکاتی می شد.

فقط او نیست که خوب شناخته نشد. ابن سینا هم خوب شناخته نشد. بسیاری بر این باورند که ابن سینا مشائی بوده است. در صورتی که سهروردی می گوید من کار خود را از آنجا آغاز کردم که ابن سینا تمام کرده بود. ابن سینا در کتاب "منطق المشرقیین" مقدمه ای دارد که مطالب زیادی در آن نهفته است. او در آن مقدمه می گوید که کتاب اشارات و شفا و بقیه کتب فلسفه وی به تشریح فلسفه عام پرداخته است. او می گوید من به فلسفه جدیدی دست یافته ام که فلسفه خاص است. ابن سینا در باب این فلسفه، 40 مجلد نوشت. شواهدی وجود دارد که نشان می دهد فلسفه ای که ابن سینا به آن اشاره کرده همان فلسفه خسروانی بوده است و البته این کتاب ها دیگر پیدا نشد و در حمله سلطان محمود غزنوی به خانه ابن سینا همراه با منزل او در آتش سوخت. اگر این کتاب ها باقی مانده بود، شاید دیگر سهروردی چنین غریب نبود. غربی ها این طور القا کرده اند که ابن سینا نئوافلا طونی بوده است. در صورتی که ابن سینا در کتاب شفا با صراحت می گوید: اگر کتاب هایی که افلا طون نوشته است همان هایی است که به دست من رسیده، پس آنچه از علم نزد او بوده بضاعتی مزجاه بیش نبوده است! غربی این موضوع را نمی خواهد بفهمد و این مساله را نمی توان از ذهن ها زدود که این حکمت از نوع افلا طونی نبوده، بلکه از نوع حکمت خسروانی بوده است. تاریخ فلسفه ایران واقعاً غم انگیز است و چه کم به آن پرداخته ایم. به تازگی شاهد رجوع به سهروردی هستیم. اما متاسفانه این رجوع که به یک برنامه تلویزیونی در نیمه های شب خلا صه می شود، سهروردی را به عنوان یک شاعر مورد بررسی قرار می دهد نه یک فیلسوف.

سهروردی بزرگترین فیلسوف اسلا می و ایرانی است. کتاب <شعاع اندیشه و شهود> به قلم بنده که در ابتدای انقلا ب اسلا می به نگارش درآورده ام، به نیت جلوگیری و مبارزه با این عرب زدگی بوده است. این کتاب به چاپ هفتم خود رسیده که در مقایسه با کتب فلسفی دیگر جالب توجه است. اکنون نیز جماعت اعراب که با اضافه کردن یک <ال> به اسامی بزرگان ایرانی، به آنها مهر عربی می زنند، سهروردی را هم با عنوان <السهروردی الحلبی> به خود منتسب کرده اند. در حالی که حلب محل شهادت این فیلسوف بزرگ بوده است نه محل تولد او. می پرسند منابعی که سهروردی از آنها بهره برده کدام است؟ این سوال بسیار مهمی است. سهروردی همانند فردوسی که او نیز به حق از مبارزین بزرگ عرب زدگی و نماینده فرهنگ اسلا می و ایرانی در وادی شعر و ادب حماسی است، متعمداً اسنادی را معرفی نکرده اند. البته فردوسی به دو مورد اشاره کرده است اما سهروردی در هیچ یک از آثارش - که 15 اثر است- به منبع و یا نام فردی اشاره نمی کند. این اسناد اغلب سینه به سینه گشته است. اثری در ایران باستان نبوده که عرب ها به آتش نکشیده باشند. طالبان در افغانستان 3 سال حکومت کردند. آنها هم عرب زده بودند. در این مدت کوتاه اکثر آثار فارسی دانشگاه کابل را به آتش کشیدند. این قوم 1000 سال است که در جای جای ممالک اسلا می حاضرند و عجیب است که آثار موجود توانسته از میان حوادث هولناک تاریخ عبور کرده، به دست ما برسد.