مسألهي شر يکي از مهمترين مسائلي است که ذهن و جان انديشمندان ديني و متألهان را به خود مشغول داشته است چرا که از ديرباز هم ملحدان همواره در انکار خداوند بدان متوسل شدهاند و هم مؤمنان در پي فهم چيستي و چرايي آن خود را رنجه داشتهاند. به همين دليل نيز فيلسوفان و متکلمان اسلامي از همان ابتدا کوشيدهاند تا بر اساس مباني عقلاني، فلسفي و وحياني خود تبيين و توجيهي براي آن فراهم آورند. در دوران معاصر مرحوم مطهري به طور خاص کوشيدهاند تا از موضع يک فيلسوف مسلمان و با توجه به آراي اسلاف فيلسوف خود اين مسأله را بررسي کنند. در اين مقاله به اختصار به بيان بخشي از تلاش ايشان در فروگشودن گره اين مسأله ميپردازيم. | ||||
| ||||
| ||||
| ||||
| ||||
در نظر برخي از انديشمندان در فلسفهيِ دين، نه تنها براهين اثبات وجود خداوند اعتبار قطعي و ترديدناپذيري بر وجود خداوند بهارمغان نميآورند، بلکه ميتوان حتي پيشتر رفته و بر عدم وجود خدا، و به عبارتي ديگر وجودِ تناقض و ناسازگاريِ ميان گزارههايي دينيِ مومنان، دليل آورد. مهمترين و برجستهترين اين گونه دلايل، به نظر بسياري از اين انديشمندان، استدلالهايِ مبتني بر مسألهيِ شر، و وجود شرور در عالم است. (1) طرح مسأله معناي حکمت کيفيت دخول شرور در قضاي الهي پی نوشت: |
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۸۸ ساعت 17 توسط جواد اسماعیلی
|