سخنرانی دکتر ابراهیم دئنانی پیرامون حکمت اشراق سهروردی
| |
روز سه شنبه 25/10/86، دكتر ابراهيميديناني به دعوت مركز پژوهش اديان جهان در محل مركز حضور يافت و به شرح تاريخ حكمت اشراق و پاسخگويي به برخي از سوالات حاضرين پرداخت. در آغاز جلسه كه در حضور جمعي از اساتيد، دانشجويان و علاقمندان برگزار شد، دكتر عبدالرحيمگواهي (رئيس مركز پژوهش اديان) ضمن معرفي شخصيت برجسته علمي دكتر ديناني عنوان كرد كه بيشك آقاي دكتر ديناني از بزرگترين فلاسفه اسلامي در قيد حيات ايران ميباشند و تسلط ايشان به حوزه فلسفه اسلامي بهويژه حكمت اشراق كمنظير است. همچنين اضافه كرد اين سخنراني اولين سخنراني از سلسله سخنرانيهاي اساتيد بزرگ علمي و فرهنگي ايران در محل مركز پژوهش اديان جهان خواهد بود كه بصورت ماهانه برگزار ميشود. دكتر ديناني اين گونه سخن گفت: به نظر بنده نماينده فرهنگ اسلامي و ايراني فقط سهروردي است. كتابهاي ملاصدرا در حدود 400 سال در حوزههاي علميه به عنوان كتاب درسي تدريس شده است. اما كتابهاي سهروردي كه از تاريخ شهادت او قريب 900 سال ميگذرد هيچ گاه تدريس نشدند. علامه طباطبايي و استاد ابوالحسن قزويني، خدايشان رحمت كناد، كه بنده مدتها افتخار درك محضر ايشان را داشتهام نيز در شخصيت و آثار اين مرد بزرگ تفقهي نداشتند. آثاري كه در خصوص سهروردي و حكمت اشراق او طي 9 قرن تاليف شده، محدود به 4 يا 5 عنوان است كه شرح قطب الدين شيرازي و نظام الدين هروي و تعليق ملاصدرا بر كتاب حكمت اشراق از آن جملهاند. اما دليل آن چيست؟ پاسخ اين سوال همان علت قتل و يا به تعبير من شهادت ايشان است. امام محمد غزالي كتابي دارد به نام تهافه الفلاسفه يا پريشان گويي فلاسفه در 200 صفحه كه به جرات ميتوانم بگويم يكي از اثرگذارترين كتابها در حوزه تفكر اسلامي است. اين كتاب، مانند باقي آثار ذواللسانين، داراي قلمي فصيح در عربي و فارسي است. كتابي كه ريشه فلسفه را در تمامي جهان اسلام خشكاند. البته اذهان جماعت مسلمان هم آمادگي پذيرش محتواي اين كتاب را داشت. در ايران نيز با آنكه تاثير به سزايي گذاشت، اما به طور كامل فلسفه را از بين نبرد. امروز فلاسفه بيشماري در ممالك عربي- اسلامي داريم كه همگي تحصيلكردههاي غرب هستند و البته به آثار اسلامي هم نيم نگاهي داشتهاند. اما فيلسوف از تبار ابن سينا و ملاصدرا و طباطبايي و امثالهم در جهان عرب نيامده است. شايد فقط بتوان از ابن رشداندلسي نام برد كه تك درختي بود در ديار خودش و يك تن هم جانشين نداشت. امروز بسياري از جوانان و دانشجويان از من ميپرسند كه مگر فلسفه اسلامي در مقابل فلسفه غرب چه دارد و يا اسلام براي فلسفه چه كرده است؟ البته حق هم دارند. در طول 1000 سال فلسفه حكم هروئين را داشته است. مجلس درس اسفار اربعه علامه طباطبايي كه بنده در آن حاضر بودم به دستور علامه بروجردي تعطيل شد. در آن روزها آقاي جزايري كه در حال حاضر دوران كهولت خود را ميگذرانند، در معيت آقاي موسي صدر نزد آقاي آيت ا... بهبهاني رفتند تا مگر ايشان وساطت كنند و جلسات تدريس مجدداً برقرار شود. آيت ا... بهبهاني اين موضوع را با مرحوم آقاي فلسفي در ميان گذاشتند. هر دوي بزرگواران از كياست بالايي برخوردار بودند. در آن روزها كمونيستها در ايران به شدت فعاليت ميكردند. كتابهاي زيادي هم با صبغه ماترياليستي به چاپ رسانده بودند. مرحوم فلسفي تعدادي از اين كتب را ابتياع كردند و با خود نزد علامه بروجردي بردند. ايشان گفتند كه اين كتابها چيست؟ گفتند كه اين كتابها همه ضد خدا و دين است. بر پايه اصول ماترياليستي است و موضوع را به طور كامل تشريح كردند. علامه بروجردي پرسيدند كه راه مبارزه با چنين تفكراتي چيست و چه بايد كرد؟ مرحوم فلسفي بلافاصله گفتند كه پادزهرش همين جلسات فلسفه علامه طباطبايي است كه اگر صلاح بدانيد از سر گرفته شود. به هر حال اطرافيان علامه بروجردي به ايشان فشار ميآوردند و مخالفتها داشتند. به هر تقدير تدريس دوباره آغاز شد، اما ايشان به جاي اسفار با تدريس كتاب شفاي ابن سينا موافقت كردند. در چنين فضايي فلسفه تدريس ميشده است.
فكر فلسفي در جهان اسلام بنده كتابي نوشته ام با عنوان "ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام." در آنجا به تفصيل تاريخ فلسفه اسلامي را توضيح داده ام. هر چند كه اين كتاب در حال حاضر به خاطر خصومت وزارت ارشاد اسلامي با ناشر آن، با كمال تاسف در بازار كمياب شده است. فلسفه يك ماجرا دارد و سهروردي هم يك ماجراي اضافه بر آن دارد. فلسفه يعني تفكر آزاد در بنيادي ترين پرسشها در جهان هستي و اين موضوع با انسانهاي داراي تفكر سطحي سازگار نيست. يك مثال بزنم. موضوع حادث و قديم بودن عالم از موضوعاتي است كه تا به امروز محل بحث و مجادله است. اينكه آيا عالم هستي قديم است يا حادث. متكلمين چه مسلمان و چه از اهل كتاب ميگويند كه در كتاب خدا آمده كه عالم را خدا در 6 روز خلق كرده است. پس حادث است. ذهن فلسفي ميپرسد كه اگر حادث است پس زماني بوده كه خدا بود و عالم نبود. مگر همين زمان جزو عالم نيست، پس چطور عالم حادث است؟ مباحث زيادي در گرفت و پاسخهايي داده شد. گفتند كه آن زمان، زمان موهوم است. گفتند كه اگر موهوم است و عالم در زمان موهوم خلق شده است، پس عالم خود موهوم است و الخ. البته اين موضوع راه حل دارد و من بنا ندارم به آن بپردازم. فقط ميخواستم بگويم كه از نظر يك متكلم جواب بسياري از اين سوالات ميتواند اين باشد كه به شما ربطي ندارد. خدا چنين گفته است و شما به سخن خدا ايراد وارد كرده ايد. اين سنخ از مشكلات همواره پيش روي فلاسفه در مقابل متكلمين بوده است. اما سهروردي يك مشكل اضافي هم داشته است. متكلمين مسلمان، فلسفه را تفاله غرب و يونان دانستهاند. اين موضوع مختص مسلمانان هم نيست. ترتوريان متكلم مسيحي نيز گفته است كهاي مسيحيان شما را با آتن چه كار برويد به اورشليم. اين صداهاي مشابه، منادي يك نزاع جدي است كه تا به امروز ادامه دارد. سهروردي هم با متكلمان جنگيده هم با افكار فارابي. غربيها ميگويند كه زادگاه فلسفه در يونان است و باقي اقوام غير يوناني بربر بودهاند. در آن زمان تمدن درخشاني به جز تمدن ايران وجود نداشته و البته غرض اصلي يونانيها از بربر، همان ايرانيها بوده است. چنانكه در دوران پس از اسلام، واژه عجم در مورد غيرعرب كه عموماً منظور ايرانيها بودهاند، به كار برده شد. سهروردي گفت اينكه يونان فلسفهاي داشته مطلب درستي است اما ايران هم در آن روزگار براي خود فلسفه داشته است. ايرانيها نه تنها بربر نبودند بلكه اصلاً زادگاه فلسفه در ايران است. من هم با مداركي قطعي نشان داده ام كه افلاطون تحت تاثير فلسفه ايران بوده است؛ فلسفهاي كه به آن فلسفه خسرواني گفته ميشود. فلسفهاي كه منتسب به كيخسرو است و سهروردي از او با نام كيخسرو المبارك ياد كرده است. فلسفهاي برخاسته از دين زرتشت اولين پيام آور راستي و يكتاپرستي در تمدن ايراني. سهروردي ميگويد كه من محيي حكمت خسروانيم. سهروردي ضد اسلام نبود. ميخواست در برابر غربيها قرار بگيرد، اما متشرعين اين مطالب را به خود گرفتند. فكر كردند كه او به دنبال احياي آيين مجوس است.
واژگان متفاوت فلسفي در انديشه سهروردي در فلسفه سهروردي واژگان، واژگان ديگري است. اثري از وجود و واجب الوجود كه اصالت فلسفه ملاصدرايي است در آن ديده نميشود. اصالت در حكمت اشراق، نور است و خداوند نورالانوار است و اتفاقاً اين نوع واژگان سنخيت بيشتري با نوع واژگان قرآن دارد. در هيچ كجاي قرآن از لفظ واجب الوجود در مورد خداوند استفاده نشده است، بلكه در آيه نور ميفرمايد كه خداوند نور آسمانها و زمين است. سهروردي به نور زرتشت بازمي گردد و ميگويد اين شعله در نور محمدي - صلوات اله و سلامه عليه و آله- جهان را روشن كرده است. علماي عرب زده - كه عرب زدگي با غرب زدگي تنها در يك نقطه اختلاف دارد- گفتند كه او شعوبي است. بنابراين مخالفين سهروردي دو برابر مخالفين فارابي و ابن سينا بودهاند و البته هنوز هم همين طور است. اينكه ميگويم عرب زده واقعاً همين است. عجيب است كه ما ايرانيها از تمدن و فرهنگ خودمان دوري ميجوييم. مگر موافقت اسلام مستلزم معاندت با فرهنگ و دستاوردهاي دوران قبل از اسلام است؟ اين روزها هر كسي از غرب تفكراتي را به سوغات ميآورد ولي كسي به آن اهميتي نميدهد ولي كافي است كسي از زرتشت چيزي بگويد تا تكفيرش كنند. او را به اتهام مجوسي تكفير ميكنند. مجوسي كه در قرآن به صراحت جزو گروه يكتاپرستان قرار دارند. البته انحراف هميشه در طول تاريخ اتفاق ميافتد. شرك و بت پرستي هم بعدها به وجود آمد، همان طور كه اين همه شعبه و اشتقاق در اديان و مكاتب اتفاق افتاده است. بايد تاريخ را دانست. درك بسياري از علوم و موفقيت در آن نيازمند تسلط به تاريخ و پيشينه آن علوم نيست. اما فلسفه چنان است كه بدون تسلط بر تاريخ تحول عقايد فلسفي نميتوان به درك مناسبي از آن دست يافت. سهروردي را هم به اتهام مجوسي تكفير كردند در حالي كه از نظر من او از ملاصدرا مسلمان تر و از ابن سينا متعبدتر بود. قتل آن را به عهده صلاح الدين ايوبي گذاشتند و اين هم از بازيهاي بزرگ روزگار است. آن نابغه سي و شش ساله را خفه كردند و از بلندي به پايينانداختند. خدا ميداند كه اگر ميتوانست عمر بيشتري داشته باشد، منشا چه بركاتي ميشد. فقط او نيست كه خوب شناخته نشد. ابن سينا هم خوب شناخته نشد. بسياري بر اين باورند كه ابن سينا مشائي بوده است. در صورتي كه سهروردي ميگويد من كار خود را از آنجا آغاز كردم كه ابن سينا تمام كرده بود. ابن سينا در كتاب "منطق المشرقيين" مقدمهاي دارد كه مطالب زيادي در آن نهفته است. او در آن مقدمه ميگويد كه كتاب اشارات و شفا و بقيه كتب فلسفه وي به تشريح فلسفه عام پرداخته است. او ميگويد من به فلسفه جديدي دست يافته ام كه فلسفه خاص است. ابن سينا در باب اين فلسفه، 40 مجلد نوشت. شواهدي وجود دارد كه نشان ميدهد فلسفهاي كه ابن سينا به آن اشاره كرده همان فلسفه خسرواني بوده است و البته اين كتابها ديگر پيدا نشد و در حمله سلطان محمود غزنوي به خانه ابن سينا همراه با منزل او در آتش سوخت. اگر اين كتابها باقي مانده بود، شايد ديگر سهروردي چنين غريب نبود. غربيها اين طور القا كردهاند كه ابن سينا نئوافلاطوني بوده است. در صورتي كه ابن سينا در كتاب شفا با صراحت ميگويد: اگر كتابهايي كه افلاطون نوشته است همانهايي است كه به دست من رسيده، پس آنچه از علم نزد او بوده بضاعتي مزجاه بيش نبوده است! غربي اين موضوع را نميخواهد بفهمد و اين مساله را نميتوان از ذهنها زدود كه اين حكمت از نوع افلاطوني نبوده، بلكه از نوع حكمت خسرواني بوده است. تاريخ فلسفه ايران واقعاً غم انگيز است و چه كم به آن پرداخته ايم. به تازگي شاهد رجوع به سهروردي هستيم. اما متاسفانه اين رجوع كه به يك برنامه تلويزيوني در نيمههاي شب خلاصه ميشود، سهروردي را به عنوان يك شاعر مورد بررسي قرار ميدهد نه يك فيلسوف. سهروردي بزرگترين فيلسوف اسلامي و ايراني است. كتاب <شعاعانديشه و شهود> به قلم بنده كه در ابتداي انقلاب اسلامي به نگارش درآورده ام، به نيت جلوگيري و مبارزه با اين عرب زدگي بوده است. اين كتاب به چاپ هفتم خود رسيده كه در مقايسه با كتب فلسفي ديگر جالب توجه است. اكنون نيز جماعت اعراب كه با اضافه كردن يك <ال> به اسامي بزرگان ايراني، به آنها مهر عربي ميزنند، سهروردي را هم با عنوان <السهروردي الحلبي> به خود منتسب كردهاند. در حالي كه حلب محل شهادت اين فيلسوف بزرگ بوده است نه محل تولد او. مي پرسند منابعي كه سهروردي از آنها بهره برده كدام است؟ اين سوال بسيار مهمي است. سهروردي همانند فردوسي كه او نيز به حق از مبارزين بزرگ عرب زدگي و نماينده فرهنگ اسلامي و ايراني در وادي شعر و ادب حماسي است، متعمداً اسنادي را معرفي نكردهاند. البته فردوسي به دو مورد اشاره كرده است اما سهروردي در هيچ يك از آثارش - كه 15 اثر است- به منبع و يا نام فردي اشاره نميكند. اين اسناد اغلب سينه به سينه گشته است. اثري در ايران باستان نبوده كه عربها به آتش نكشيده باشند. طالبان در افغانستان 3 سال حكومت كردند. آنها هم عرب زده بودند. در اين مدت كوتاه اكثر آثار فارسي دانشگاه كابل را به آتش كشيدند. اين قوم 1000 سال است كه در جاي جاي ممالك اسلامي حاضرند و عجيب است كه آثار موجود توانسته از ميان حوادث هولناك تاريخ عبور كرده، به دست ما برسد. |