نگاهی به کاربرد تمثیل در فلسفه اسلامی



متن پیش رو بخش اول سخنرانی دکتر نصرالله پور جوادي استاد،محقق و مولف فلسفه است که با عنوان: تمثيل‌هاي فلسفي روز 27 آذر 1386 در گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی ایراد شد.

 
   ● سخنران: نصرالله - پورجوادي

● منبع: سایت - باشگاه اندیشه

 
 

هنگامي كه به آثار معروف‌ترين فلاسفه مثل ارسطو، سن توماس، دكارت، لاك و كانت نگاهی بیندازیم درمي‌يابيم همه اين فلاسفه سبک خاصي براي نگارش فلسفی خود انتخاب كرده‌اند.

فلاسفه مسلمان هم اينگونه‌ بوده‌اند. آثار ابن‌سينا اعم از شفا، نجات و اشارات، تجلی سبک خاص ابن سیناست. يعني فلسفه براي بيان و عبارت‌پردازي، سبك خاصي دارد. ولي اگر دقت بيشتري کنیم، نگارش و عرضه مطالب فلسفي در تاريخ فلسفه تنها نحوه بيان فلسفه نبوده است. به اصطلاح تنها شيوه فلسفيدن و تنها نحوه آموزش فلسفه نبوده است.

افلاطون را در نظر بگيريد. مطالب ارائه شده توسط او به صورت ديالوگ است. تا جايي كه گفته مي‌شود اصل تفكر فلسفي از دل ديالوگ متولد مي‌شود. فلسفه دائماً برای ما پرسش دروني پديد مي‌آورد و پاسخ دادن به آن پرسش‌ها در قالب ديالوگ مي‌تواند صورت گيرد.

ديالوگ در اعصار بعدي از قرون وسطي تا دوره جديد هم مورد توجه بوده است. البته زياد هم مطرح نبوده است.

آن چيزي كه زبان فلسفه بوده، روش ارسطو بود. در داخل سنت افلاطوني نوعي شيوه خاص بيان مطالب فلسفي مشاهده مي‌شود كه به آن تمثيل اطلاق كرده‌اند.

من قصد دارم راجع به اين نوع بيان فلسفي در عالم و تفكر اسلامي و فرهنگ خودمان سخن بگويم. من اینجا تمثيل را معادل الگوري به كار مي‌برم.

الگوری اصطلاحي قديمي نبوده بلكه اصطلاحي جديد در زبان فارسي است. شايد اولين‌بار مرحوم ذكاالملك فروغي اين اصطلاح را براي فلسفه به كار برد. الگوري يا تمثيل چيست؟

الگوري معمولاً يك قصه، حكايت يا داستان است كه در اين حكايت، كوشش شخص يا حيواني براي رهايي از زندان يا قفس، براي رفتن به وطن خود به تحرير مي‌آيد.

خلاصه اينكه در اين قصه، سير و سفر و كوشش براي رسيدن به جايي وجود دارد. مقصد هم متغير است. مي‌تواند وطن، معشوق، محبوب و يا براي رسيدن به معرفت يا براي رسيدن به رستگاري باشد.

معمولاً هم قهرمان اين داستان به تعبير فلسفي نفس ناطقه است. اينكه مي‌گويم معمولاً،ً به اين دلیل است كه هيچ‌كدام از اين مواردي كه ذكر شد به صورت صد در صد نيست.

حال چرا نفس؟ افلاطون مي‌گويد نفس، موجودي است كه حركتش از خودش است. در تمام عالم اجسام، چيزي را پيدا نمي‌كنيد كه حركتش از خودش باشد. هر متحركي در عالم توسط چيزي به حركت درمي‌آيد. ولي نفس اينگونه نيست. از اين رو ابدي است. بنابراين در ذات قصه يا الگوري حركت و نفس وجود دارد. مثلاً الگوري غار را در جمهوريت افلاطون در نظر بگيريد. او راجع به نفس مي‌گويد: نفوس آدميان همه در غاري محبوسند. بر اساس نور چراغي كه از پشت مي‌تابد، آدميان سايه‌هاي خود را مي‌بينند. يكي فقط مي‌تواند از اين عالم بيرون آمده و به عالم نور راه يابد تا خورشيد را ابتدا در آب و سپس خورشيد حقيقت را بدون واسطه ببيند. در "فدروس" هم چنين است. نفس به عنوان چيزي كه حركتش از خودش است نمايانده مي‌شود. يكي از بهترين الگوري‌هايي كه در عالم اسلام تأثير گذاشته، الگوري‌های افلاطون و به خصوص تمثيل غار است.

مثلاً داستان "غربت غربیه" سهروردي را در نظر بگيريد. اين داستان از نظر صورت و معنا بسيار به تمثيل افلاطون شبيه است. در قديم به جاي واژه تمثيل از واژه قصه استفاده مي‌كردند. مثلاً "رساله الطير" ابن سينا كه يك الگوري است، خود او آن را قصه مي‌نامد. يا "سلامان و ابسال" جامي تحت عنوان قصه به تحرير درآمد. گاهي نيز رساله‌الطير را در بعضي نسخ قديمي، داستان مرغان ترجمه كرده‌اند. اين داستان‌ها يكسان نيستند. ممكن است بلند يا كوتاه باشد. الگوري‌هاي بسيار كوتاهي نیز وجود دارد.

 مثلاً فرض كنيد لغت موران در چند تمثيل به كار رفته است. يكي از آنها داستان طاووسي است كه توسط پادشاهي زنداني شده است و نمي‌تواند هيچ جايي را ببيند الا از يك سوراخ كوچك. در صورتي كه قبلاً در يك باغ بزرگ زندگي مي‌كرد.

اين داستان دقيقاً وضع نفس ناطقه ما را در قفس عالم جسماني نشان مي‌دهد. رساله‌الطير ابن سينا و غزالي بلند است و گاهي اين رساله‌ها به دست ادبا مي‌افتد و داستان‌هاي فرعي زيادي به آن اضافه مي‌كنند. مثلاً منطق‌الطير يك داستان اصلي دارد كه يك الگوري است ولي در دل آن داستان‌هاي فرعي متعدد آمده است. يا مثلاً در سلامان و ابسال كه تمثيلي فلسفي است، داستان حيوانات و مثال‌هاي مختلف گنجاده شده است. اين موارد چيزهايي است كه پيام نويسنده يا شاعر را در موارد مختلف تزئين مي‌كنند.

بعضي اوقات داستان‌هاي فرعي براي توضيح مطلبي است. ولي خود داستان اصلي بر سر جاي اصلي وجود دارد. ما در زبان و تفكر فارسي تمثيل‌هاي متعددي داريم كه تاكنون به طور سيستماتيك به سراغ شان نرفته‌ايم. زيرا اينها به هر حال آثار فلسفي‌اند. اين آثار يا آثار فلسفي محض‌اند يا جنبه عرفاني و كلامي به خود مي‌گيرند. ولي زيربناي تمام اينها، ذوق و برداشت و تفكر فلسفي است. زيرا بسياري از اينها تحت تأثير تمثيل‌ها يا الگوري‌هايي‌اند كه ابن‌سينا به دست داده است. ابن‌سينا در اين باره رساله‌هايي به نام "حي‌بن يقضان"، رساله‌الطير و سلامان و ابسال (اكنون در دسترس نيست) دارد. معراج‌نامه هم به صورت يك الگوري بيان شده است.

به طور كلي مي‌توان دو نوع تمثيل را از هم متمايز كرد. يك دسته از آنها فلسفي محض‌اند. مثل حي ابن يقضان و رساله‌الطير كه نفس ناطقه براي رهايي از عالم جسماني و رفتن به عالم معقولات و روحاني كوشش مي‌كند. در ضمن اين داستان‌ها و به خصوص در حي بن يقضان، ابن‌سينا جهان‌شناسي فلسفي خود را بيان مي‌كند. راجع به عقول و نفوس، افلاك، پيدايش هيولا و بسياري موارد ديگر بحث مي‌كند. به هر حال همه اينها آثار فلسفي‌اند. جديداً هم اثري با نام حكيم‌نامه ديدم كه آن هم به سبک الگوري و معاصر خواجه نصيرالدين طوسي بوده است. به اين ترتيب اين دسته را مي‌توان تمثيل‌هاي فلسفي نام نهاد.

 

تمثیل های عرفانی

ولي در كنار اين دسته‌، تمثيل‌هايي وجود دارند كه جنبه عرفاني و گاهي عرفاني- فلسفي دارند. يكي از قديمي‌ترين آنها، تمثيل یا الگوريی است از حسين بن منصور بن حلاج، صوفي معروف كه در سال 309 هجري قمري فوت كرد. حلاج در يكي از بخش‌هاي كتابش داستاني مي‌آورد اينگونه كه: در جايي شمعی روشن است. پروانه‌هایی هم به دور آن مي‌چرخند. بین پروانه ها بحث از اين مي‌شود كه آتش شمع چه و چگونه است. پروانه‌اي مي‌گويد من مي‌روم ببينم آتش چگونه چيزي است. او مي‌رود و اطلاعاتي از اشياء پيرامون آتش به دست می آورد. ولي از آتش اطلاعاتي نمي‌دهد. پروانه ديگري مي‌رود و آتش را از نزديك مي‌بيند و به روش خود چيستي و چگونگي آن را براي ديگران نقل مي‌كند. پروانه سوم دور آتش مي‌چرخد. آنقدر اينكار را انجام مي‌دهد كه در آتش فرو مي‌افتد و مي‌سوزد. آن هنگام است كه پیر و مرشد پروانه ها مي‌گويد اين پروانه به شناخت حقيقي آتش رسيد.

 در عرفان در ابتدای امر از شناخت صحبت نمي‌كنند بلكه مي‌گويند مرحله اول علم اليقين است. در اين مرحله نسبت به چيزي علم و خبر پيدا مي‌كنند. مرحله دوم عين‌ اليقين و مرحله سوم حق اليقين است. در اين مرحله است كه طالب حق و حقيقت با آن يكي مي‌شود. اين سه مرحله معرفت است. به اين نوع حركت تحقيق مي‌گويند. به معناي رفتن و يكي شدن با حق. گاهي هم از آن به توحيد اطلاق مي‌شود. خصوصيت الگوري‌هايي كه با زمینه عرفانی به وجود آمده، رفتن و يكي شدن با او دراین گونه تمثيل های عرفاني است.

در تمثيل‌هاي فلسفي مثلا رساله‌الطير، مرغ به سوي پادشاه جزيره مي‌رود تا با او سخن بگويد و سپس به اين عالم برمي‌گردد.

در صورتي كه در تمثيل‌هاي عرفاني، مسأله فنا مطرح است.

البته گاهي اين موضوعات با هم خلط مي‌شوند. مثلاً سهروردي فيلسوفي است كه وقتي درباره نفس سخن می گويد لاجرم مطمئنيم كه منظورش، نفس ناطقه است. ولي ناگهان در "مونس الرشاق" يا در "حقيقت العشق" ناگهان مي‌گويد نفس گاوي است كه بايد قربان شود!

اين ديگر نفس ناطقه نيست. به اين ترتيب اين اصطلاح‌ها مقداري جابجا و خلط مي‌شوند.

به هررو با حلاج اين تمثيل‌ها آغاز مي‌شوند و در ادبيات فارسي هم تأثير زيادي مي‌گذارند. احمد غزالي، عطار، سعدي و ديگران از اين الگوري استفاده‌ها كرده‌اند.

الگوري ديگري بلافاصله بعد از الگوری ابن سينا بوجود مي‌آيد كه موضوع آن درباره لااله‌الاالله و سير و سفر راجع به آن است. نويسنده اين الگوری ابوالحسن بُسطي است. سفر از لا شروع مي‌شود به اله، الا و سپس به الله ختم مي‌شود. او اين سفر را حركت روح و روان آدمي مي‌داند كه سرانجام به مقصد مي‌رسد.

بعد از ابن‌سينا كوششي آغاز مي‌شود تا تميثل‌هاي فلسفي را عرفاني كنند. رساله‌الطير ابن‌سينا تمثيلي فلسفي است. ولي احمد غزالي در آن تغييراتي اعمال مي‌كند و این تمثیل در نهایت جنبه عرفاني مي‌يابد. این الگوری سپس به عطار رسیده و به منطق‌الطير تبديل مي‌شود که كاملاً وجهي عارفانه به خود گرفته است. اين امر كوششی آگاهانه است.

در تاريخ فلسفه اسلامي در سده‌هاي اوليه تحول های زیادی به چشم می خورد. در اين سالها فلسفه اسلامي بسيار تحت تأثير فلسفه يونان بوده‌است.

بعد از ابن‌سينا و شاگردان او به تدريج كوششي صورت مي‌گيرد تا فلسفه را با كلام و عرفان بياميزند. اين كوشش‌ها ابتدا به دليل مخالفت ابوحامد غزالي و ديگران با فلسفه است. از اين رو وقتي كه به سهروردي مي‌رسيد مي‌بينيد كه چقدر تصوف و عرفان به مباحث فلسفي وارد شده‌است.

يا اگر در آثار خواجه نصير طوسي دقت کنید درمي‌يابيد كه كلام تا چه حد وارد آثار او شده است. مي‌توان ادعا كرد تا پيش از ابن‌سينا ما تحت تأثير فلسفه هلنیستيك هستيم. ولي از آن به بعد فلسفه ما به خود جنبه قرون وسطايی مي‌گيرد. فلسفه در قرون وسطي به الاهيات، كلام و خداشناسي تبديل شد.

در واقع فلسفه جنبه صوفيانه به خود مي‌گيرد. مثل فلسفه‌هايي كه بعد از سهروردي و حكمت اشراق او به وجود آمدند. همين تحول در فلسفه اسلامي را مي‌توان در نحوه بيان تمثيل‌ها يا الگوري‌ها دید. يعني به تمثيل‌هاي فلسفي جنبه‌هاي عرفاني و ادبي داده مي‌شود. اصولاً به كار بردن تمثيل براي بيان مطالب فلسفي، وارد كردن شيوه‌ها و تكنيك‌هاي ادبي در فلسفه است. داستان‌سرايي كردن كار اديب است. ولي از اين تكنيك براي بيان فلسفه خاصي استفاده شده است.

بعد از اين دوران، فلسفه با تصوف، عرفان و ادبيات آميزش پيدا مي‌كند. از اين رو آثار فلسفي محض كمرنگ مي‌شوند و به جاي آن تمثيل‌هاي عرفاني رنگ می گیرند. ولي هنوز در آن رگه هایی از فلسفه ديده مي‌شود.

 

تمثیل های عاشقانه

بعد از دوره ايلخانان و به خصوص تيموريان دسته ديگري از تمثيل‌ها (الگوري‌ها) بوجود مي‌آيند كه موضوع آنها عشق است.

يعني قهرمان داستان دلباخته معشوق شده و حركت قصه در جهت به دست آوردن معشوق و رسیدن به وصال معشوق است. بيشترين الگوي اين گونه داستان‌ها، داستان‌هاي نظامي مثل ليلي و مجنون و خسرو شيرين است. نمونه‌هاي فراواني از اين نوع تمثيل‌ها وجود دارد كه جنبة صوفيانه و عاشقانه دارد. بعضي از آنها هم به صورت مثنوي بر جاي مانده است مانند"جمال و جلا" كه توسط اميرالدين نوزآبادي به نگارش درآمده است. يكي از شخصيت‌هاي داستان او فيلسوف است. خود نوزآبادي هم علايق فلسفي داشته و پيداست كه صوفي نبوده است. بيشتر توجه او به فلسفه است. ولي پا به پاي تحولاتي كه در تمثيل‌هاي فلسفي و عرفاني به وجود آمده پيش مي‌آيد و چنين اثري را ساخته است.

مثلاً سلامان و ابسال جامي را بنگريد. جامي یک صوفي است. ولي او سلامان و ابسال را نوشته كه شخصيت‌هاي آن فلسفي‌اند.

خود او مي‌گويد: اين نفس ناطقه است. او از عقل كلي و نفس كلي و عقل فعال سخن به ميان مي‌آورد. در دوره‌هاي ابتدايي، تعداد شخصيت‌هاي تمثيل‌ها كم است. معمولاً يك قهرمان وجود دارد كه با همجنس‌هاي خود حركت مي‌كند. تمثيل‌هاي فلسفي اينگونه‌اند، مثل ابن‌سينا در حي‌بن يقضان.

قهرمانان تمثيل‌هاي فلسفي، به سال پيرند ولي چهره‌شان جوان است. زيرا اينان ابدي‌اند و پير نمي‌شوند. وراي زمان‌اند. اينان مظهر عقل فعال‌اند كه معلم نفس ناطقه است. پير تمثيل‌هاي فلسفي به منزله معلم نفس ناطقه اند كه مسافر اين راه است. اين يكي از خصوصيات تمثيل‌هاي فلسفي است.

در تمثيل‌هاي فلسفي وقتي رهروان به مقصد مي‌رسند، فرق نمي‌كند اين مقصد پادشاه باشد يا هر چيز ديگر. در هر حال اين پادشاهان در حكم عقل كلي اند. زيرا عقل كلي قابل شناخت است نه ذات احديت. آن مَلَك يا پادشاه هم مظهر و سمبل عقل كلي است. ولي در عرفان و آثار عرفاني و در سهروردي هم تا حدودي پير داستان، عقل فعال است. معلم حقيقي نفس ناطقه است. ولي در بعضي تمثيل‌های (الگوري‌ها) عرفاني، پير داستان ممكن است خضر، مرشد و انسان كامل يا شيخ نوراني باشد. ولي الگو تا حدودي همان الگوي تمثيل‌هاي فلسفي است.

تا اينجا دورنمايي كلي از سير تحولات تمثيل‌هاي فلسفي و عرفاني ارائه دادم. البته تمثيل‌هاي فلسفي زمينه بكري برای تحقیق است، زیرا تاكنون بسیاری از آنها شناسايي نشده‌اند. حتي خيلي از اين آثار تاكنون به چاپ نرسيده‌اند.

 پس از ارائه اين سير تاريخي و تاريخچه تمثيل‌هاي فلسفي، به مسئله تفسير آنها مي‌رسيم.

 

ادامه دارد ...