خدا و جهان در نظام فلسفی ارسطو و فارابی
| |||
طريقه فيض يا كيفيت و ترتيب صدور موجودات از مبدأ مبدأ نخستين «واجبالوجود» واحد و بسيط، عقل محض و دائم التأمل لذاته است كه چون ذات خويش را تعقل كند (طبق مبدأ دوم) از او موجود واحد صادر شود (طبق مبدأ سوم) كه عقل اول است و مفارق و مجرد از ماده و بسيط و واحد است. عقل اول به رغم آنكه واحد بالعدد است خالي از تركيب نيست، بلكه در طبيعت و ادراكش متعدد است؛ از يك سو مبدأ را كه واجبالوجود است ادراك ميكند و از سوي ديگر ذات خودش را كه ممكن بذاته است و از اين تعدد در اعتبار، كثرت در كون نشأت ميگيرد. بنابراين ادراك و انديشه هر يك از عقول مجرده، متضمن فيض جديد و پيدايش امري تازه و نو خواهد بود. البته كثرت و تعدد در عقل صادر از خدا نيست، بلكه لازمه وجود عقل است؛ به دليل امكان ذاتي و وجوب غيري او از ناحيه مبدأ اول (ابن سينا، 1364، ص 459). و بدينگونه امكان از واجب و كثرت از واحد افاضه ميشود.
مراتب موجودات ثواني اولين افاضه از «موجود اول» موجود دوم يا عقل اول است كه جوهري است نه متجسم و نه در ماده، بلكه جوهري غيرجسماني و غيرمادي است كه هم ذات مبدأ را تعقل ميكند و هم ذات خويش را و با تعقل او از ذات واجب وجود عقل دوم لازم ميآيد و از جهت تعقل جوهر ذات خويش، منشأ صدور آسمان (فلك) اول (فلك كواكب ثابته) ميگردد بدین ترتیب فیض ادامه می یابد. با تعقل و اندیشه هر یک از عقول به مبدأ اول، عقلی دیگری فائض می گردد و از انديشه هر عقلي به ذات خويش فلكي كه مشتمل بر نفس و جسم است صادر ميشود. (4) از صادر اول عقل دوم و كره آسمان صادر ميشود و از عقل دوم، عقل سوم و كره ثوابت؛ از عقل سوم، عقل چهارم و كره زحل؛ از عقل چهارم،عقل پنجم و كره مشتري؛ از عقل پنجم، عقل ششم و كره مريخ؛ از عقل ششم، عقل هفتم و كره شمس؛ از عقل هفتم، عقل هشتم و كره زهره؛ از عقل هشتم عقل نهم و كره عطارد و از عقل نهم، عقل دهم (عقل فعال) و كره قمر افاضه ميگردد. در اينجا اجسام سماويه متوقف ميشود و عقل فعال تمام همت و تلاشش را در ابداع عالم ارض كه جهان ما تحتالقمر يا عالم كون و فساد است محصور مينمايد. طبق نظر فارابي خدا نيز عقل است، و سلسله عقول به يازده ميرسند (بجاي عقول دهگانه) و لذا آسمان اول از بركت و فيض وجود عقل دوم خواهد بود. البته اين مطلب با مطالب قبل ناسازگار نيست؛ چرا كه فلك اول از نخستين عقلي كه از مبدأ صادر ميشود پديد مي آيد. چه مبدأ خود عقل اول باشد و نخستين صادر از او عقل دوم، و يا عليرغم آنكه مبدأ خود هم عقل است و هم عاقل و هم معقول، شمار عقول را از صادر اول آغاز كنيم و عقل صادر از او را عقل اول بناميم، در هرحال مصادر همه عقلاند و آسمان از عقل ايجاد ميشود (1379، صص 90ـ92). در انديشه فارابي، خلق ابداعي است و مبدأ نخستين فاعل مبدع است و اول مبدعات (عقل اول) واحد بالعدد. اما از آنجا كه ممكن الوجود بذاته و واجبالوجود بالاول است و هم ذات مبدأ را تعقل ميكند و هم ذات خويش را، كثرت بالعرض در او حاصل ميشود و بنابراين عقل اول داراي دو جهت خواهد بود: از جهت آنكه واجبالوجود بالاول و عالم به مبدأ است، عقل دوم از او صادر ميشود (كه در عقل ثاني نيز كثرت عرضي عقل اول حاصل است) و از جهت آنكه ممكن الوجود بذاته است و علم به ذات دارد ماده و صورت (نفس) فلك اعلي از او صادر ميگردد. باتوجه به نحوه كثرت عرضي در مبدع اول، فيض در انديشه فارابي ثنايي خواهد بود. ابن سينا نظريه فيض را از فارابي اخذ نموده و مبادي و طريقه و عدد عقول و افلاك و خصوصيات آنها را پذيرفته ولي فيوضات ناشي از هر يك از عقول را ثلاثي ميداند و ميگويد كه سه فيض با هر يك از عقول افاضه ميشود: 1ـ از ادراك عقل واجبالوجود را، عقل ديگر افاضه ميشود 2ـ از ادراكش به اينكه واجبالوجود بغيره است نفس كليه و 3ـ از ادراكش به اينكه ممكن الوجود بذاته است جسم فلكي افاضه ميگردد (ابن سينا، 1993، نمط 7؛ 1364، ص 217؛ 1353، ص 156). اما سلسله عقول بينهايت ادامه نمييابد و به عقل فعال منتهي خواهد شد كه در اين مرحله عدد افلاك نيز پايان ميپذيرد و عقل اخير به وجهي سبب وجود نفوس ارضيه ميگردد و به وجهي ديگر ـ به وساطت افلاك ـ و با افاضه صورت و هيولا سبب وجود اركان يعني عناصر اربعه ميشود (فارابي، 1349 الف، ص 7ـ8). فارابي شايد نخستين متفكر و صاحب نظري باشد كه در فلسفه به صراحت نظريه افلاك بطلميوس و قول به نفوس فلكي را با نظريه صدور كثير از واحد افلوطين (صدور عقل از احد) درآميخت و كثرت طولي عقول را با تعداد خاص عقول، استنتاج نمود.
تكون كائنات تحت عالم اجرام سماوي، عالم ارضي قرار دارد كه سير كمال در آن بالعكس عالم سماوي است. يعني اول هيولاي اولي قرار دارد و به دنبال آن عناصر اربعه، معدنيات و نباتات و حيوانات و بالاخره انسان كه در اين جريان مارپيچي و متصاعد مخلوقات در عالم ارضي قرار گرفته است. بنابراين، فيض در عالم سفلي از حيث رتبه است.
مبادي موجودات در انديشه فارابي مبادي موجودات كه مقوم اجسام و اعراضاند. در شش مرتبه اصلي خلاصه ميشوند. در مرتبه اول، سبب اول است كه همان ذات خداوند است. مرتبه دوم، سبب دوم است كه فلاسفه و نيز فارابي آن را عقول و مجردات عقلي و نفسي ميدانند. عقل فعال در مرتبه سوم قرار دارد و آخرين مرتبه موجودات ثواني و حاكم بر طبيعت است. نفس در مرتبه چهارم و صورت در مرتبه پنجم و ماده در مرتبه ششم هستند. سبب اول يا موجود در مرتبه اول را فارابي خداي جهان ميداند كه سبب نخستين براي وجود موجودات ثواني و عقل فعال و مدارج عكس عالم افلاك است، لذا عالم سماوات از مرتبه اعلي تا مرتبه ادني افاضه ميشود، به نحوي كه از واجبالوجود آغاز شده و به عقل فعال كه آخرين عقول مفارقه و نزديكترين آنها به ماده است منتهي ميگردد. درحاليكه عالم طبيعت به نحو صعودي از اخس به اعلي ميرود؛ از عناصر اربعه آغاز شده و سپس به معادن و جماد و نبات و حيوان و در نهايت به انسان منتهي ميشود. كاملترين جسم طبيعي، جسم انساني است و اشرف صوري كه از ناحيه عقل فعال افاضه ميگردد، نفس انساني ميباشد. تعداد اسباب ثواني به اندازه تعداد اجسام آسمانی است و اسباب ثواني در آفرينش در وضعي قرار دارند كه شايسته است به نام روحانيات و فرشتگان ناميده شوند. عقل فعال كه آخرين مرتبه عقول است، به عنايت كردن به حيوان ناطق ميپردازد و در پي آن او را به بالاترين مراتب كمال لايقش ميرساند كه همان سعادت نهايي است و اين سعادت نهايي براي انسان به واسطه رسيدن به مرتبه عقل فعال حاصل خواهد شد. فارابي به عقل فعال روحالامين و روحالقدس اطلاق ميكند و رتبه او را رتبه ملكوت ميداند. سه مرتبه اول از مراتب ششگانه، نه جسماند و نه واقع در جسم و سه مرتبه ديگر، جسم نيستند ليكن واقع در اجساماند. اجسام نيز بر شش قسمند: اجسام آسماني، حيوان ناطق، حيوان غيرناطق، نبات، جسم معدني و عناصر چهارگانه. مجموعه اين اقسام و اجناس ششگانه را عالم اجسام مينامند (فارابي، 1371، صص 133ـ35؛ 1992، ص 11).
مراتب موجودات و حلقههاي اتصال آنها فارابي در يك تقسيمبندي كلي، موجودات را بعد از مبدأ نخستين به چهار مرتبه تقسيم ميكند: عقول مفارقه در مرتبه اول، سپس نفوس سماوي و بعد از آن افلاك و آخرين مرحله، عالم ما تحتالقمر است. سپس در شرح اين مراتب ميگويد: موجودات كثيرند و با وجود كثرت داراي ترتيب تفاضلياند. جوهر ذات خداوند تعالي جوهري است كه از او كل موجودات اعم از كامل و ناقص به ترتيب مراتبشان فيضان مييابد. از جانب او براي هر موجود، آن سهم و مرتبه وجودي كه خاص اوست، افاضه ميشود؛ از اكمل مراتب وجودي آغاز و به دنبال آن انقص فالانقص به طور پيوسته صادر ميشوند. افضل مراتب كائن از جانب اول تعالي، چيزي است كه نه جسم است و نه جسماني. و بعد از آن موجودات آسمانياند كه افضل اين موجودات از حيث مفارق بودن صادر دوم است و سپس سايرين، تا منتهي شود به رتبه يازده كه كره قمر است. اين سير در موجودات علويه پايان مييابد. اما در كائنات سفلي به طريقه تصادعي از ادني به اعلي،آغاز ميشود كه اخس آنها ماده اولي مشترك است و افضل از او اسطقسات، سپس معدنيات و پس از آن حيوان غير ناطق و سپس حيوان ناطق كه افضل موجودات در كائنات است. ملاك تعيين مرتبه اين موجودات، قرب و بُعد آنها از كمال صورت و عقل فعال است، پس هرچه صورت اتم باشد در مرتبه اشرف و اعلي قرار ميگيرد. لذا هيولا كه فاقد هر نوع صورتي است در ادني مرتبه بوده و انسان كه بهترين و كاملترين صورتي است كه واهبالصور افاضه فرموده است، در بالاترين مرتبه جاي دارد (فارابي، 1379، ص 96ـ97). بنابراين نظام طبقهبندي موجودات در عالم طبيعت، نظام متصاعد است و نظام موجودات ماوراي طبيعت نظام متنازل. موجودات طبيعي عالم شهادت درآخرين مرتبه سير صعودي متصل ميشوند به آخرين مرتبه نظام متنازل موجودات ماوراء طبيعت در حدي كه بايد آن را حد مشترك ناميد. در نظام متنازل ماوراء طبيعت، برزخ و حد فاصل بين عالم طبيعت و عالم عقول، عقل فعال است و در نظام متصاعد طبيعت، حد فاصل آخرين و كاملترين مرتبه قوه ناطقه، يعني عقل مستفاد ميباشد كه به عقل فعال اتصال مييابد. بنابراين حلقه اتصال بين اين دو نظام و دو مرتبه از عالم (عالم ماوراء و عالم طبيعت) عقل فعال است از جهت افاضه معقولات و عقل مستفاد است از جهت استفاضه معقولات (صص 17 و 19 ـ 21). فارابي همانگونه كه موجودات عالم (اعم از عالم طبيعت و يا ماوراي طبيعت) را در نظامات متصاعد و يا متنازل در طبقاتي خاص قرار ميدهد. موجودات اين عالم را نيز طبقهبندي مينمايد چرا كه همه نظامهاي عالم را متطابق دانسته و اين نظم و هماهنگي را حتي در درون موجودات اين عالم (عالم طبيعت) نيز، جاري و ساري ميداند (1371، ص 158).
نتيجه تلقي يونانيان در تعيين موجود نخستين و ارتباط آن با جهان و انسان با تلقي فلاسفه قرون وسطي اعم از مسيحي و مسلمان متفاوت است، مدار فلسفه يوناني «عالم» است اما در فلسفه اسلامي «خدا» محور و دائر مدار كائنات، و اين مطلبي است كه يونانيان هرگز به آن نرسيدهاند و فلاسفه بزرگ يونان مانند افلاطون و ارسطو هرگز مطرح نكردهاند. صانع افلاطون، اشياء را بر طبق الگو و نمونههاي موجود در جهان ايده ها ميسازد. وي مبدع نبوده و موجودات را از عدم خلق نميكند. افلاطون از كيفيت صدور اشياء از عالم مثال سخن نميگويد؛ هرچند اشياء سايههاي مثلاند ولي نحوه تأثير مثل بر آنها نامعلوم است. مُثل قائم به ذات افلاطوني را فارابي امور قائم به عقل الهي ميداند كه با افاضه وجود از ناحيه او به حقايق بالفعل تبديل ميگردند. خداي ارسطو نيز صرفاً علت غايي است كه جز از اين راه نميتواند علت فاعلي باشد چرا كه خلقت در نظام فكري و فلسفي ارسطو نيز مطرح نيست. ارسطو خدا وجهان را دو امر جدا و متمايز ميداند بنحوي كه خدا هيچ ارتباط فاعلي با اين جهان و موجودات آن نميتواند داشته باشد. شبهه معلم اول در اتصال بين مبدأ و جهان، در انديشه معلم ثاني به اتصال حقيقي بين خدا و جهان مبدل ميشود. نظريه فيض فلوطيني نيز در تفكر فارابي قرائت و تدويني نو و متناسب با نظام فلسفي وجودي او مييابد. در انئاد و اثولوجيا صدور كائنات از واحد احد صرفاً با يكسري استعارات و تشبيهات بيان شده است؛ بدون آنكه تببين و تحليلي متقن و فلسفي از حقيقت فيض ارائه شود. فارابي با ارائه تفسير و تحليلي فلسفي از نظريه فيض متناسب با نظام فلسفه وجودي خويش كيفيت صدور ثنائي را مطرح و تعداد عقول را به عنوان واسطههاي خلقت ده عدد مشخص نمود. درحاليكه ارسطو تعداد آنها را بين 45 و 54 ميداند و فلوطين نيز هيچگاه عدد عقول و صدور ثنائي را مطرح نكرده است. خداي ارسطو فاقد علم به غير ذات است و نيازي به تعقل غير ندارد، احد افلوطين نيز فوق علم و عقل است درحاليكه فاعل وجودي فارابي عالم به ذات و به غير است و صدور و خلقت جهان ازناحيه علم ذاتي اوست. نهايت اينكه تمايز متافيزيكي وجود و ماهيت كه مقوم نظريه فيض فارابي است جايي در نظام فلسفي ارسطوئي و نوافلوطيني ندارد. لذا فارابي فلسفه افلاطون و ارسطو و افلوطين را درنورديده و با ارائه تبيين و تقرير جديد و دقيق و تكميل نظريه آنها نظام فلسفي نو ارائه داده است. در فلسفه اسلامي خدا علت كائنات است و به طريقه ابداع، موجودات در يك سلسله نظام طولي و با يك نظم عقلاني از او صادر ميشوند و چون موجودات فيضان وجود اويند، هيچگاه از او منفك نبوده، عميقترين و وثيقترين ارتباط بين مبدأ عالم، و جهان و موجودات برقرار است.
پی نوشتها 1. تقریباً همان اختلاف نظرها و تشتت آراء پیرامون موضوع فلسفه اولی، در اینجا نیز به نوعی مطرح می شود. 2. در این مورد به کتاب مفهوم هستی شناسی ارسطو اثر Walter Leszl مراجعه شود. 3. واجب الوجود، همچنانکه به جوهر خود عقل بالفعل است، به نفس خود، ذات خود را تعقل می کند و بواسطه تعقلی که از ذات خود می کند هم عاقل است و هم معقول بالفعل. در عالم بودنش نیز نیازی به ذات دیگری خارج از ذات خویش ندارد تا به واسطه علمش فضیلتی خارج از ذات خودش حاصل کند و نیز در معلوم بودن این چنین است. خود ذات هم در عالم بودن و هم معلوم بودنش مکتفی به خود باشد و علم به ذاتش سوای جوهر خود چیز دیگری نیست (فارابی، 1379، صص 95-97). و علم او به اشیاء به نحوی است که تغییری در علم او حاصل نشود، زیرا علم او به اشیاء تعلق می گیرد به وسیله اسباب عقلیه و ترتیب وجودی آنها. بنابراین علم او به اشیاء از طریق علم به اسباب است و نه حواس. و علم عقلی متغیر نیست (1349 د، صص 5-6). 4. هر یک از کواکب واجد فلکی اند که حول آن حرکت می کنند و واجد نفس کلیه ای هستند که جسم فلکی آنها را حرکت می دهد و علت حرکت جسم فلکی آنهاست.
منابع آل یس، جعفر (1992) الاعمال الفلسفیه. بیروت: دارالمناس. ابن سینا، حسین بن عبدالله. (1353) دانشنامه علایی. تهران: دهخدا. -------. (1364) النجات. تهران: مرتضوی. -------. (1993) الاشارات والتنبیهات. سلیمان دنیا، بیروت: مؤسسه النعمان. ابن ندیم. (1343) الفهرست. ترجمه تجدد. تهران: کتابخانه ابن سینا. ارسطو. (1358) طبیعیات. ترجمه علی اکبر فرورقی. تهران: دانشگاه ملی ایران. -------. (1378) متافیزیک. ترجمه محمدحسن لطفی. تهران: طرح نو. -------. (1379) در آسمان. ترجمه اسماعیل سعادت. تهران: هرمس. افلوطین. (1362) مجموعه آثار، ج 2. ترجمه محمدحسن لطفی. تهران: خوارزمی 1362. -------. (1966) «اثولوجیا» در افلوطین عندالعرب. قدم له عبدالرحمن بدوی. قاهره: دارالنهضه العربیه. خراسانی، شرف الدین. (1375) «ارسطو». دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج 7. خرمشاهی، بهاءالدین. (1372) خدا در فلسفه. تهران: دفتر پژوهش های علمی فرهنگی. ژیلسون، اتین. (1374) خدا در فلسفه. ترجمه شهرام پازوکی. تهران: انتشارات حقیقت. -------. (1379) روح فلسفه قرون وسطی. ترجمه داوودی. تهران: علمی و فرهنگی. فارابی، ابونصر. (1349) «دعاوی قلبیه»، در مجموعه رسائل فارابی، حیدرآباد دکن: دائره المعارف عثمانیه. -------. (1349 الف) «عیون المسائل» در مجموعه رسائل فارابی. -------. (1349 ب) «اثبات مفارقات» در مجموعه رسائل فارابی. -------. (1349 د) «شرح رساله زینون کبیر» در مجموعه رسائل فارابی. -------. (1379) آراء اهل مدینه فاضله. ترجمه سید جعفر سجادی. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. -------. (1371) سیاست مدنیه. ترجمه سید جعفر سجادی. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. -------. (1992 الف) تحصیل السعاده. در آل یس (1992). -------. (1992 ب) تعلیقات. در آل یس (1992). قمی، قاضی سعید. (1360) شرح اثولوجیا. تصحیح آشتیانی. تهران: انجمن حکمت و فلسفه. کندی، یعقوب ابن اسحاق. (1348) رسایل فلسفیه. تهران. Ackrill, J. L. (1981). Aristotle the Philosopher: Oxford: Oxford Unirersity Press. Leszl, walter. (1974). Aristotle Conception of Ontology. Padova. Ross, David. (1995) Aristotle, with a new introduction by John L. Ackrill. London and New York: Routledge.
* طاهره كمالي زاده: استادیار گروه فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه زنجان Tkamali85@yahoo.com
|